پرش به محتوا

بلعمی، محمد بن محمد: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'سعيد نفيسى' به 'سعيد نفيسى'
جز (جایگزینی متن - '== وابسته‌ها ==' به '== وابسته‌ها == {{وابسته‌ها}}')
جز (جایگزینی متن - 'سعيد نفيسى' به 'سعيد نفيسى')
خط ۴۰: خط ۴۰:




درباره سال مرگ بلعمى اختلاف نظر است، مرحوم قزوينى چنانكه ديديم آن را سال 386 نوشته‌اند و ريو صاحب فهرست كتب خطى موزه بريتانيا70.  L ,1, lov  , muesum  hsitirB  eht  ni  stpircsunaM  naisrep  eht  fo  eugolataC  , ueiR.  C  و اته نيز همين سال را تاريخ مرگ وى دانسته‌اند و در اعلام المنجد نيز 996 ميلادى است كه با 363 تطبيق مى‌شود اما گرديزى نوشته است بلعمى بسال 363 درگذشته است: «وزيرى ميان ابو على بلعمى و ابو جعفر عتبى اوفتاده بود چند گاه، پس بو على بمرد اندر جمادى الاخره سنه ثلث و ستين و ثلثمائه» زين الاخبار ص 25 بنقل آقاى دكتر مشكور از مقاله استاد سعيد نفيسى در مقدمه ترجمه طبرى ص بيست و دو و آقاى دكتر صفا بنقل از همين ماخذ تاريخ ادبيات ايران ج 1 ص 324 و مؤلف الذريعه‌ج 2 ص 222 و ج 4 ص 86 نيز شايد باستناد گرديزى سال مذكور را تاريخ مرگ بلعمى نوشته‌اند و صاحب ريحانة الادب نيز آن را از الذريعه نقل كرده است.ريحانة الادب ج 1 اما آقاى سعيد نفيسى سال 386 را اشتباه دانسته و نوشته‌اند «شايد ريو تاريخ مرگ ابو على سيمجورى را بخطا تاريخ مرگ ابو على بلعمى پنداشته است» مقدمه ترجمه طبرى ص بيست و سهE سپس مى‌نويسند: در سال 366 يا 382 ابو على دامغانى را عزل كرده‌اند و چون اوضاع دربار پريشان بوده و بغراخان بخارا را گرفته بود. بكاردانى ابو على بلعمى متوسّل گشته‌اند، و چون از وى كارى بر نيامده است او را عزل كرده بار ديگر عبد اللّه عزيز را از خوارزم خوانده و بجاى بلعمى نشانده‌اند و اين آخرين بارى است كه بلعمى وزير شده است و بنابر اين گفتۀ گرديزى كه در جمادى الآخرۀ 363 مرده است درست نمى‌آيد» همان صفحه مقدمه ترجمه طبرى دكتر مشكور و شايد با اين وصف سال مرگ او ميان سالهايى از 365 (جلوس نوح بن منصور)تا 387 (جلوس منصور بن نوح) محصور باشد.
درباره سال مرگ بلعمى اختلاف نظر است، مرحوم قزوينى چنانكه ديديم آن را سال 386 نوشته‌اند و ريو صاحب فهرست كتب خطى موزه بريتانيا70.  L ,1, lov  , muesum  hsitirB  eht  ni  stpircsunaM  naisrep  eht  fo  eugolataC  , ueiR.  C  و اته نيز همين سال را تاريخ مرگ وى دانسته‌اند و در اعلام المنجد نيز 996 ميلادى است كه با 363 تطبيق مى‌شود اما گرديزى نوشته است بلعمى بسال 363 درگذشته است: «وزيرى ميان ابو على بلعمى و ابو جعفر عتبى اوفتاده بود چند گاه، پس بو على بمرد اندر جمادى الاخره سنه ثلث و ستين و ثلثمائه» زين الاخبار ص 25 بنقل آقاى دكتر مشكور از مقاله استاد [[نفیسی، سعید|سعيد نفيسى]] در مقدمه ترجمه طبرى ص بيست و دو و آقاى دكتر صفا بنقل از همين ماخذ تاريخ ادبيات ايران ج 1 ص 324 و مؤلف الذريعه‌ج 2 ص 222 و ج 4 ص 86 نيز شايد باستناد گرديزى سال مذكور را تاريخ مرگ بلعمى نوشته‌اند و صاحب ريحانة الادب نيز آن را از الذريعه نقل كرده است.ريحانة الادب ج 1 اما آقاى [[نفیسی، سعید|سعيد نفيسى]] سال 386 را اشتباه دانسته و نوشته‌اند «شايد ريو تاريخ مرگ ابو على سيمجورى را بخطا تاريخ مرگ ابو على بلعمى پنداشته است» مقدمه ترجمه طبرى ص بيست و سهE سپس مى‌نويسند: در سال 366 يا 382 ابو على دامغانى را عزل كرده‌اند و چون اوضاع دربار پريشان بوده و بغراخان بخارا را گرفته بود. بكاردانى ابو على بلعمى متوسّل گشته‌اند، و چون از وى كارى بر نيامده است او را عزل كرده بار ديگر عبد اللّه عزيز را از خوارزم خوانده و بجاى بلعمى نشانده‌اند و اين آخرين بارى است كه بلعمى وزير شده است و بنابر اين گفتۀ گرديزى كه در جمادى الآخرۀ 363 مرده است درست نمى‌آيد» همان صفحه مقدمه ترجمه طبرى دكتر مشكور و شايد با اين وصف سال مرگ او ميان سالهايى از 365 (جلوس نوح بن منصور)تا 387 (جلوس منصور بن نوح) محصور باشد.


==آيا بلعمى بشام سفر كرده است؟==
==آيا بلعمى بشام سفر كرده است؟==
خط ۶۱: خط ۶۱:
و خواندمير در كتاب دستور الوزرا بنقل مقدمه ترجمه طبرى دكتر مشكور ص بيست و يك آرد: ابو على بلعمى بعد از عزل دامغانى (ابو على دامغانى) روزى چند بر مسند وزارت بنشست و بنا بر آنكه اختلال احوال آن مملكت زياده از آن بود كه او تدارك تواند نمود امير نوح عبد اللّه عزيز را از خوارزم باز طلبيد و ثانيا بتكفل آن شغل مأمور گردانيد».  
و خواندمير در كتاب دستور الوزرا بنقل مقدمه ترجمه طبرى دكتر مشكور ص بيست و يك آرد: ابو على بلعمى بعد از عزل دامغانى (ابو على دامغانى) روزى چند بر مسند وزارت بنشست و بنا بر آنكه اختلال احوال آن مملكت زياده از آن بود كه او تدارك تواند نمود امير نوح عبد اللّه عزيز را از خوارزم باز طلبيد و ثانيا بتكفل آن شغل مأمور گردانيد».  


و آقاى سعيد نفيسى بنقل آقاى دكتر مشكور ص بيست و يك مينويسند: «درست‌ترين نكته‌اى كه درباره ابو على بلعمى هست آنست كه گرديزى در زين الاخبار طبع تهران 1315 ص 32در حوادث سال 349 در زمان عبد الملك بن نوح گويد: الپتكين حاجب، بحضرت ابو منصور (مقصود امير منصور محمد بن عبد الرزاق طوسى سپهسالار خراسان است) همى دانستى، و الپتكين گفت: اندر كار يوسف بن اسحق بد محضرى گفت تا وزارت از او باز ستدند و بابو على محمد بن البلعمى دادند، تا الپتكين از عبد الملك كار ديگرگون بد، اندر عشرت بخدمت كمتر آمدى در متن بخدمت پكر آمدى (كذا)، پس عبد الملك او را فرمود تا به بلخ شود، الپتكين گفت: عامل نباشم بهيچ حال پس از آنكه حاجب الحجّاب بودم. پس سپهسالارى خراسان او را دادند، و ابو منصور را صرف كردند، او سوى طوس رفت و الپتكين به نيشابور آمد، بيستم ذى الحجه سنۀ تسع و اربعين و ثلثمائه و وزير او ابو عبد اللّه محمد بن احمد الشبلى بود، و ميان الپتكين و ابو على بلعمى عهد بود كه هر دو نايب يكديگر باشند و بلعمى هيچ كار بيعلم و مشورت الپتكين نكردى در آن روزگار همواره در ميان چهار تن از بزرگان دربار و پيشوايان سپاه بر سر مقام، زد و خورد بوده است: يكى ابو منصور محمد بن عبد الرزاق طوسى سپهسالار خراسان كه مردى بسيار بزرگوار بوده و در ايران دوستى مانند نداشته و در پرورش دانش و ادب كارهاى بسيار كرده است، از آن جمله شاهنامه را نخستين بار بفرمان وى بزبان فارسى آوردند. ديگر الپتكين غلام ترك سامانيان كه او نيز سپهسالار خراسان شد، سوم ابو الحسن سيمجور قهستانى كه وى نيز بنوبت خويش سپهسالار خراسان گشت. چهارم ابو العباس حسام الدوله تاش كه او نيز از غلامان ترك بود و سپهسالار خراسان شد. ازين سخنان گرديزى چنين بر مى‌آيد كه در ميان اين رقيبان، ابو على بلعمى براى حفظ خويشتن خود را به الپتكين بسته و به پشتيبانى او كار مى‌كرده است. ابو منصور يوسف ابن اسحق كه الپتكين باوى بد بود و سرانجام او را از كار انداخت و ابو على بلعمى را بوزيرى نشانده است در سال 348 وزير شده گويا در همان سال هم ابو على بلعمى بويزى رسيده است و ظاهرا مدت وزيرى ابو على بلعمى در اين بار گاه بيش از يكى دو سال طول نكشيده است. گرديزى زين الاخبار 35 جاى ديگر گويد: «وزيرى ميان ابو على بلعمى و ابو جعفر عتبى اوفتاده بود چند گاه، پس بو على بمرد اندر جمادى الاخره سنه ثلث و ثلثمائه» از اينجا پيداست كه ابو على بلعمى در 348 نخستين بار وزير شده و در جمادى الاخر «سال 363 يعنى پانزده سال پس از آن در گذشته است از طرف ديگر پيداست كه ابو على تا زمان مرگ عبد الملك بن نوح وزير بوده است زيرا كه گرديزى‌زين الاخبار ص 32 درباره مرگ عبد الملك چنين گويد: «چون رشيد (يعنى عبدالملك ابن نوح) را آن حال بيفتاد (يعنى از اسب افتاد و مرد) بنا بكامل التواريخ ابن الاثير مرگ عبد الملك بن نوح در شوال سال 350 بوده است. ابو على بلعمى در حال نامه نوشت سوى الپتكين بدانچه رشيد را افتاد و گفت، را صواب باشد نشاندن؟ الپتكين جواب نوشت كه هم از فرزندان او يكى صواب‌تر بود نشاندن. چون اين جواب رفته بود باز نامه رسيد كه سامانيان و حشم بر آنند كه منصور را بايد نشاند الپتكين چون جواب نامه بخواند، جمازه سواران از رود گذشته بودند. از تاريخ گرديزى و يمينى بر مى‌آيد كه: ابو على بلعمى نخست، وزير عبد الملك بن نوح بوده و در سال 349 بوزيرى او رسيده است سپس در سال 350 كه منصور بن عبد الملك بن نوح امير شده، وى نيز وزير بوده و تا سال 352 كه ظاهرا بترجمه تاريخ طبرى آغاز كرده نيز وزير بوده و شايد تا 355 كه آن كتاب را بپايان رسانده است وزير بوده و سپس در زمان نوح بن منصور بن نوح كه در 365 باميرى نشسته است و نيز در سال 382 وزارت يافته است. ازين قرار در زمان عبد الملك بن نوح نخست بلعمى وزير بوده و سپس ابو جعفر عتبى و از آن پس در زمان نوح بن منصور كه نخست عبد اللّه عزيز و پس ازو ابو على دامغانى وزير بوده در سال 366 يا 382 ابو على دامغانى را عزل كرده‌اند و چون اوضاع دربار پريشان بوده و بغراخان بخارا را گرفته بود بكاردانى ابو على بلعمى متوسل گشته‌اند و چون از وى كارى بر نيامده است او را عزل كرده بار ديگر عبد اللّه عزيز را از خوارزم خوانده و بجاى بلعمى نشانده‌اند و اين آخرين بارى است كه بلعمى وزير شده است» و رجوع به تاريخ ادبيات آقاى دكتر صفا ج 1 ص 324 شود.
و آقاى [[نفیسی، سعید|سعيد نفيسى]] بنقل آقاى دكتر مشكور ص بيست و يك مينويسند: «درست‌ترين نكته‌اى كه درباره ابو على بلعمى هست آنست كه گرديزى در زين الاخبار طبع تهران 1315 ص 32در حوادث سال 349 در زمان عبد الملك بن نوح گويد: الپتكين حاجب، بحضرت ابو منصور (مقصود امير منصور محمد بن عبد الرزاق طوسى سپهسالار خراسان است) همى دانستى، و الپتكين گفت: اندر كار يوسف بن اسحق بد محضرى گفت تا وزارت از او باز ستدند و بابو على محمد بن البلعمى دادند، تا الپتكين از عبد الملك كار ديگرگون بد، اندر عشرت بخدمت كمتر آمدى در متن بخدمت پكر آمدى (كذا)، پس عبد الملك او را فرمود تا به بلخ شود، الپتكين گفت: عامل نباشم بهيچ حال پس از آنكه حاجب الحجّاب بودم. پس سپهسالارى خراسان او را دادند، و ابو منصور را صرف كردند، او سوى طوس رفت و الپتكين به نيشابور آمد، بيستم ذى الحجه سنۀ تسع و اربعين و ثلثمائه و وزير او ابو عبد اللّه محمد بن احمد الشبلى بود، و ميان الپتكين و ابو على بلعمى عهد بود كه هر دو نايب يكديگر باشند و بلعمى هيچ كار بيعلم و مشورت الپتكين نكردى در آن روزگار همواره در ميان چهار تن از بزرگان دربار و پيشوايان سپاه بر سر مقام، زد و خورد بوده است: يكى ابو منصور محمد بن عبد الرزاق طوسى سپهسالار خراسان كه مردى بسيار بزرگوار بوده و در ايران دوستى مانند نداشته و در پرورش دانش و ادب كارهاى بسيار كرده است، از آن جمله شاهنامه را نخستين بار بفرمان وى بزبان فارسى آوردند. ديگر الپتكين غلام ترك سامانيان كه او نيز سپهسالار خراسان شد، سوم ابو الحسن سيمجور قهستانى كه وى نيز بنوبت خويش سپهسالار خراسان گشت. چهارم ابو العباس حسام الدوله تاش كه او نيز از غلامان ترك بود و سپهسالار خراسان شد. ازين سخنان گرديزى چنين بر مى‌آيد كه در ميان اين رقيبان، ابو على بلعمى براى حفظ خويشتن خود را به الپتكين بسته و به پشتيبانى او كار مى‌كرده است. ابو منصور يوسف ابن اسحق كه الپتكين باوى بد بود و سرانجام او را از كار انداخت و ابو على بلعمى را بوزيرى نشانده است در سال 348 وزير شده گويا در همان سال هم ابو على بلعمى بويزى رسيده است و ظاهرا مدت وزيرى ابو على بلعمى در اين بار گاه بيش از يكى دو سال طول نكشيده است. گرديزى زين الاخبار 35 جاى ديگر گويد: «وزيرى ميان ابو على بلعمى و ابو جعفر عتبى اوفتاده بود چند گاه، پس بو على بمرد اندر جمادى الاخره سنه ثلث و ثلثمائه» از اينجا پيداست كه ابو على بلعمى در 348 نخستين بار وزير شده و در جمادى الاخر «سال 363 يعنى پانزده سال پس از آن در گذشته است از طرف ديگر پيداست كه ابو على تا زمان مرگ عبد الملك بن نوح وزير بوده است زيرا كه گرديزى‌زين الاخبار ص 32 درباره مرگ عبد الملك چنين گويد: «چون رشيد (يعنى عبدالملك ابن نوح) را آن حال بيفتاد (يعنى از اسب افتاد و مرد) بنا بكامل التواريخ ابن الاثير مرگ عبد الملك بن نوح در شوال سال 350 بوده است. ابو على بلعمى در حال نامه نوشت سوى الپتكين بدانچه رشيد را افتاد و گفت، را صواب باشد نشاندن؟ الپتكين جواب نوشت كه هم از فرزندان او يكى صواب‌تر بود نشاندن. چون اين جواب رفته بود باز نامه رسيد كه سامانيان و حشم بر آنند كه منصور را بايد نشاند الپتكين چون جواب نامه بخواند، جمازه سواران از رود گذشته بودند. از تاريخ گرديزى و يمينى بر مى‌آيد كه: ابو على بلعمى نخست، وزير عبد الملك بن نوح بوده و در سال 349 بوزيرى او رسيده است سپس در سال 350 كه منصور بن عبد الملك بن نوح امير شده، وى نيز وزير بوده و تا سال 352 كه ظاهرا بترجمه تاريخ طبرى آغاز كرده نيز وزير بوده و شايد تا 355 كه آن كتاب را بپايان رسانده است وزير بوده و سپس در زمان نوح بن منصور بن نوح كه در 365 باميرى نشسته است و نيز در سال 382 وزارت يافته است. ازين قرار در زمان عبد الملك بن نوح نخست بلعمى وزير بوده و سپس ابو جعفر عتبى و از آن پس در زمان نوح بن منصور كه نخست عبد اللّه عزيز و پس ازو ابو على دامغانى وزير بوده در سال 366 يا 382 ابو على دامغانى را عزل كرده‌اند و چون اوضاع دربار پريشان بوده و بغراخان بخارا را گرفته بود بكاردانى ابو على بلعمى متوسل گشته‌اند و چون از وى كارى بر نيامده است او را عزل كرده بار ديگر عبد اللّه عزيز را از خوارزم خوانده و بجاى بلعمى نشانده‌اند و اين آخرين بارى است كه بلعمى وزير شده است» و رجوع به تاريخ ادبيات آقاى دكتر صفا ج 1 ص 324 شود.


==روابط ادبى بلعمى==
==روابط ادبى بلعمى==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش