پرش به محتوا

نور الحقيقة و نور الحديقة: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (A-esmaili@noornet.net صفحهٔ نور الحقیقة و نور الحدیقة را به نور الحقيقة و نور الحديقة منتقل کرد)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۵: خط ۴۵:
كتاب به زبان عربى نوشته شده و كتابت آن، در شعبان 945ق، پايان يافته است.
كتاب به زبان عربى نوشته شده و كتابت آن، در شعبان 945ق، پايان يافته است.


آنچه باعث اهميت كتاب حاضر مى‌شود، آن است كه اين كتاب، از جمله آثارى است كه باعث انتقال ميرات كهن اماميه از جبل عامل به ايران شده است (رحمتى، محمدكاظم، 1383، ص 24).
آنچه باعث اهميت كتاب حاضر مى‌شود، آن است كه اين كتاب، از جمله آثارى است كه باعث انتقال ميرات كهن اماميه از جبل عامل به ايران شده است <ref>رحمتى، محمدكاظم، 1383، ص 24</ref>.


== ساختار ==
== ساختار ==
خط ۵۲: خط ۵۲:
كتاب با سه مقدمه از محمدحسين جلالى، محقق و نويسنده، آغاز و مطالب در بيست و دو باب و هر باب، در چندين فصل، تنظيم شده است.
كتاب با سه مقدمه از محمدحسين جلالى، محقق و نويسنده، آغاز و مطالب در بيست و دو باب و هر باب، در چندين فصل، تنظيم شده است.


اين كتاب در حقيقت تلخيصى از كتاب «أدب الدنيا و الدين» ابوالحسن على بن محمد ماوردى (متوفى 450ق) است (رحمتى، محمدكاظم، 1383، ص 26).
اين كتاب در حقيقت تلخيصى از كتاب «أدب الدنيا و الدين» ابوالحسن على بن محمد ماوردى (متوفى 450ق) است <ref>رحمتى، محمدكاظم، 1383، ص 26</ref>.


نسخه‌هاى اساس چاپ كتاب نور الحقيقة، تحرير متأخر اين كتاب توسط خود نويسنده است. دليل اين امر، ياد كردن از شاه طهماسب صفوى است و مشخص است كه حارثى ديباچه اين كتاب را در ايران به نام شاه طهماسب تغيير داده است كه البته اين كار عملى رايج بوده است (همان).
نسخه‌هاى اساس چاپ كتاب نور الحقيقة، تحرير متأخر اين كتاب توسط خود نويسنده است. دليل اين امر، ياد كردن از شاه طهماسب صفوى است و مشخص است كه حارثى ديباچه اين كتاب را در ايران به نام شاه طهماسب تغيير داده است كه البته اين كار عملى رايج بوده است <ref>همان</ref>.


متأسفانه اين ديباچه در متن فعلى موجود نيست. اين ديباچه دلالت دارد كه حارثى اين كتاب را در سفر به استانبول تلخيص كرده است و احتمالا غرض وى از اين كار نشان دادن توان علمى خود جهت اخذ اجازه تدريس در يكى از مدارس جبل عامل بوده است؛ امرى كه ميان عالمان، متداول بوده است (همان، ص 27).
متأسفانه اين ديباچه در متن فعلى موجود نيست. اين ديباچه دلالت دارد كه حارثى اين كتاب را در سفر به استانبول تلخيص كرده است و احتمالا غرض وى از اين كار نشان دادن توان علمى خود جهت اخذ اجازه تدريس در يكى از مدارس جبل عامل بوده است؛ امرى كه ميان عالمان، متداول بوده است <ref>همان، ص 27</ref>.


نويسنده در ذكر منابع و مصادر مورد استفاده خويش، فقط از دو كتاب زير نام برده است:
نويسنده در ذكر منابع و مصادر مورد استفاده خويش، فقط از دو كتاب زير نام برده است:
خط ۶۲: خط ۶۲:
الف)- «بيان و تبيين»، اثر ابى‌عثمان عمرو بن بحر جاحظ (متوفى 255ق). از اين منبع، فقط در يك مورد، در ص 282، نام برده شده است.
الف)- «بيان و تبيين»، اثر ابى‌عثمان عمرو بن بحر جاحظ (متوفى 255ق). از اين منبع، فقط در يك مورد، در ص 282، نام برده شده است.


ب)- «منشور الحكم»؛ در موارد فراوانى از اين كتاب، نقل شده است از جمله: ص 38، 100، 154 و... (مقدمه محمدحسين جلالى، ص 10).
ب)- «منشور الحكم»؛ در موارد فراوانى از اين كتاب، نقل شده است از جمله: ص 38، 100، 154 و... <ref>مقدمه محمدحسين جلالى، ص 10</ref>.


نويسنده در تدوين مطالب كتاب، از كلمات حكمت‌آميز حكما و فلاسفه امم، ملل، قوميت‌ها، مذاهب و عقايد مختلف نيز استفاده نموده است، از جمله حكماى قبل از اسلام، مانند: اقليدس، اردشير، بزرگمهر، لقمان، پادشاه چين و هند، قيصر و اسكندر و همچنين مشاهير و حكماى اسلامى، از جمله: امام على(ع)، سلمان فارسى، عبد الله بن مسعود، صهيب بن سنان، ابن زبير، عدى بن حاتم، ابن عباس، ابوالأسود دئلى، عبد الله بن عمر، سفيان ثورى، يحيى بن خالد، فضل بن سهل و.. (همان، ص 13).
نويسنده در تدوين مطالب كتاب، از كلمات حكمت‌آميز حكما و فلاسفه امم، ملل، قوميت‌ها، مذاهب و عقايد مختلف نيز استفاده نموده است، از جمله حكماى قبل از اسلام، مانند: اقليدس، اردشير، بزرگمهر، لقمان، پادشاه چين و هند، قيصر و اسكندر و همچنين مشاهير و حكماى اسلامى، از جمله: امام على(ع)، سلمان فارسى، عبد الله بن مسعود، صهيب بن سنان، ابن زبير، عدى بن حاتم، ابن عباس، ابوالأسود دئلى، عبد الله بن عمر، سفيان ثورى، يحيى بن خالد، فضل بن سهل و.. <ref>همان، ص 13</ref>.


== گزارش محتوا ==
== گزارش محتوا ==




در مقدمه محمدحسين جلالى، در ابتدا شرح حال نسبتا مفصلى از نويسنده و آثار وى ارائه شده و در ادامه، مطالبى پيرامون اثر حاضر بيان گرديده است (مقدمه محمدحسين جلالى، ص 5 تا 21).
در مقدمه محمدحسين جلالى، در ابتدا شرح حال نسبتا مفصلى از نويسنده و آثار وى ارائه شده و در ادامه، مطالبى پيرامون اثر حاضر بيان گرديده است <ref>مقدمه محمدحسين جلالى، ص 5 تا 21</ref>.


در مقدمه محقق، ضمن اشاره به جايگاه و اهميت تزكيه نفس، نسخ كتاب بررسى و در ادامه، روش تحقيق بيان شده است. محقق، معتقد است انسان به كمال نخواهد رسيد، مگر به‌واسطه تزكيه و تربيت اخلاق و انسان به ميزان بهره‌مندى از مكارم و محاسن اخلاقى خود، به كمال و شرافت انسانى خواهد رسيد (مقدمه محقق، ص 22 تا 30).
در مقدمه محقق، ضمن اشاره به جايگاه و اهميت تزكيه نفس، نسخ كتاب بررسى و در ادامه، روش تحقيق بيان شده است. محقق، معتقد است انسان به كمال نخواهد رسيد، مگر به‌واسطه تزكيه و تربيت اخلاق و انسان به ميزان بهره‌مندى از مكارم و محاسن اخلاقى خود، به كمال و شرافت انسانى خواهد رسيد <ref>مقدمه محقق، ص 22 تا 30</ref>.


مقدمه مؤلف، مطالبى است مختصر پيرامون عقل، اهميت، ارزش و جايگاه آن در كمال انسان (مقدمه مؤلف، ص 33 تا 35).
مقدمه مؤلف، مطالبى است مختصر پيرامون عقل، اهميت، ارزش و جايگاه آن در كمال انسان <ref>مقدمه مؤلف، ص 33 تا 35</ref>.


باب اول، در مورد عقل مى‌باشد. نويسنده در ابتدا، عقل را به دو قسم غريزى و مكتسب، تقسيم كرده و پس از توضيح و تشريح هريك، در شش فصل زير، مطالب را دنبال كرده است:
باب اول، در مورد عقل مى‌باشد. نويسنده در ابتدا، عقل را به دو قسم غريزى و مكتسب، تقسيم كرده و پس از توضيح و تشريح هريك، در شش فصل زير، مطالب را دنبال كرده است:


در فصل اول، از حيله‌گرى و مكارى بحث شده و در مورد اينكه آيا شخص داهى و حيله‌گر عاقل ناميده مى‌شود يا خير، سخن به ميان آمده است (متن كتاب، ص 40).
در فصل اول، از حيله‌گرى و مكارى بحث شده و در مورد اينكه آيا شخص داهى و حيله‌گر عاقل ناميده مى‌شود يا خير، سخن به ميان آمده است <ref>متن كتاب، ص 40</ref>.


در مورد اينكه اگر كسى از عقل خويش در راه حيله‌گرى و شرارت استفاده كند، آيا مى‌توان اطلاق عقل نمود يا نه، اختلاف وجود دارد و نويسنده در اين باره، به دو عقيده زير، اشاره كرده است:
در مورد اينكه اگر كسى از عقل خويش در راه حيله‌گرى و شرارت استفاده كند، آيا مى‌توان اطلاق عقل نمود يا نه، اختلاف وجود دارد و نويسنده در اين باره، به دو عقيده زير، اشاره كرده است:


عده‌اى معتقدند به علت وجود عقل در چنين شخصى، مى‌توان او را عاقل ناميد، اما برخى ديگر، بر اين باورند كه اطلاق عاقل بر چنين شخصى، صحيح نمى‌باشد؛ زيرا خير و دين، از مقتضيات عقل بوده و عقل را با شرارت، كارى نيست (همان).
عده‌اى معتقدند به علت وجود عقل در چنين شخصى، مى‌توان او را عاقل ناميد، اما برخى ديگر، بر اين باورند كه اطلاق عاقل بر چنين شخصى، صحيح نمى‌باشد؛ زيرا خير و دين، از مقتضيات عقل بوده و عقل را با شرارت، كارى نيست <ref>همان</ref>.


در فصل دوم، از شرافت عقل سخن به ميان آمده و در اين زمينه، به اقوال برخى از حكما، علما، صلحا، بلغا و شعرا، اشاره شده است (همان، ص 42).
در فصل دوم، از شرافت عقل سخن به ميان آمده و در اين زمينه، به اقوال برخى از حكما، علما، صلحا، بلغا و شعرا، اشاره شده است <ref>همان، ص 42</ref>.


در فصل سوم، به دورى از مجالست و مصاحبت با احمق، توصيه شده و در فصل چهارم، به اضداد عقل اشاره شده است كه از جمله آن‌ها عبارتند از پيروى از هواى نفس (همان، ص 45 تا 47).
در فصل سوم، به دورى از مجالست و مصاحبت با احمق، توصيه شده و در فصل چهارم، به اضداد عقل اشاره شده است كه از جمله آن‌ها عبارتند از پيروى از هواى نفس <ref>همان، ص 45 تا 47</ref>.


در فصل پنجم، به اثر هوى‌پرستى و همچنين عدم پيروى از هواى نفس در عقل اشاره شده و در فصل ششم، اين امر مورد بحث و بررسى قرار گرفته است كه تقواى الهى، نافع‌ترين چيز در رشد و پروش عقل مى‌باشد (همان، ص 50 تا 52).
در فصل پنجم، به اثر هوى‌پرستى و همچنين عدم پيروى از هواى نفس در عقل اشاره شده و در فصل ششم، اين امر مورد بحث و بررسى قرار گرفته است كه تقواى الهى، نافع‌ترين چيز در رشد و پروش عقل مى‌باشد <ref>همان، ص 50 تا 52</ref>.


باب دوم، در مورد علم مى‌باشد. نويسنده در ابتدا، به بيان شرافت و فضيلت علم پرداخته و به اين نكته اشاره مى‌كند كه فضليت اهل علم، قابل كتمان نيست، مگر نزد جاهلين و سپس اقدام به بيان موانع طلب علم از جمله، مشكلات مادى، سخت بودن تعلم، كندذهن بودن و... كرده است (همان، ص 64).
باب دوم، در مورد علم مى‌باشد. نويسنده در ابتدا، به بيان شرافت و فضيلت علم پرداخته و به اين نكته اشاره مى‌كند كه فضليت اهل علم، قابل كتمان نيست، مگر نزد جاهلين و سپس اقدام به بيان موانع طلب علم از جمله، مشكلات مادى، سخت بودن تعلم، كندذهن بودن و... كرده است <ref>همان، ص 64</ref>.


از جمله مباحث مطرح‌شده در اين باب، عبارتند از: شرافت تمامى علوم؛ قصد و نيت طالب علم؛ لزوم ابتدا از اول علوم تا آخر آن نه بالعكس؛ موانع حظ از علم پس از تصور و فهم آن؛ استقثال حفظ علم و كوتاهى متعلم در آن؛ شروط كمال؛ آنچه كه طالب علم، ملزم به رعايت آن مى‌باشد؛ ضرورت اعتدال در رأى؛ آداب علماء؛ كثرت و قلت علم؛ وجوب عمل به علم؛ بذل علم و بخل از آن؛ فراست عالم و... (همان، ص 68 تا 104).
از جمله مباحث مطرح‌شده در اين باب، عبارتند از: شرافت تمامى علوم؛ قصد و نيت طالب علم؛ لزوم ابتدا از اول علوم تا آخر آن نه بالعكس؛ موانع حظ از علم پس از تصور و فهم آن؛ استقثال حفظ علم و كوتاهى متعلم در آن؛ شروط كمال؛ آنچه كه طالب علم، ملزم به رعايت آن مى‌باشد؛ ضرورت اعتدال در رأى؛ آداب علماء؛ كثرت و قلت علم؛ وجوب عمل به علم؛ بذل علم و بخل از آن؛ فراست عالم و... <ref>همان، ص 68 تا 104</ref>.


در باب سوم، مطالب مختصرى در رابطه با كتابت و عوارض خط (همان، ص 107) و در باب چهارم، مباحثى پيرامون الفاظ پيچيده و رازآلود و برخى از رموز، مطرح شده است (همان، ص 114).
در باب سوم، مطالب مختصرى در رابطه با كتابت و عوارض خط <ref>همان، ص 107</ref> و در باب چهارم، مباحثى پيرامون الفاظ پيچيده و رازآلود و برخى از رموز، مطرح شده است <ref>همان، ص 114</ref>.


باب پنجم، در نه فصل، در مذمت دنيا و متعلقات آن مى‌باشد. عناوين اين فصول، عبارتند از: زهد؛ قناعت؛ رياضت نفس؛ ناتوان و نيازمند آفريده شدن مردمان، يكى از حكمت‌هاى خداوند است؛ آنچه كار دنيا با آن سامان مى‌يابد؛ آنچه كه باعث بهبودى حال انسان در دنيا مى‌شود؛ حال انسان در مكسب و حب مال و حرص و بخل (همان، ص 117).
باب پنجم، در نه فصل، در مذمت دنيا و متعلقات آن مى‌باشد. عناوين اين فصول، عبارتند از: زهد؛ قناعت؛ رياضت نفس؛ ناتوان و نيازمند آفريده شدن مردمان، يكى از حكمت‌هاى خداوند است؛ آنچه كار دنيا با آن سامان مى‌يابد؛ آنچه كه باعث بهبودى حال انسان در دنيا مى‌شود؛ حال انسان در مكسب و حب مال و حرص و بخل <ref>همان، ص 117</ref>.


باب ششم، در رابطه با ادب نفس مى‌باشد. نويسنده، معتقد است كه ادب نفس و مزين شدن آن به آداب، صفات، افعال و اقوال نيكو، بر انسان واجب بوده و نفع آن، يا در دنيا و آخرت به او مى‌رسد، مانند صدق، سخاوت و... يا در دنيا، مانند: مشورت، كتمان سر و... (همان، ص 159).
باب ششم، در رابطه با ادب نفس مى‌باشد. نويسنده، معتقد است كه ادب نفس و مزين شدن آن به آداب، صفات، افعال و اقوال نيكو، بر انسان واجب بوده و نفع آن، يا در دنيا و آخرت به او مى‌رسد، مانند صدق، سخاوت و... يا در دنيا، مانند: مشورت، كتمان سر و... <ref>همان، ص 159</ref>.


به اعتقاد نويسنده، اگر انسان زبان نداشت، مانند حيوانات و بهايم بود، زيرا زبان، از ضمير و مكتومات آدمى خبر داده و وسيله‌اى براى ارتباط با هم‌نوع مى‌باشد. در باب هفتم، مطالبى پيرامون زبان و فوايد سكوت بيان شده است (همان، ص165).
به اعتقاد نويسنده، اگر انسان زبان نداشت، مانند حيوانات و بهايم بود، زيرا زبان، از ضمير و مكتومات آدمى خبر داده و وسيله‌اى براى ارتباط با هم‌نوع مى‌باشد. در باب هفتم، مطالبى پيرامون زبان و فوايد سكوت بيان شده است <ref>همان، ص165</ref>.


عنوان ساير ابواب، عبارت است از: صدق و كذب؛ كتمان سر؛ مشورت؛ كبر و عجب؛ حلم و غضب؛ صبر و جزع؛ سخا و بخل؛ حسن خلق؛ حيا؛ مصاحبت و رفاقت؛ مزاح و شوخى؛ حسادت؛ طيره و تفأل؛ آرزو و اميدوارى و مرگ.
عنوان ساير ابواب، عبارت است از: صدق و كذب؛ كتمان سر؛ مشورت؛ كبر و عجب؛ حلم و غضب؛ صبر و جزع؛ سخا و بخل؛ حسن خلق؛ حيا؛ مصاحبت و رفاقت؛ مزاح و شوخى؛ حسادت؛ طيره و تفأل؛ آرزو و اميدوارى و مرگ.
خط ۱۱۰: خط ۱۱۰:
در پاورقى‌ها بيشتر به ذكر منابع و اشاره به اختلاف نسخ پرداخته شده است.
در پاورقى‌ها بيشتر به ذكر منابع و اشاره به اختلاف نسخ پرداخته شده است.


==پانويس ==
<references />
== منابع مقاله ==
== منابع مقاله ==


1. مقدمه و متن كتاب.
1. مقدمه و متن كتاب.
۵۳٬۳۲۷

ویرایش