۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
'''قصه يوسف(ع)'''، شرح و تفسيرى عارفانه از سوره يوسف، به زبان فارسى، توسط احمد بن محمد بن زيد طوسى، از دانشمندان قرن هفتم هجرى است. اين كتاب كه نام اصلىاش «الستين الجامع للطائف البساتين» بوده و در شصت مجلس براى گروهى از متعلمين املاء شده است، به اهتمام [[روشن، محمد|محمد روشن]] تحقيق و تصحيح و با نام مذكور منتشر شده است. سال تأليف كتاب مشخص نيست. | |||
== ساختار == | == ساختار == | ||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
محقق كتاب، در مقدمهاش (صفحات يازده و دوازده) پارهاى مشخصات نثر كتاب را اينگونه برشمرده است: | محقق كتاب، در مقدمهاش (صفحات يازده و دوازده) پارهاى مشخصات نثر كتاب را اينگونه برشمرده است: | ||
#از تكرار فعلها پرهيز ندارد و افعال را گاه هفت بار و هشت بار مكرر مىكند: «روز قيامت، روزى عظيم است؛ زيرا كه روز اظهار هيبت بود و روز عرض امت بود و روز حشر و قيامت بود و روز نقد اعمال و محاسبت بود و روز درد و حسرت بود...». | |||
#به آوردن مترادفات گرايشى چندان ندارد. سجع و موازنه را گاه رعايت مىكند، اما نه چندان كه رنگ تصنع و تكلف پذيرد: «يوسف صديق وفادار بود و يعقوب خود او را به صبر آموزگار بود و زليخا در عشق و درد او بىقرار بود و اندوه و شادى در اين قصه بسيار بود و خبردهنده از او ملك جبار بود» <ref>ص 38</ref>. | |||
#به هنگام نقل خواب، اصل را رعايت مىكند و فعل را بهصورت ماضى استمرارى مىآورد: «در هفتسالگى به خواب ديد كى يازده عصا از زمين رسته بودى، يكى كوچك از پس آن برآمدى و بالا گرفتى تا از همه درگذشتى، پس آن يازده عصا را از بن بركندى» <ref>ص 59</ref>. | |||
#در تركيبات اضافى، كسره اضافه را تقريبا در سراسر كتاب به شكل يا مىنويسد: «پس خطابى جلال درآيد...» <ref>ص 25</ref> «يكى از خواصى علما...» <ref>ص 31</ref> «اين خاكدانى دنيا كى تو اينجا سلطنت رانى...» <ref>ص 80</ref>. | |||
#بهجاى «آوردهاند» عموماً تركيب كهنهتر «مىآيد» ديده مىشود: | |||
#:«در خبر مىآيد از مصطفى...» <ref>ص 66</ref> «همچنين مىآيد كى ملك تعالى...» <ref>ص 542</ref>. | |||
#استعمال «او» بهجاى «آن» اندك نيست: «آن كشتى را درازى هزار گز بود و چهارصد گز پهناى او بود» <ref>ص 279</ref>. | |||
#فعل امر را با «مى» به كار مىبرد: «گفت منتظر مىباش تا برين درخت انيت چه گل پيدا شود» <ref>ص 61</ref>. «در قعر آن چاه مىباش و مرا مىپرست» <ref>ص 129</ref>. | |||
«در خبر مىآيد از مصطفى...» <ref>ص 66</ref> «همچنين مىآيد كى ملك تعالى...» <ref>ص 542</ref>. | |||
فصل اول كتاب به سبب نزول سوره يوسف و فصلهاى دوم، سوم و چهارم به فضائل قرآن اختصاص دارد. | فصل اول كتاب به سبب نزول سوره يوسف و فصلهاى دوم، سوم و چهارم به فضائل قرآن اختصاص دارد. |
ویرایش