پرش به محتوا

پرتو ساقی، جامع احادیث مثنوی: تفاوت میان نسخه‌ها

ه ی
بدون خلاصۀ ویرایش
(ه ی)
خط ۴۹: خط ۴۹:
چنانکه ذکر شد پرتو ساقی دارای شش مقدّمه ی کوتاه و بلند است که د رهر جلد برای خود به استقلال وجود دارد، ضمن اینکه در طول متن در هر صفحه ای با پاورقی های بسیاری مواجه می شویم که نشان از اسناد متعدّد از منابع گوناگون برای حدیثی واحد است که عملاً نویسنده برای یافت و ثبت و هماهنگ کردن آن رنج بسیاری را متحمّل شده است. در نهایت این کتاب [[پرتو ساقی]] خود کتابی حدیثی و مرجعی خاص و عالی برای تمام عرفان پژوهان و به ویژه مشتاقان مولوی و مثنوی پژوهان است.
چنانکه ذکر شد پرتو ساقی دارای شش مقدّمه ی کوتاه و بلند است که د رهر جلد برای خود به استقلال وجود دارد، ضمن اینکه در طول متن در هر صفحه ای با پاورقی های بسیاری مواجه می شویم که نشان از اسناد متعدّد از منابع گوناگون برای حدیثی واحد است که عملاً نویسنده برای یافت و ثبت و هماهنگ کردن آن رنج بسیاری را متحمّل شده است. در نهایت این کتاب [[پرتو ساقی]] خود کتابی حدیثی و مرجعی خاص و عالی برای تمام عرفان پژوهان و به ویژه مشتاقان مولوی و مثنوی پژوهان است.


نویسنده در این اثر ابتدا بیت یا ابیاتی که مستقیماً و یا به اشاره و یا در معنا حدیثی را بیان می کند را به شکل برجسته یا بُلد شده نقل می کند و در زیر آن شماره دفتر و بیت مورد نظر را می آورد. مثلاً نخستین شاهد در جلد اوّل چنین است: ابر بر ناید پی منع زکات / وز زنا افتد وبا اندر جهات (د1، ب 88). بعد از ذکر شاهد چنانچه توضیحی باشد آن توضیح را بیان کرده سپس به ذکر اصل روایت می پردازد. مثلاً در همین مورد نخستین حدیثی که قید می شود عبارت است از: «ما حبس قوم الزّکاة الاّ حبس الله عنهم القطر». سند آن نیز در پاورقی ذکر شده، در همین مورد خاص به پنج سند اشاره شده که عبارتند از [[شرح نهج البلاعه]] ابن ابی الحدید، [[تفسیر کشف الاسرار]] میبدی، [[ربیع الابرار]] زمخشری، [[نهج الفصاحه]] و نیز [[الکشف و البیان عن تفسیر القرآن]] اشاره شده است. این کثرت اسناد در اکثر پاورقی ها وجود دارد و کار پژوهش را برای دیگران نیز سهل و آسان می سازد. تا انتهای حدیث اوّل با بیش از بیست مورد دیگر مواجه می شویم که اختلافی صوری و لفظی در بیان آن معنا در آن وجود دارد و این نیز تا انتهای جلد ششم به طور گسترده دیده می شود.
نویسنده در این اثر ابتدا بیت یا ابیاتی که مستقیماً و یا به اشاره و یا در معنا حدیثی را بیان می کند را به شکل برجسته یا بُلد شده نقل می کند و در زیر آن شماره دفتر و بیت مورد نظر را می آورد. مثلاً نخستین شاهد در جلد اوّل چنین است: ابر بر ناید پی منع زکات / وز زنا افتد وبا اندر جهات (مثنوی معنوی، د1، ب 88). بعد از ذکر شاهد چنانچه توضیحی باشد آن توضیح را بیان کرده سپس به ذکر اصل روایت می پردازد. مثلاً در همین مورد نخستین حدیثی که قید می شود عبارت است از: «ما حبس قوم الزّکاة الاّ حبس الله عنهم القطر». سند آن نیز در پاورقی ذکر شده، در همین مورد خاص به پنج سند اشاره شده که عبارتند از [[شرح نهج البلاعه]] ابن ابی الحدید، [[تفسیر کشف الاسرار]] میبدی، [[ربیع الابرار]] زمخشری، [[نهج الفصاحه]] و نیز [[الکشف و البیان عن تفسیر القرآن]] اشاره شده است. این کثرت اسناد در اکثر پاورقی ها وجود دارد و کار پژوهش را برای دیگران نیز سهل و آسان می سازد. تا انتهای حدیث اوّل با بیش از بیست مورد دیگر مواجه می شویم که اختلافی صوری و لفظی در بیان آن معنا در آن وجود دارد و این نیز تا انتهای جلد ششم به طور گسترده دیده می شود.


نویسنده در انتهای مقدّمه در جلد اوّل توضیح می دهد: در خصوص احادیثی که در [[مثنوی]] هست بخش عمده ¬ای از آنرا در کتاب [[معارف]] بهاء ولد و [[معارف]] سیّد برهان می ¬توان دید. با توجّه به علاقه ¬ی مولانا به بزرگانی چون [[سنایی]] و [[عطّار]] و انسی که با آثار این دو داشته بسیاری از احادیث مندرج در مثنوی را می¬توان در آثار این دو بزرگ یافت، ضمن اینکه مولانا با مشاهیر و مشایخ بزرگ پیش از خود هم آشنا بوده و به مطالعه ¬ی آثار ایشان نیز بی ¬علاقه نبوده است. بی ¬تردید آن آثار می ¬توانسته در زمره¬ ی مآخذ نقل حدیث در مثنوی قرار گرفته باشد مثل: [[قوت القلوب]] ابوطالب مکّی، [[رساله قشیریه]]، [[کشف المحجوب]] هجویری و برخی رساله¬های سلمی، آثار امام محمّد غزّالی به ویژه کتاب [[احیاء علوم الدّین]]. ما در این پژوهش با دیدن ده¬ها کتاب حدیث از اهل سنّت و شیعیان و در عین حال سیر در آثار عمیق و گسترده ¬ی صوفیان و عارفان بزرگ سعی نمودیم تا آنچه که از مثنوی اشارتی به سخنان پیامبر(ص) و یا امام معصوم(ع) دارد و در قالب حدیث و روایت می¬گنجد را اسنادی معتبر به دست دهیم. و لذا برای هر مورد چندین شاهد قید کردیم و اختلاف برخی روایات را نیز برشمردیم. و آنقدر شواهد قابل توجّه ارائه نمودیم که این کتاب را به تنهایی اثری حدیثی و مرجع برای اهل حدیث و معرفت قرار می¬دهد. با توجّه به سابقه ¬ی مولانا در تصوّف آ¬نچه که در آثار صوفیان در این خصوص وجود داشته و نقل و تحلیل شده را به عنوان شاهد صوفیانه برای ثبت حدیث نقل کردیم. گذشته از این در خود مثنوی برای هر بیتی که اشاره به یک حدیث داشته دیگر شواهدِ اشعار مولانا را نیز نقل نمودیم تا برای محقّق و پژوهشگری که میل به تعمّق بیش¬تر و یا علاقه به تدریس و تعلیم داشته باشد از این بابت نیز منبعی قابل توجّه به حساب بیاید <ref>مقدمه، ج1، صص 41-40</ref>.
نویسنده در انتهای مقدّمه در جلد اوّل توضیح می دهد: در خصوص احادیثی که در [[مثنوی]] هست بخش عمده ای از آنرا در کتاب [[معارف]] بهاء ولد و [[معارف]] سیّد برهان می توان دید. با توجّه به علاقه ی مولانا به بزرگانی چون [[سنایی]] و [[عطّار]] و انسی که با آثار این دو داشته بسیاری از احادیث مندرج در مثنوی را می¬توان در آثار این دو بزرگ یافت، ضمن اینکه مولانا با مشاهیر و مشایخ بزرگ پیش از خود هم آشنا بوده و به مطالعه ی آثار ایشان نیز بی علاقه نبوده است. بی تردید آن آثار می توانسته در زمره ی مآخذ نقل حدیث در مثنوی قرار گرفته باشد مثل: [[قوت القلوب]] ابوطالب مکّی، [[رساله قشیریه]]، [[کشف المحجوب]] هجویری و برخی رساله های سلمی، آثار امام محمّد غزّالی به ویژه کتاب [[احیاء علوم الدّین]]. ما در این پژوهش با دیدن ده¬ها کتاب حدیث از اهل سنّت و شیعیان و در عین حال سیر در آثار عمیق و گسترده ی صوفیان و عارفان بزرگ سعی نمودیم تا آنچه که از مثنوی اشارتی به سخنان پیامبر(ص) و یا امام معصوم(ع) دارد و در قالب حدیث و روایت می گنجد را اسنادی معتبر به دست دهیم. و لذا برای هر مورد چندین شاهد قید کردیم و اختلاف برخی روایات را نیز برشمردیم. و آنقدر شواهد قابل توجّه ارائه نمودیم که این کتاب را به تنهایی اثری حدیثی و مرجع برای اهل حدیث و معرفت قرار می دهد. با توجّه به سابقه ی مولانا در تصوّف آنچه که در آثار صوفیان در این خصوص وجود داشته و نقل و تحلیل شده را به عنوان شاهد صوفیانه برای ثبت حدیث نقل کردیم. گذشته از این در خود مثنوی برای هر بیتی که اشاره به یک حدیث داشته دیگر شواهدِ اشعار مولانا را نیز نقل نمودیم تا برای محقّق و پژوهشگری که میل به تعمّق بیشتر و یا علاقه به تدریس و تعلیم داشته باشد از این بابت نیز منبعی قابل توجّه به حساب بیاید <ref>مقدمه، ج1، صص 41-40</ref>.




خط ۶۰: خط ۶۰:
در مقدّمه روش کتاب پرتو ساقی معلوم شده که او ابیاتی را که حاوی احادیث است به ذکر اسناد آن می پردازد و با قید مأخذ شیعه و سنی و صوفیانه کاری چشمگیر و وسیع را نشانه رفته است. کاری با این وسعت در خصوص احادیث مثنوی تا کنون انجام نشده است. استاد [[فروزانفر]] که از پیشگامان در استخراج احادیث مثنوی است و مسلّماً مورد نظر نویسده [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] هم بوده است کاری مختصر بوده و اغلب منابع مورد نظر او هم از اهل سنّت لحاظ گشته بود، ولی در این کتاب ما هم با منابع شیعه و هم سنّی مواجهیم و گذشته از آن که کار را تکمیل می کند منابع متعدّد صوفیانه هم چاشنی آن شده است. در جلد نخست با شمارشی که در منابع صورت گرفت بیش از یکصد و شصت منبع در هر سه رویکرد مدّ نظر مولّف بود که اکثراً به زبان عربی و از متون کهن محسوب می شده اند. نوشتن احادیث مثنوی با این وسعت قهراً دانشهای زیادی را می طلبد، از سویی علم الحدیث، از سویی منبع شناسی و رجال، از دیگر سو آشنایی با احادیث شیعه و سنّی، و نیز دو تخصّص دیگر را هم نباید از یاد برد یکی مثنوی شناسی و مولوی پژوهی و دو دیگر آشنایی با عرفان و تصوّف و تاریخ آن.
در مقدّمه روش کتاب پرتو ساقی معلوم شده که او ابیاتی را که حاوی احادیث است به ذکر اسناد آن می پردازد و با قید مأخذ شیعه و سنی و صوفیانه کاری چشمگیر و وسیع را نشانه رفته است. کاری با این وسعت در خصوص احادیث مثنوی تا کنون انجام نشده است. استاد [[فروزانفر]] که از پیشگامان در استخراج احادیث مثنوی است و مسلّماً مورد نظر نویسده [[محمدی وایقانی، کاظم|کاظم محمّدی]] هم بوده است کاری مختصر بوده و اغلب منابع مورد نظر او هم از اهل سنّت لحاظ گشته بود، ولی در این کتاب ما هم با منابع شیعه و هم سنّی مواجهیم و گذشته از آن که کار را تکمیل می کند منابع متعدّد صوفیانه هم چاشنی آن شده است. در جلد نخست با شمارشی که در منابع صورت گرفت بیش از یکصد و شصت منبع در هر سه رویکرد مدّ نظر مولّف بود که اکثراً به زبان عربی و از متون کهن محسوب می شده اند. نوشتن احادیث مثنوی با این وسعت قهراً دانشهای زیادی را می طلبد، از سویی علم الحدیث، از سویی منبع شناسی و رجال، از دیگر سو آشنایی با احادیث شیعه و سنّی، و نیز دو تخصّص دیگر را هم نباید از یاد برد یکی مثنوی شناسی و مولوی پژوهی و دو دیگر آشنایی با عرفان و تصوّف و تاریخ آن.


نویسنده دقّت زیادی در به کار بردن احادیث به خرج داده و گاه نمونه های متفاوت حدیث را که منظور می دارد به اختلافات آن هم اشاره می کند که شاید برای برخی به چشم نیاید، مثلاً در حدیث 46 از جلد نخست این بیت مولانا را در نظر گرفته است: مال را کز بهر دین باشی حمول / نعم مال صالح گفت آن رسول. بعد از قید شماره دفتر و بیت مربوطه مشخّص می کند که ناظر به کدام حدیث است. متن حدیثی را که منطبق با روایت مولاناست را روایت می کند و بعد از آن دیگر نمونه ها را گاه تا بیست و یا بیشتر متذکّر می شود و در پاورقی منبع هرکدام را گاه با چندین منبع دیگر قید می کند. مثلاً در همین مورد روایت نخست را که به متن نزدیکتر است چنین بیان می کند: «نعم المال الصّالح للرّجل الصّالح»». در پاورقی به چندین منبع صوفیانه که قبل از مولانا به آن پرداخته اند ارجاع می دهد مانند: [[حلیة الأولیاء]]، [[احیاء علوم الدّین]]، الفتوحات المکیّه]]، [[تلبیس ابلیس]]، [[کنوز الحقایق]]، [[مرصاد العباد]] و غیره. اختلافات را هم چنانکه بیان شد در نظر می گیرد مثلاً می¬گوید در برخی مأخذ به جای «رجل» از «عبد» استفاده شده است آنگاه شواهد آن را هم متعاقباً ذکر می کند <ref>متن، ج1، صص 171-170</ref>.
نویسنده دقّت زیادی در به کار بردن احادیث به خرج داده و گاه نمونه های متفاوت حدیث را که منظور می دارد به اختلافات آن هم اشاره می کند که شاید برای برخی به چشم نیاید، مثلاً در حدیث 46 از جلد نخست این بیت مولانا را در نظر گرفته است: مال را کز بهر دین باشی حمول / نعم مال صالح گفت آن رسول. بعد از قید شماره دفتر و بیت مربوطه مشخّص می کند که ناظر به کدام حدیث است. متن حدیثی را که منطبق با روایت مولاناست را روایت می کند و بعد از آن دیگر نمونه ها را گاه تا بیست و یا بیشتر متذکّر می شود و در پاورقی منبع هرکدام را گاه با چندین منبع دیگر قید می کند. مثلاً در همین مورد روایت نخست را که به متن نزدیکتر است چنین بیان می کند: «نعم المال الصّالح للرّجل الصّالح»». در پاورقی به چندین منبع صوفیانه که قبل از مولانا به آن پرداخته اند ارجاع می دهد مانند: [[حلیة الأولیاء]]، [[احیاء علوم الدّین]]، الفتوحات المکیّه]]، [[تلبیس ابلیس]]، [[کنوز الحقایق]]، [[مرصاد العباد]] و غیره. اختلافات را هم چنانکه بیان شد در نظر می گیرد مثلاً می گوید در برخی مأخذ به جای «رجل» از «عبد» استفاده شده است آنگاه شواهد آن را هم متعاقباً ذکر می کند <ref>متن، ج1، صص 171-170</ref>.


منابعی که مورد استفاده ی نویسنده در خصوص تدوین این اثر بوده بسیار گسترده است. می توان این نابع را به چهار دسته تقسیم کرد و برای هر کدام نیز شواهدی آورد:
منابعی که مورد استفاده ی نویسنده در خصوص تدوین این اثر بوده بسیار گسترده است. می توان این نابع را به چهار دسته تقسیم کرد و برای هر کدام نیز شواهدی آورد:
خط ۷۳: خط ۷۳:
نویسنده در مقدّمه ی جلد نخست یاد آور می شود که مولانا نه تنها مفسّر قرآن بلکه مفسّر حدیث هم بوده است. گر چه معلوم نیست که او مبتکر این کار بوده باشد ولی به هر حال جزو معدود افرادی است که به تفسیر حدیث هم اهتمام کرده است. چنان که در دفتر اوّل در تفسیر «رجعنا من الجهاد الأصغر الی الجهاد الاکبر» ابیاتی نغز را سروده است و یا در همان دفتر بابی دارد در معنی قول نبی علیه السّلام: «انّ سعداً لغیور و أنا اغیر من سعد و الله اغیر منّی». و همینطور در تفسیر این حدیث: «انّ لربّکم فی ایّام دهرکم نفحات». و یا این حدیث که «اغتنموا برد الرّبیع». که اگر این ابیاتِ تفسیری را هم به کار احادیث مولانا بیفزاییم به زعم نویسنده شاید بتوان گفت که بیش از یک هشتم مثنوی احادیث و اخبار نبوی است.
نویسنده در مقدّمه ی جلد نخست یاد آور می شود که مولانا نه تنها مفسّر قرآن بلکه مفسّر حدیث هم بوده است. گر چه معلوم نیست که او مبتکر این کار بوده باشد ولی به هر حال جزو معدود افرادی است که به تفسیر حدیث هم اهتمام کرده است. چنان که در دفتر اوّل در تفسیر «رجعنا من الجهاد الأصغر الی الجهاد الاکبر» ابیاتی نغز را سروده است و یا در همان دفتر بابی دارد در معنی قول نبی علیه السّلام: «انّ سعداً لغیور و أنا اغیر من سعد و الله اغیر منّی». و همینطور در تفسیر این حدیث: «انّ لربّکم فی ایّام دهرکم نفحات». و یا این حدیث که «اغتنموا برد الرّبیع». که اگر این ابیاتِ تفسیری را هم به کار احادیث مولانا بیفزاییم به زعم نویسنده شاید بتوان گفت که بیش از یک هشتم مثنوی احادیث و اخبار نبوی است.


در آخر جلد ششم و در ذیل حدیث شماره 601 شاهد حدیث غدیر هستیم و مولانا با صراخت راوی این حدیث است که در دفتر ششم مثنوی، ابیات 4541-4537 بدان ناظر است. نویسنده این بخش را به طور گسترده و مشروح طیّ صفحاتی چند مورد بحث قرار می دهد و ده¬ ها شاهد از متون حدیثی شیعه و سنّی و منابع صوفیانه و تاریخی برای آن می آورد. در عین حال در بخشی به نقد سخن مولانا می پردازد و در خصوص واژه ی منافقان که ما زیر بار کودکی که منسوب به پیامبر است نمی رویم می نویسد: مولانا در عنوان ابیات مذکور می¬نویسد: در تفسیر این خبر که مصطفی صلوات الله علیه فرمود: من کنت مولاه فعلیّ مولاه، تا منافقان طعنه زدند که بس نبودش که ما مطیعی و چاکری نمودیم او را؟ چاکری کودکی خلم آلودمان هم می ¬فرماید الی آخر. ظاهراً مولانا در بیان این مطلب دچار خبطی شده و آن این که امام علی(ع) را از قول منافقان کودک می¬خواند و حال آن که ماجرای غدیر و خطبه¬ ی غدیر و خلافت و جانشینی امام علی(ع) مربوط به سال آخر حضور جسمانی پیامبر(ص) و آخرین سال نزول وحی است، یعنی سال بیست و سوّم، و اگر این زمان را با سال تشرّف امام علی(ع) به اسلام اضافه کنیم، چنانچه سیزده سال باشد، در جمع می¬شود 36 سال و کسی با این سنّ دیگر کودک محسوب نمی¬ گردد. امّا نکته ¬ای خاص در این عبارتبندی مولانا وجود دارد، و آن اینکه بر خلاف اهل سنّت که ولایت را در این حدیث، به غلط و یا به غرض،  به دوستیِّ ساده و معمولی ترجمه می ¬کنند، مولانا هوشیارانه ارادتِ ولائیِ خود را در قالب این لفظ وارد کرده که این ماجرا تنها یک دوستی و علاقه ¬ی ساده نیست بلکه بحث «چاکری» کردن و «مطیع» بودن است. که در روز غدیر فرمان بر این بود که همه بعد از رسول خدا(ص) به علی بگرایند و او را جانشین رسول بدانند و از اوامر او اطاعت کنند، این است که مولانا کاملاً هوشمندانه از الفاظ «چاکری» و «مطیعی» یاد می¬کند که ترجمان شیعه هم در واقع چیزی جز این نیست، و این گونه در لفّافه شیعه بودن خود را لحاظ می¬کند. و از طرفی این ماجرا درست در انتهای دفتر ششم مثنوی وارد شده و مثنوی با چند بیت دیگر دفترش بسته شده و خاتمه می¬یابد و نیز این ماجرا با سال آخر عمر مولانا نیز عجین است، که وی به عمد خواسته با آوردن این ماجرا در آخرین سال عمرش باورمندی به امام علی(ع) و شیعه بودن خود را بیان نماید. و نکته ¬ی نهانی دیگر که باز هم مولانا با ظرافت و هوشمندی بیان نموده این که: معترضین به حدیث غدیر، و مخالفان ولایت و رهبری، و خلافت علی در زمره ¬ی منافقان هستند، چون در این داستان این منافقانند که به پیامبر(ص) در خصوص ولایت علی(ع) ایراد گرفته و معترض آن شده¬ اند. و این یعنی هرکس که با ولایت علی، و خلافت و جانشینی علی، و حکم خدا و نصب نبی در این خصوص مخالفت ورزد از جمله¬ ی منافقان محسوب می ¬گردد. اشاره مولانا در خصوص منافقان که مخالف علی(ع)، و مخالف خلافت علی و حکم خدا و رسولند در روایات نیز وجود دارد و ذکر اندک شواهدی می ¬تواند باورمندی مولانا به ولایت علی(ع) و شیعه بودن او را به نمایش درآورد. <ref>متن، ج6،  صص 430-429</ref>.
در آخر جلد ششم و در ذیل حدیث شماره 601 شاهد حدیث غدیر هستیم و مولانا با صراخت راوی این حدیث است که در دفتر ششم مثنوی، ابیات 4541-4537 بدان ناظر است. نویسنده این بخش را به طور گسترده و مشروح طیّ صفحاتی چند مورد بحث قرار می دهد و ده ها شاهد از متون حدیثی شیعه و سنّی و منابع صوفیانه و تاریخی برای آن می آورد. در عین حال در بخشی به نقد سخن مولانا می پردازد و در خصوص واژه ی منافقان که ما زیر بار کودکی که منسوب به پیامبر است نمی رویم می نویسد: مولانا در عنوان ابیات مذکور می نویسد: در تفسیر این خبر که مصطفی صلوات الله علیه فرمود: «من کنت مولاه فعلیّ مولاه»، تا منافقان طعنه زدند که بس نبودش که ما مطیعی و چاکری نمودیم او را؟ چاکری کودکی خلم آلودمان هم می فرماید الی آخر. ظاهراً مولانا در بیان این مطلب دچار خبطی شده و آن این که امام علی(ع) را از قول منافقان کودک می خواند و حال آن که ماجرای غدیر و خطبه ی غدیر و خلافت و جانشینی امام علی(ع) مربوط به سال آخر حضور جسمانی پیامبر(ص) و آخرین سال نزول وحی است، یعنی سال بیست و سوّم، و اگر این زمان را با سال تشرّف امام علی(ع) به اسلام اضافه کنیم، چنانچه سیزده سال باشد، در جمع می شود 36 سال و کسی با این سنّ دیگر کودک محسوب نمی گردد. امّا نکته ای خاص در این عبارتبندی مولانا وجود دارد، و آن اینکه بر خلاف اهل سنّت که ولایت را در این حدیث، به غلط و یا به غرض،  به دوستیِّ ساده و معمولی ترجمه می ¬کنند، مولانا هوشیارانه ارادتِ ولائیِ خود را در قالب این لفظ وارد کرده که این ماجرا تنها یک دوستی و علاقه ی ساده نیست بلکه بحث «چاکری» کردن و «مطیع» بودن است. که در روز غدیر فرمان بر این بود که همه بعد از رسول خدا(ص) به علی بگرایند و او را جانشین رسول بدانند و از اوامر او اطاعت کنند، این است که مولانا کاملاً هوشمندانه از الفاظ «چاکری» و «مطیعی» یاد می¬کند که ترجمان شیعه هم در واقع چیزی جز این نیست، و این گونه در لفّافه شیعه بودن خود را لحاظ می¬کند. و از طرفی این ماجرا درست در انتهای دفتر ششم مثنوی وارد شده و مثنوی با چند بیت دیگر دفترش بسته شده و خاتمه می یابد و نیز این ماجرا با سال آخر عمر مولانا نیز عجین است، که وی به عمد خواسته با آوردن این ماجرا در آخرین سال عمرش باورمندی به امام علی(ع) و شیعه بودن خود را بیان نماید. و نکته ی نهانی دیگر که باز هم مولانا با ظرافت و هوشمندی بیان نموده این که: معترضین به حدیث غدیر، و مخالفان ولایت و رهبری، و خلافت علی در زمره ¬ی منافقان هستند، چون در این داستان این منافقانند که به پیامبر(ص) در خصوص ولایت علی(ع) ایراد گرفته و معترض آن شده اند. و این یعنی هرکس که با ولایت علی، و خلافت و جانشینی علی، و حکم خدا و نصب نبی در این خصوص مخالفت ورزد از جمله ی منافقان محسوب می گردد. اشاره مولانا در خصوص منافقان که مخالف علی(ع)، و مخالف خلافت علی و حکم خدا و رسولند در روایات نیز وجود دارد و ذکر اندک شواهدی می تواند باورمندی مولانا به ولایت علی(ع) و شیعه بودن او را به نمایش درآورد. <ref>متن، ج6،  صص 430-429</ref>.




۲۱۶

ویرایش