۶۱٬۱۸۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
'''ابوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل بن هلال شيبانى مروزى''' (164- 241 ق)، | '''ابوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل بن هلال شيبانى مروزى''' (164- 241 ق)، پیشوای حنبلیان، از رهبران بزرگ فکری اصحاب حدیث و محدث نامداری که بهویژه به واسطه نقشی که در ماجرای «محنه» ایفا کرد، شهرت بسیاری - حتی در دوره زندگانیش - به دست آورد. | ||
==ولادت== | ==ولادت== | ||
در ربيعالاول 164 در بغداد متولد شد | در ربيعالاول 164 در بغداد متولد شد. | ||
==خاندان== | |||
نسبت به شیبانی احمد را به خاندان عرب شیبانی بن ذُهل بن ثعلبه و گاه به بنی ذهل بن شیبانی باز گردانیدهاند. خاندان احمد از خراسان (مرو) و جدش حنبل بن هلال والی سرخس و در قیام عباسیان در شمار «ابناء الدعوه» بود. پدرش که قائد لشکر و غازی بود، در ۳۰ سالگی درگذشت. مادرش صفیه دختر میمونه بنت عبدالملک شیبانی، درحالیکه احمد را حامله بود، از مرو به بغداد آمد و احمد در بغداد تولد یافت و در همانجا بالید. | |||
==اساتید و شیوخ== | |||
وی ۱۴ سال داشت که به مکتبخانه میرفت و هنوز نوجوان بود که در محضر بزرگان حضور مییافت. احمد خود گفته است که اول کسی که وی را نزد او حدیث نوشت و دانش آموخت، قاضی ابویوسف (متوفی ۱۸۲ ق) شاگرد مشهور ابوحنیفه بود. احمد در آن هنگام ۱۶ سال بیشتر نداشت. تقریباً همزمان از هُشَیم بن بشیر نیز حدیث شنید و اول سماعش از او در ۱۷۹ق بود و تا ۱۸۳ ق، سال مرگ هشیم، ادامه یافت. با توجه به تاریخ تولد احمد، بهطورکلی چنین به نظر میرسد که وی در اواخر سال ۱۷۹ق ابتدا نزد ابویوسف و پس از اندکی نزد هشیم سماع حدیث کرده و هم در همان سال از علی بن هاشم بن برید نیز حدیث فرا گرفته است. | |||
احمد درهمان سال مرگ هشیم، راهی کوفه شد و این نخستین راحله علمی او بود. وی در کوفه چندان توقف نکرد و به بغداد بازگشت. در این سفر او از وکیع بن جراح بهره برد. گویا وی سفر یا سفرهای دیگری نیز به کوفه داشته، و از محضر وکیع و دیگران حدیث شنیده بوده است و اینکه گفتهاند احمد بیش از هر کس نزد وکیع حدیث نوشته بوده، مؤید این معنی است. وی به بصره نیز درآمد و در سفر نخست خود به آنجا در ۱۸۶ ق، از معتمر بن سلیمان حدیث شنید. سفرهای دیگر او به بصره در سالهای ۱۹۰، ۱۹۴، ۱۹۵ و ۲۰۰ق بوده است. در سفر سال ۱۹۵ ق، حدود نیم سال از محضر یحیی بن سعید قطان حدیث شنید و پس از ترک محضر یحیی، مدتی در واسط نزد یزید بن هارون، حضور یافت و از درس او بهرهمند شد. | |||
احمد ۵ بار حج گزارد که ۳ سفر با پای پیاده بود. در سفر نخستین (۱۸۷ ق) از سفیان بن عیینه دانش آموخت. دو سفر بعدی در ۱۹۱ و ۱۹۶ق بوده است. در سفر ۱۹۷ق در مکه اقامت گزید و شاید در اوایل سال ۱۹۸ق که حجاز را ترک گفت. در صفر ۱۹۹ از مکه راهی صنعا شد و در آنجا حدود ۱۰ ماه نزد عبدالرزاق بن همام صنعانی حدیث شنید و از محضر وی بهره برد و دیگربار در موسم حج همان سال در مکه حاضر شد. احمد به شام و بلاد جزیره نیز سفر کرده، از مشایخ معتبر حدیث در آن سرزمینها نیز اخذ دانش کرده بود. ظاهراً سفر وی به شام حدود سال ۲۰۹ق بوده است. | |||
==شاگردان و راویان | ==شاگردان== | ||
شاگردان و راویان | احمد خیلی زود به مرحلهای رسید که خود میتوانست مرجعی برای تدریس فقه و حدیث باشد؛ چنانکه در گزارشی آمده است که وی در مکه درحالیکه هنوز سفیان بن عیینه زنده بود، فقه و حدیث میگفت و فتوا میداد. با این وصف، گفتهاند که وی تا پیش از ۴۰ سالگی متصدی فتوا نبوده است. وی شاگردان و راویان بسیار داشت و بر درسش کسان بسیاری حضور مییافتند. نگاهی به آثار محدثان پس از طبقه وی - که درس وی را درک کردهاند - نشان میدهد که تا چه اندازه احمد در انتقال آثار سلف اصحاب حدیث به خلف، نقش داشته، و تا چه اندازه آیندگان از تعالیم وی در حدیث، رجال و فقه بهره گرفتهاند. وی جدا از ایام محنه و سالهای واپسین عمرش، همواره بهعنوان محدثی برجسته موردتوجه طالب علمانی بود که بغداد را برای فراگیری حدیث برگزیده بودند. | ||
شاگردان و راویان وی نیز بسیارند و از این میان چند تن بهعنوان ناقل آثار و افکار احمد به نسلهای آینده از اهمیت بیشتری برخوردارند. برخی از راویان وی ازاینقرارند: ابوالعباس احمد بن جعفر اصطخری، احمد بن ابی خیثمه زُهیر بن حرب، ابویعلی موصلی، ابوبکر احمد بن محمد بن حجاج مروذی، ابوبکر اثرم، ابوالعباس ثعلب، ابراهیم حربی، ابواسحاق ابراهیم بن هانی نیشابوری، ابواسحاق ابراهیم بن یعقوب جوزجانی، اسحاق بن منصور کوسج مروزی، بقی بن مخلد، حسن بن عَرفه، حُمید بن زنجویه، حرب بن اسماعیل کرمانی، حنبل بن اسحاق، ابوداوود سجستانی، عبدالله بن محمد ابن ابی الدنیا، ابوزرعه رازی، علی بن حُجر، عبدوس بن مالک عطار، ابوخلیفه فضل بن حُباب جُمَحی، محمد بن اسماعیل بخاری، ابوحاتم رازی، مسلم بن حجاج، مسدد بن مُسَرْهَد، یعقوب بن ابراهیم دَورَقی، یعقوب بن سفیان بسوی و نیز دو پسرش عبدالله و صالح. ابن جوزی نام شماری از مشایخ احمد را نیز - که از وی حدیث شنیدهاند - آورده است؛ کسانی چون عبدالرزاق بن همام، عبدالرحمان بن مهدی، محمد بن ادریس شافعی، حسن بن موسی اَشْیَب و نیز قتیبة بن سعید و علی بن مدینی که این دو تن از اقران وی بودهاند. | |||
==ماجرای محنه== | |||
در زندگی احمد بن حنبل، ماجرای محنه را باید نقطه عطفی به شمار آورد که فراتر از واقعیات، گاه ستایشگران وی را به اغراق واداشته است. چنانکه اصحاب حدیث که احمد را بهعنوان قهرمان محنه میشناختند، گاه چنین میپنداشتند که وی پیش از وقوع ماجرا از سوی کسانی چون شافعی خبردار شده بود که پیامبر(ص) در خواب آنان آمده، احمد را از جریان محنه آگاه کرده است. چنانکه درباره رؤیای شافعی گفته شده است، پیامبر(ص) به شخص احمد سلام رسانده، و به وی امر کرده بود که در قضیه خلق قرآن جانب حق را نگاه دارد. | |||
بر پایه گزارشهای تاریخی از ماجرای محنه، مأمون در ۲۱۸ق مکتوبی از رقه به اسحاق بن ابراهیم صاحب شرطه بغداد نوشت و وی را مأمور کرد تا عقیده قاضیان و محدثان را در مسأله خلق قرآن بیازماید و ۷ تن از آنان، ازجمله یحیی بن معین، ابوخیثمه زُهیر بن حرب، احمد بن ابراهیم دورقی و محمد بن سعد کاتب واقدی را به سوی مأمون در رقه بفرستد. اینان تهدید شده بودند که اگر به خلق قرآن اذعان نکنند، کشته خواهند شد و از همین رو اینآنهمگی عقیده به خلق قرآن را گردن نهادند. مأمون بار دیگر اسحاق بن ابراهیم را مأمور کرد تا از قاضیان و فقیهان دراینباره پرسش کند و آنان را وادارد تا خلق قرآن را بپذیرند. ازاینرو اسحاق جماعتی از علما و از آن میان احمد بن حنبل را احضار کرد و نامه مأمون را دو بار بر آنان خواند و از آنان خواست تا بر عقیده خود به خلق قرآن گواهی دهند. وی از حاضران خواست که دراینباره بهصراحت سخن گویند و آنگاه که نوبت به احمد بن حنبل رسید، جز تصریح بر آنکه قرآن، کلام الله است، کلامی بیش نگفت. همآواز با احمد جمعی دیگر از کسانی که احضار شده بودند، نیز تنها تصریح بر آن داشتند که قرآن کلامالله است و مخلوق بودن آن را گواهی ندادند. اسحاق صورت ماجرا را به اطلاع مأمون رساند و خلیفه نیز نامهای مطول به اسحاق نوشت که در آن احمد را به جهل و نادانی متصف کرد و تأکید نمود که اگر اینان از گفته خود باز نگردند، آنان را نزد وی بفرستد. در نهایت جز احمد بن حنبل و محمد بن نوح، همگی بر خلق قرآن شهادت دادند و این دو را درحالیکه در بند بودند، به سوی اقامتگاه خلیفه در طرسوس گسیل داشتند، اما مأمون پیش از آنکه آن دو نزد وی برسند، درگذشت. محمد بن نوح را نیز، در بازگشت به بغداد، در عانات مرگ در رسید و احمد تنها و در بند به بغداد بازگردانیده شد. | |||
هنگامیکه معتصم به خلافت رسید، احمد در حبس بود. وی پس از بازگشت مدتی در یاسریه، در نزدیکیهای بغداد، سپس در خانهای نزدیک به دارعماره و ازآنپس در محبس عمومی درب الموصلیه زندانی بود. در رمضان ۲۱۹ به خانه اسحاق بن ابراهیم منتقل شد و در آنجا بود که با اسحاق و دیگران مناظره میکرد. پس به محضر معتصم فراخوانده شد و احمد در حضور خلیفه و احمد بن ابی دؤاد و دیگران، با اینکه او را به تازیانه تهدید کرده بودند، با شجاعت و مقاومت تحسینآمیزی که از او در میان عامه یک قهرمان ساخت، با عقیده خلق قرآن مبارزه کرد و بر عدم خلق آن از کتاب و سنت حجت آورد. آوردهاند که وی را از همین رو به ضربات تازیانه سپردند و پیکرش به همین جهت زخمی برداشت که آثار آن تا هنگام مرگ باقی بود. درباره تاریخ حضور او نزد معتصم و تازیانه خوردنش، عبارات منابع با هم سازگاری ندارد، اما احتمال میرود که این واقعه در همان رمضان ۲۱۹ اتفاق افتاده باشد. گفتهاند که احمد از آن هنگام که در بغداد در اواخر عهد مأمون دربند شد و به طرسوس فرستاده شد، تا زمانی که از محبس معتصم رهایی یافت، در مجموع ۲۸ ماه در بند بود. با اینکه به ادعای منابع، برخی قتل احمد را به خلیفه پیشنهاد میکردند، اما پسازآنکه سرسختی وی در روی تافتن از اعتقاد به خلق قرآن آشکار شد، از زندان آزادش کردند. احمد پس از رهایی، گویا از سوی خلیفه از تحدیث و تدریس علنی ممنوع شد و تنها پس از مرگ معتصم در ۲۲۷ق مدت کوتاهی مجلس حدیثی آشکار داشت که خیلی زود تعطیل شد. ذکر این نکته ضروری است که گزارشهای مربوط به محنه احمد در دوره معتصم تناقضهای آشکاری دارد و ازاینرو نمیتوان درباره جزئیات آن بهدقت سخن گفت. | |||
در دوره واثق، گرچه در خصوص عقیده خلق قرآن متعرض احمد نشدند، اما به اشاره خلیفه تا زمان مرگ او بهطور پنهانی زندگی کرد. | |||
پسازاینکه در ذیحجه ۲۳۲ متوکل به خلافت رسید، وضع اصحاب حدیث بهیکباره تغییر کرد و به جهت هواداری خلیفه از آنان و مبارزه با معتزلیان، طبیعی مینماید که احمد نیز در نظر دستگاه خلافت، عزتی یافته باشد، اما گزارش منابع به گونه دیگری است: احمد به دستور اسحاق بن ابراهیم رئیس شرطه بغداد از حضور در جمعه و جماعات و خروج از خانه ممنوع شده بود و وی را تهدید کردند که اگر خلاف این عمل کند، همان رفتاری که در دوره معتصم با وی کردند، تکرار خواهد شد. علت این رفتار اسحاق آنهم در دوره متوکل دانسته نیست. پس از مرگ اسحاق نیز، در ۲۳۷ ق، هنگامیکه پسرش عبدالله بر جای پدر نشست، بدخواهان نزد متوکل سعایت کردند که احمد یکی از علویان فراری را نزد خود پنهان کرده است و متوکل امر کرد که دراینباره تحقیق و جستوجو کنند. احمد ضمن آنکه مراتب وفاداری خویش را به دستگاه خلافت به واسطه کسانی به سمع متوکل رساند، سوگند خورد که از آن فراری علوی بیاطلاع است. با این وصف مأموران خلیفه، منزل وی را تفتیش کردند. گفتهاند که متوکل پس از یکی دو روز از احمد دلجویی کرد و او را صلهای داد تا مؤونه سفرش به سامرا (عسکر) باشد، اما احمد آن صله را هزینه نکرد و در میان مستمندان پراکند. وی با اینکه از رفتن به نزد متوکل امتناع داشت، با اصرار او و دیگر امرا مجبور شد تا به سامرا رود. متوکل در سامرا او را دلجویی بسیار کرد و گرامی داشت و از وی خواست تا در همانجا به روایت حدیث بپردازد و مجلس درس داشته باشد. احمد به اکرامهای خلیفه اعتنایی نداشت و حتی از خوراکی که برایش میفرستادند، نمیخورد و به همین جهت ضعیف و بیمار شد و ابن ماسویه طبیب برای معالجه به بالینش آمد. خانهای را نیز که برایش تهیه دیده بودند. نپذیرفت و در خانهای به اجاره سکنی گزید. احمد در این ایام مورد احترام امرا و رجال دستگاه خلافت بود، اما بیاعتنایی وی نسبت به همه آنچه متوکل برایش فراهم میساخت، عاقبت متوکل را قانع کرد که راه بغداد را بر او بگشاید. اینگونه برخورد احمد با صاحبان قدرت و خوار شمردن دنیا، کمتر از پایداریش در واقعه محنه، هواداران را مجذوب شخصیت وی نکرده است. بههرحال احمد همواره حتی پس از اقامت کوتاهش در سامرا، نزد متوکل از احترام ویژهای برخوردار بود. | |||
احمد چنانکه برخی منابع اشاره کردهاند، حدود ۸ سالی پیش از مرگ، یکسره از نقل حدیث دست کشید. درباره علت این امر چنین گفتهاند که چون متوکل از احمد خواست تا به معتز، فرزند خلیفه فقه و حدیث آموزد، وی به خلیفه پیغام داد که سوگند خورده است تا زمان مرگ هیچ حدیثی را بهطور کامل نخواند. درباره صحت این روایت بهسادگی نمیتوان اظهارنظر کرد، ولی آنچه میتوان با توجه به منابع موجود گفت، این است که احمد از همان زمان که گرفتار واقعه محنه شد، چنانکه گذشت از برگزاری مجلس درس و تحدیث بهطور آشکار محروم گردید و گویا در زمان متوکل نیز چندان مجلس درسی نداشت. | |||
==وفات== | ==وفات== | ||
احمد ۷۷ سال زیست و پس از یک بیماری ۹ روزه در سال 241 در بغداد درگذشت. محمد بن عبدالله بن طاهر بر وی نماز گزارد و جمع بسیاری از مردم برای تشییع جنازهاش گرد آمدند. | |||
==فرزندان== | |||
احمد از خود فرزندانی برجای گذاشت. چنانکه از خود وی نقل شده است، حدود ۴۰ سالگی ازدواج کرده بود. همسر اول او عباسه دختر فضل، صالح را آورد و پس از درگذشت او، احمد با زنی ریحانه نام ازدواج کرد که ثمرهاش عبدالله بود. پس از درگذشت ریحانه نیز احمد از جاریهای حُسن نام صاحب فرزندانی به نامهای زینب، حسن، محمد و سعید شد. | |||
ابوالفضل صالح در ۲۳۰ق به دنیا آمد و قاضی اصفهان بود و همانجا در ۲۶۵ق درگذشت. وی از پدرش حدیث بسیار شنیده بود. ابوعبدالرحمان عبدالله که راوی بیشتر آثار پدرش بود، خود از محدثان بنام به شمار میرود. وی در ۲۱۳ق به دنیا آمد و در ۲۹۰ق درگذشت. سعید نیز که حدود ۵۰ روز قبل از مرگ احمد به دنیا آمد، پیش از ۲۹۰ق درگذشت و چندی قاضی کوفه بود | |||
==جایگاه علمی و اجتماعی== | |||
احمد بن حنبل در علم حدیث و علوم وابسته به آن، پایگاهی بلند داشت و مطالعه مسند و دیگر آثار وی میتواند جایگاه او را در این زمینه نشان دهد. به گفته ابوزرعه رازی احمد هزار هزار حدیث در حفظ داشت. از خود احمد نیز روایت شده است که به دست خویش هزار هزار حدیث نوشته، و این جز آن احادیثی بوده که دیگران برایش نوشته بودهاند. جالبتر اینکه ابوزرعه در مقام مقایسه احمد با خویش و ترجیح احمد در حفظ حدیث بر خود، گفته است که در اوایل اجزای کتب احمد، هیچگاه اسامی محدثانی که وی از آنان حدیث شنیده بوده است، نوشته نبود و او خود میدانست که تکتک این اجزا را از کدامین شیخ خویش شنیده است. | |||
== | احمد در رجال حدیث و شناخت راویان و همچنین علل حدیث آگاه بود و بهویژه آراء رجالی وی همواره موردتوجه رجالیان پس از وی قرار گرفته است. وی در علم قرائت نیز تبحر داشت، چنانکه ابن جوزی به نقل از الکامل هذلی آورده، وی قرائت را به طریقه عرض از یحیی بن آدم، عبید بن عقیل، اسماعیل بن جعفر و عبدالرحمان بن قلوقا فراگرفته بوده است. هذلی برای وی در قرائت اختیاری را یاد کرده است. بههرروی پیروان احمد چنین پنداشتهاند که وی در علم چنان جایگاهی دارد که گویی خداوند در هر رشتهای علم اولین و آخرین را وی جمع کرده بوده است. | ||
# | ==عقاید== | ||
# | احمد بن حنبل بهعنوان محدثی برجسته و پیرو طریقه اصحاب حدیث با هرگونه روش تأویلی برای آیات قرآن و احادیث منسوب به پیامبر(ص) مخالف بود و با بزرگان اصحاب رأی مخالفت میورزید. طبیعتاً احمد با تمامی گروههایی که از سوی اصحاب حدیث کوفه، بغداد، شام و دیگر بلاد اسلام منحرف خوانده میشدند، دشمنی میورزید و در این میان جهمیه، قدریه، معتزله و وابستگان آنان از هر فرقه دیگر، بیشتر مورد طعن و جرح احمد واقع میشدند. رافضه که عنوانی است از سوی اهل سنت بر گروههای متمایل به امامیه از شیعه، نیز سخت مورد انکار وی بودند. این گروهها از خیلی پیشتر مورد طعن اصحاب حدیث واقع میشدند، ولی تردیدی نیست که احمد بن حنبل نقطه عطفی برای تاریخ مخالفتهای اصحاب حدیث با این گروهها به حساب میآید. ازاینرو پس از عصر احمد، مؤلفان شناختهشده اصحاب حدیث و اهل سنت به زعم خود جهت بیان انحرافات این گروهها به اقوال و نوشتههای احمد استناد کردهاند. ابن تیمیه در تمامی کتابها و فتاوی خود به وفور و به شکل چشمگیری در رد گفتههای معتزله، جهمیه و رافضه به گفتههای احمد استناد کرده است. در اینکه نقش احمد در تبیین معتقدات اصحاب حدیث تا چه اندازه است، جای سخن بسیار است. آنچه در میان مؤلفان آثار اعتقادی اصحاب حدیث معمول است و امکان دارد محقق را دچار شبهه و تردید نماید، این است که عموماً اینان سعی دارند اصول کلی تفکر اصحاب حدیث را بسیار قدیم و مربوط به دوره پیامبر(ص) و اصحاب ایشان بدانند، اگرچه موضوع موردبحث ازلحاظ تاریخی بدان دورهها مربوط نباشد. ازاینرو مشاهده میشود که عقیدهای مرسوم در دوره احمد بن حنبل و در میان اصحاب حدیث چندان مسلم و مفروض واقع میشود که گویی همگی رجال اصحاب حدیث - که از دیدگاه ایشان همه «علمای امت» را شامل میشوند - بدان باور داشتهاند و گفتهای دال بر آن عقیده از آنان نقل و ضبط شده است. بر این اساس به آسانی نمیتوان دیدگاههای خاص احمد را درباره عقاید نشان داد؛ بهویژه که احمد در موضوع عقاید و اصول فکری اصحاب حدیث کتابی مفصل و روشن تألیف نکرده است و روایات شاگردان و پیروانش گاه متناقض و ناهمگون مینماید. ابنتیمیه در آثارش، از جمله در مجموعه فتاوای باقی مانده از وی گاه به نقطهنظرهای خاص احمد بن حنبل در موضوعات اعتقادی اشاره کرده، و گاه به اختلافات موجود میان روایات منسوب به احمد ابن حنبل و اینکه به کدام بیشتر میتوان اعتماد کرد، پرداخته است. | ||
# | |||
# الرد | احمد بن حنبل به «سنت» اهمیت بسیار میداد و اساس اصول فکری وی را میتوان پس از قرآن، سنت پیامبر(ص) و اقوال صحابه و تابعین دانست. وی مخالفت با سنت را «بدعت» میخواند و با «اهل الاهواء و البدع» مخالفت میورزید. وی تعظیم اصحاب حدیث را تعظیم پیامبر(ص) میپنداشت و مخالفان اصحاب حدیث را زندیق میخواند. | ||
# | |||
# العلل و معرفة | بدیهی است که احمد با جدالهای کلامی مخالفت میورزید؛ چنانکه به عبیدالله بن یحیی بن خاقان نوشت که من اهل کلام نیستم و سخن گفتن را روا نمیدانم، مگر درباره چیزی که در قرآن یا حدیث پیامبر(ص) یا در کلام صحابه از آن سخنی رفته باشد، اما در غیر این موارد، کلام امری ناشایست است. حتی احمد میگفت که با اهل کلام مجالست نکنید، اگرچه از سنت دفاع کنند. | ||
# الورع | |||
وی میگوید: هر کس خلیفه و امیرالمؤمنین باشد و مردم را بر وی اتفاق باشد، یا آنکه به قهر و غلبه با سیف به خلافت رسیده باشد، مطاع است و سنت اتباع و اطاعت از اوست. چنین امیری اگرچه فاجر باشد، باید همراه او جنگید و با او نماز جمعه به جای آورد. احمد تأکید میکند کسی که بر خلیفه خروج کند، «شق عصای» مسلمین کرده و بر مرگ جاهلی خواهد مرد. | |||
==آثار== | |||
گفته شده است که احمد چندان به تألیف و تدوین کتاب خوشبین نبود و اصحابش را از نوشتن فتاوی و اجوبه خود بر مسائل گوناگون نهی میکرد. با این وصف آثاری در حدیث، عقاید، علوم قرآنی و رجال تدوین کرده است، و کسان بسیاری با عنوان مسائل احمد بن حنبل فتاوی و آراء وی را در زمینههای فقه، عقاید و جز آن جمع و تدوین کردهاند. | |||
کتابهای احمد بیشتر به روایت عبدالله یا دیگران است، که عبارتند از: | |||
# مسند؛ | |||
# أحکام النساء؛ | |||
# الاسامی و الکنی؛ | |||
# الاشربة؛ | |||
# الرد علی الجهمیة؛ | |||
# الزهد؛ | |||
# الصلاة؛ | |||
# العلل و معرفة الرجال؛ | |||
# فضائل الصحابة؛ | |||
# الورع<ref>ر.ک: انصاری، حسن، ص718-724</ref>. | |||
==پانویس == | |||
<references/> | |||
==منابع مقاله== | ==منابع مقاله== | ||
انصاری، حسن، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، چاپ اول، 1373 | |||
==وابستهها== | ==وابستهها== |
ویرایش