پرش به محتوا

لطفی، محمدحسن: تفاوت میان نسخه‌ها

۳۲۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'فيزيك' به 'فیزیک')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
<div class='wikiInfo'>
<div class="wikiInfo">
[[پرونده:NUR06758.jpg|بندانگشتی|لطفی، محمدحسن]]
[[پرونده:NUR06758.jpg|بندانگشتی|لطفی، محمدحسن]]
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:Right" |+ |
|-
|-
! نام!! data-type='authorName'|لطفی، محمدحسن
! نام!! data-type="authorName" |لطفی، محمدحسن
|-
|-
|نام‌های دیگر  
|نام‌های دیگر  
|data-type='authorOtherNames'|  
| data-type="authorOtherNames" |  
|-
|-
|نام پدر  
|نام پدر  
|data-type='authorfatherName'|
| data-type="authorfatherName" |
|-
|-
|متولد  
|متولد  
|data-type='authorbirthDate'|
| data-type="authorbirthDate" |1298ش
|-
|-
|محل تولد
|محل تولد
|data-type='authorBirthPlace'|
| data-type="authorBirthPlace" |تبریز
|-
|-
|رحلت  
|رحلت  
|data-type='authorDeathDate'|
| data-type="authorDeathDate" |دوم آذرماه سال 1378ش
|-
|-
|اساتید
|اساتید
|data-type='authorTeachers'|
| data-type="authorTeachers" |[[همایی، جلال‌الدین|جلال‌الدین همایى]]
 
[[سید هادى سینا]]
|-
|-
|برخی آثار
|برخی آثار
|data-type='authorWritings'|
| data-type="authorWritings" |
|-class='articleCode'
|- class="articleCode"
|کد مؤلف
|کد مؤلف
|data-type='authorCode'|AUTHORCODE06758AUTHORCODE
| data-type="authorCode" |AUTHORCODE06758AUTHORCODE
|}
|}
</div>
</div>


'''دكتر محمدحسن لطفى تبريزى''' مترجم بيش از بيست اثر مهم فلسفى جهان، در سال 1298ش در تبريز به دنيا آمد.
'''محمدحسن لطفى تبریزى''' (1298-1378ش)، محقق، و مترجم معاصر، مترجم بیش از بیست اثر مهم فلسفى جهان
 
== ولادت ==
در سال 1298ش در تبریز به دنیا آمد.


==تحصیلات==
==تحصیلات==


مدرسه ابتدايى و متوسطه را همانجا گذراند و در سال 1317ش به دانشكده حقوق تهران رفت.
مدرسه ابتدایى و متوسطه را همانجا گذراند و در سال 1317ش به دانشکده حقوق تهران رفت.
 
یکى از بزرگترین خوشبختى‌هاى وى، دوران تحصیل در مقطع متوسطه بود، زیرا مدیران و معلمان مدرسه‌اى که وى در آن تحصیل مى‌کرد، هنوز افکار ایده‌آل دوره مشروطیت را داشته و چنین احساس مى‌شد که واقعاً مى‌خواهند به شاگردان خدمت کنند. این افراد، کسانى از قبیل [[شهاب فردوس]] (نه آن شهاب فردوس توده‌اى که برادر کوچکتر او بود)، [[همایی، جلال‌الدین|جلال‌الدین همایى]] و [[سید هادى سینا]] بودند که پس از اندک مدتى استاد دانشگاه تهران شدند.


يكى از بزرگترين خوشبختى‌هاى وى، دوران تحصيل در مقطع متوسطه بود، زيرا مديران و معلمان مدرسه‌اى كه وى در آن تحصيل مى‌كرد، هنوز افكار ايده‌آل دوره مشروطيت را داشته و چنين احساس مى‌شد كه واقعاً مى‌خواهند به شاگردان خدمت كنند. اين افراد، كسانى از قبيل شهاب فردوس (نه آن شهاب فردوس توده‌اى كه برادر كوچكتر او بود)، جلال‌الدين همايى و سيد هادى سينا بودند كه پس از اندك مدتى استاد دانشگاه تهران شدند.
معلمى که بسیار روى وى تأثیر گذاشت، معلم زبان فرانسه او بود که مردى گمنام بوده و گمنام ماند. او مردى یهودى بود به نام بناروش و چنان کوششى در یاد دادن زبان فرانسه به شاگردان خود داشت که گویى پیشرفت آن‌ها، معنى زندگیش بود و شاگردان خود را طورى پرورش داده بود که در کلاس ششم متوسطه، توانسته بودند درس فیزیک را به زبان فرانسه بخوانند و چون معلم فیزیک دکتر لطفى یک ارمنى به نام میناسیان بود و فارسى را نیز به خوبى نمى‌دانست، از این رو، این کلاس به زبان فرانسه تشکیل مى‌شد. (در آن زمان آموختن انگلیسى معمول نبود و زبان خارجى در مدرسه، زبان فرانسه بود). وى پس از جدایى از بناروش در سال 1317ش، دیگر هیچ‌وقت آموختن زبان فرانسه را دنبال نکرد.


معلمى كه بسيار روى وى تأثير گذاشت، معلم زبان فرانسه او بود كه مردى گمنام بوده و گمنام ماند. او مردى يهودى بود به نام بناروش و چنان كوششى در ياد دادن زبان فرانسه به شاگردان خود داشت كه گويى پيشرفت آن‌ها، معنى زندگیش بود و شاگردان خود را طورى پرورش داده بود كه در كلاس ششم متوسطه، توانسته بودند درس فیزیک را به زبان فرانسه بخوانند و چون معلم فیزیک دكتر لطفى يك ارمنى به نام ميناسيان بود و فارسى را نيز به خوبى نمى‌دانست، از اين رو، اين كلاس به زبان فرانسه تشكيل مى‌شد. (در آن زمان آموختن انگليسى معمول نبود و زبان خارجى در مدرسه، زبان فرانسه بود). وى پس از جدايى از بناروش در سال 1317ش، ديگر هيچ‌وقت آموختن زبان فرانسه را دنبال نكرد.
یاد مدرسه آن زمان، یکى از بهترین خاطرات زندگى وى مى‌باشد. اما مى‌توان گفت که تمام جنب‌وجوش‌هاى زندگى او تا حدود سى سالگى بوده است. وقتى که وى در دانشگاه تهران درس حقوق مى‌خواند، بیشتر استادان او، دکتر حقوق بودند و دکتر حقوق بودن در آن زمان که در یگانه دانشگاه ایران یعنى دانشگاه تهران، دوره دکترى براى هیچ رشته‌اى جز پزشکى وجود نداشت، موضوع خیلى مهمى بود و دکترهاى حقوق، شأن و اعتبار فراوان داشتند. نکته دیگر این است که در آن هنگام، جنگ جهانى دوم هنوز روى نداده بود و اروپا عاشق خودش بود و همه دنیا عاشق اروپا و همه مى‌خواستند در همه امور از اروپا تقلید کنند، در حالى که در محیط دکتر لطفى، بندرت کسى مى‌دانست که اصلاً اروپا یعنى چه. در آن زمان، از آمریکا تقریباً سخنى به میان نمى‌آمد. در محیط آن‌ها هیچ‌کس حتى یک کلمه علیه اروپا به زبان نمى‌آورد.


ياد مدرسه آن زمان، يكى از بهترين خاطرات زندگى وى مى‌باشد. اما مى‌توان گفت كه تمام جنب‌وجوش‌هاى زندگى او تا حدود سى سالگى بوده است. وقتى كه وى در دانشگاه تهران درس حقوق مى‌خواند، بيشتر استادان او، دكتر حقوق بودند و دكتر حقوق بودن در آن زمان كه در يگانه دانشگاه ايران يعنى دانشگاه تهران، دوره دكترى براى هيچ رشته‌اى جز پزشکى وجود نداشت، موضوع خيلى مهمى بود و دكترهاى حقوق، شأن و اعتبار فراوان داشتند. نكته ديگر اين است كه در آن هنگام، جنگ جهانى دوم هنوز روى نداده بود و اروپا عاشق خودش بود و همه دنيا عاشق اروپا و همه مى‌خواستند در همه امور از اروپا تقليد كنند، در حالى كه در محيط دكتر لطفى، بندرت كسى مى‌دانست كه اصلاً اروپا يعنى چه. در آن زمان، از آمريكا تقريباً سخنى به ميان نمى‌آمد. در محيط آن‌ها هيچ‌كس حتى يك كلمه عليه اروپا به زبان نمى‌آورد.
دکتر لطفى خود مى‌گوید: «در آن زمان که ما درس حقوق مى‌خواندیم، اروپا در محیط ما، قبله آمال همه کسانى بود که لفظ اروپا به گوششان خورده بود و انسان اروپایى، برى از همه معایب پنداشته مى‌شد. من هم مثل دیگران اصلاً نمى‌دانستم اروپا چیست، با این همه به علت اوصافى که همه به اروپا نسبت مى‌دادند، وقتى که درس حقوق مى‌خواندم، تصمیم گرفته بودم که هرطور شده باید به اروپا بروم تا اولاً دکتر حقوق شوم و در ثانى ببینم این اروپا چیست که همه دنیا را مفتون خود ساخته است». اما دو مانع بزرگ بر سر راه وى وجود داشت: یکى اینکه خانواده وى امکان مالى نداشت تا او به اروپا بفرستد و دوم اینکه همین‌که وى دانشکده را تمام کرد، جنگ جهانى که چندى پیش شروع شده بود، به ایران سرایت کرد و امکان سفر به اروپا به کلى از میان رفت. اما این امر تغییرى در تصمیم وى نداد.


دكتر لطفى خود مى‌گويد: «در آن زمان كه ما درس حقوق مى‌خوانديم، اروپا در محيط ما، قبله آمال همه كسانى بود كه لفظ اروپا به گوششان خورده بود و انسان اروپايى، برى از همه معايب پنداشته مى‌شد. من هم مثل ديگران اصلاً نمى‌دانستم اروپا چيست، با اين همه به علت اوصافى كه همه به اروپا نسبت مى‌دادند، وقتى كه درس حقوق مى‌خواندم، تصميم گرفته بودم كه هرطور شده بايد به اروپا بروم تا اولاً دكتر حقوق شوم و در ثانى ببينم اين اروپا چيست كه همه دنيا را مفتون خود ساخته است». اما دو مانع بزرگ بر سر راه وى وجود داشت: يكى اينكه خانواده وى امكان مالى نداشت تا او به اروپا بفرستد و دوم اينكه همين‌كه وى دانشكده را تمام كرد، جنگ جهانى كه چندى پيش شروع شده بود، به ايران سرايت كرد و امكان سفر به اروپا به كلى از ميان رفت. اما اين امر تغييرى در تصميم وى نداد.
وى که در آن دوران جوانى بیست‌ویک یا بیست‌ودو ساله بود، فکر مى‌کرد چون پول ندارد، پس باید چشم به راه باشد تا تاجرى بخواهد به اروپا برود و مترجم فرانسه لازم داشته باشد و او را با خود ببرد. البته این فکر کودکانه بود، چون در زمان جنگ، کسى براى تجارت به اروپا نمى‌رفت، ولى او دست‌بردار نبود. تصادف نیز چنین بود که شنید شخص دوم سفارت ترکیه، به دنبال معلم فارسى مى‌گردد و او نیز فوراً خود را به وى معرفى کرد. این شخص وقتى متوجه علاقه وافر آقاى لطفى براى رفتن به اروپا شد، وى را به استانبول دعوت کرده و براى او در دانشگاه ترکیه، بورس گرفت و سرانجام وى به استانبول رفت. ولى مقصد وى استانبول نبود و فکر مى‌کرد اگر به استانبول برود، فعلاً یک قدم به اروپا نزدیک شده است.


وى كه در آن دوران جوانى بيست‌ويك يا بيست‌ودو ساله بود، فكر مى‌كرد چون پول ندارد، پس بايد چشم به راه باشد تا تاجرى بخواهد به اروپا برود و مترجم فرانسه لازم داشته باشد و او را با خود ببرد. البته اين فكر كودكانه بود، چون در زمان جنگ، كسى براى تجارت به اروپا نمى‌رفت، ولى او دست‌بردار نبود. تصادف نيز چنين بود كه شنيد شخص دوم سفارت تركيه، به دنبال معلم فارسى مى‌گردد و او نيز فوراً خود را به وى معرفى كرد. اين شخص وقتى متوجه علاقه وافر آقاى لطفى براى رفتن به اروپا شد، وى را به استانبول دعوت كرده و براى او در دانشگاه تركيه، بورس گرفت و سرانجام وى به استانبول رفت. ولى مقصد وى استانبول نبود و فكر مى‌كرد اگر به استانبول برود، فعلاً يك قدم به اروپا نزدیک شده است.
وى ابتدا به آلمان رفت و نزد شخصى هلندى که هم آلمانى مى‌دانست و هم فرانسه، آلمانى آموخت. او چهار ماه در هانور، آلمانى یاد گرفت و سپس زبان آلمانى را تا اندازه‌اى آموخت که توانست در سمینارها در دانشکده حقوق گوتینگن آلمان شرکت کند. وى اولین درجه دکترایش را از دانشگاه گوتینگن گرفت. موضوع رساله دکتراى وى «نمونه انسان بزهکار از نظر مقررات جزایى مربوط به نوجوانان» بود.وى بعد از موفقیت در تحصیلات دانشگاهى به مدت چندین سال در آلمان به عنوان دستیار استاد زبان فارسى مشغول بوده و به سال 1947م به ایران بازگشت و بعد از توقف سه ساله در سال 1950م دوباره به آلمان مراجعت کرد. در این دوران، با خانم زیگرید، دانشجوى ادبیات روسى ازدواج کرد.


وى ابتدا به آلمان رفت و نزد شخصى هلندى كه هم آلمانى مى‌دانست و هم فرانسه، آلمانى آموخت. او چهار ماه در هانور، آلمانى ياد گرفت و سپس زبان آلمانى را تا اندازه‌اى آموخت كه توانست در سمينارها در دانشكده حقوق گوتينگن آلمان شركت كند. وى اولين درجه دكترايش را از دانشگاه گوتينگن گرفت. موضوع رساله دكتراى وى «نمونه انسان بزهكار از نظر مقررات جزايى مربوط به نوجوانان» بود.وى بعد از موفقيت در تحصيلات دانشگاهى به مدت چندين سال در آلمان به عنوان دستيار استاد زبان فارسى مشغول بوده و به سال 1947م به ايران بازگشت و بعد از توقف سه ساله در سال 1950م دوباره به آلمان مراجعت كرد. در اين دوران، با خانم زيگريد، دانشجوى ادبيات روسى ازدواج كرد.
وى بعدها شروع به ترجمه آثار افلاطون کرد. علت روى آوردن وى به افلاطون، یک درماندگى روحى بود. وى در سال 1327ش به ایران برگشت و با عده‌اى از دوستان به نهضت ملى شدن نفت پیوست. اما پس چندى، سران این نهضت که اعضا برایشان احترام قائل بوده و به چشم تقریباً تقدس به آن‌ها نگاه می‌کردند، به جان هم افتادند و این نهضت را چنان از درون خالى کردند که زمینه کاملاً براى کودتا فراهم شد. یعنى یک ضربه خیلى کوچک کافى بود که این نهضت را از بن مضمحل بکند. این براى آقاى لطفى، یک ضربه روحى خیلى بزرگ بود و نتیجه‌اش این شد که وى به کلى مصمم شد تا دامن از سیاست برچیده و به گوشه‌اى بنشیند. او با دوستانش به کلى از سیاست کنار کشید و در این فکر بود که چه شد که این امید به این بزرگى، یکباره بر باد رفت. وى در این‌باره مى‌گوید: «وقتى به مطالعه خودمان پرداختیم، دیدیم که برخى از سران نهضت، واقعاً قصد خدمت و حسن نیت داشتند و اگر هم اشتباهى مى‌شدند، به علت این بود که شاید تربیت سیاسى نداشتند... کودتا که انجام گرفت، کمى بعد دکتر مصدق را آوردند به محاکمه و تمام جریان محاکمه در روزنامه‌هاى صبح و عصر با تمام جزئیات منتشر مى‌شد و حمله‌هاى دور از انصاف و شرفى که دادستان محکمه نظامى به مصدق مى‌کرد، براى ما خیلى تأثرآور و ناراحت کننده بود و ما نمى‌توانستیم کارى بکنیم چون از هیچ دهانى سخنى نمى‌توانست بیرون بیاید. ما به این فکر افتادیم که آپولوژى افلاطون را ترجمه کنیم و با عنوان «محاکمه سقراط» چاپ کنیم و به این ترتیب واقعه‌اى موازى و مشابه با واقعه محاکمه مصدق را در برابر چشم خوانندگان بگذاریم. مقصود ما از ترجمه و منتشر کردن این رساله سه چیز بود: اولاً بدین وسیله به محاکمه مصدق اعتراض مى‌کردیم. ثانیاً مى‌خواستیم به خوانندگان ترجمه بگوییم که این اول دفعه نیست که یگانه خادم یک ملت به عنوان یگانه خائن به مملکت به دادگاه برده مى‌شود و محکوم به حبس، تبعید و اعدام مى‌شود. چنین چیزى نباید کمر قومى را بشکند بلکه باید آن قوم را در مقاومتش سمج‌تر و سرسخت‌تر بکند. غرض سوم هم که البته به هیچ‌وجه کمتر از غرض‌هاى دیگر نبود، ابلاغ محتواى فلسفى این کتاب به خوانندگان بود براى اینکه موضوع این کتاب یعنى سخنانى که در این کتاب به میان مى‌آید، مخاطبش خود ماهاى آن زمان بودیم».


وى بعدها شروع به ترجمه آثار افلاطون كرد. علت روى آوردن وى به افلاطون، يك درماندگى روحى بود. وى در سال 1327ش به ايران برگشت و با عده‌اى از دوستان به نهضت ملى شدن نفت پيوست. اما پس چندى، سران اين نهضت كه اعضا برایشان احترام قائل بوده و به چشم تقريباً تقدس به آن‌ها نگاه می‌كردند، به جان هم افتادند و اين نهضت را چنان از درون خالى كردند كه زمينه كاملاً براى كودتا فراهم شد. يعنى يك ضربه خيلى كوچك كافى بود كه اين نهضت را از بن مضمحل بكند. اين براى آقاى لطفى، يك ضربه روحى خيلى بزرگ بود و نتيجه‌اش اين شد كه وى به كلى مصمم شد تا دامن از سياست برچيده و به گوشه‌اى بنشيند. او با دوستانش به كلى از سياست كنار كشيد و در اين فكر بود كه چه شد كه اين اميد به اين بزرگى، يكباره بر باد رفت. وى در اين‌باره مى‌گويد: «وقتى به مطالعه خودمان پرداختيم، ديديم كه برخى از سران نهضت، واقعاً قصد خدمت و حسن نيت داشتند و اگر هم اشتباهى مى‌شدند، به علت اين بود كه شايد تربيت سياسى نداشتند... كودتا كه انجام گرفت، كمى بعد دكتر مصدق را آوردند به محاكمه و تمام جريان محاكمه در روزنامه‌هاى صبح و عصر با تمام جزئيات منتشر مى‌شد و حمله‌هاى دور از انصاف و شرفى كه دادستان محكمه نظامى به مصدق مى‌كرد، براى ما خيلى تأثرآور و ناراحت كننده بود و ما نمى‌توانستيم كارى بكنيم چون از هيچ دهانى سخنى نمى‌توانست بيرون بيايد. ما به اين فكر افتاديم كه آپولوژى افلاطون را ترجمه كنيم و با عنوان «محاكمه سقراط» چاپ كنيم و به اين ترتيب واقعه‌اى موازى و مشابه با واقعه محاكمه مصدق را در برابر چشم خوانندگان بگذاریم. مقصود ما از ترجمه و منتشر كردن اين رساله سه چيز بود: اولاً بدين وسيله به محاكمه مصدق اعتراض مى‌كرديم. ثانياً مى‌خواستيم به خوانندگان ترجمه بگوييم كه اين اول دفعه نيست كه يگانه خادم يك ملت به عنوان يگانه خائن به مملكت به دادگاه برده مى‌شود و محكوم به حبس، تبعيد و اعدام مى‌شود. چنين چيزى نبايد كمر قومى را بشكند بلكه بايد آن قوم را در مقاومتش سمج‌تر و سرسخت‌تر بكند. غرض سوم هم كه البته به هيچ‌وجه كمتر از غرض‌هاى ديگر نبود، ابلاغ محتواى فلسفى اين كتاب به خوانندگان بود براى اينكه موضوع اين كتاب يعنى سخنانى كه در اين كتاب به ميان مى‌آيد، مخاطبش خود ماهاى آن زمان بوديم».
این ترجمه، سرآغاز ترجمه‌ى آثار فلسفى به قلم وى است. دکتر لطفى در آغاز کار ترجمه‌ى آثار افلاطون، یازده رساله را با همکارى رضا کاویانى ترجمه کرده و بعد از فوت وى، با همت و پشتکار، تمامى رسالات فلسفى افلاطون را به اتمام مى‌رسانند. دکتر لطفى با مطالعه و ترجمه‌ى آثار افلاطون، مجذوب افکار این فیلسوف شده و براى سهل کردن فلسفه‌ى وى و آگاهى بیشتر خوانندگان، آثار دیگرى درباره‌ى افلاطون را ترجمه مى‌کنند؛ «زندگى افلاطون و آثار او» از جمله‌ى این متون به شمار مى‌رود که بعد از کارهاى محمد على فروغى، گشایشى در راه آشنایى خوانندگان ایرانى با فلسفه‌ى یونان است.


اين ترجمه، سرآغاز ترجمه‌ى آثار فلسفى به قلم وى است. دكتر لطفى در آغاز كار ترجمه‌ى آثار افلاطون، يازده رساله را با همكارى رضا كاويانى ترجمه كرده و بعد از فوت وى، با همت و پشتكار، تمامى رسالات فلسفى افلاطون را به اتمام مى‌رسانند. دكتر لطفى با مطالعه و ترجمه‌ى آثار افلاطون، مجذوب افكار اين فيلسوف شده و براى سهل كردن فلسفه‌ى وى و آگاهى بيشتر خوانندگان، آثار ديگرى درباره‌ى افلاطون را ترجمه مى‌كنند؛ «زندگى افلاطون و آثار او» از جمله‌ى اين متون به شمار مى‌رود كه بعد از كارهاى محمد على فروغى، گشايشى در راه آشنايى خوانندگان ايرانى با فلسفه‌ى يونان است.
دکتر لطفى در طى مدت نزدیک به چهل سال، عمده‌ترین مشغله‌ى خود را در ترجمه‌ى آثار کلاسیک و متون اصلى فلسفه قرار داده و با ترجمه‌ى بیش از ده هزار صفحه، خدمت ارزشمندى به جامعه‌ى علمى ایران در دهه‌هاى گذشته انجام داده است. همان طور که از فهرست آثار ترجمه شده‌ى دکتر لطفى روشن است، بیشترین حیطه‌ى کارى ایشان، فلسفه‌ى افلاطون بوده و آن چنان که خود اشاره داشته‌اند، متون تاریخى دیگر را عمدتاًً براى روشنگرى اندیشه‌هاى افلاطون ترجمه کرده‌اند. بخش دیگرى از ترجمه‌هاى ایشان اندیشه‌هاى سیاسى ماکیاولى و آثار ارسطو است.


دكتر لطفى در طى مدت نزدیک به چهل سال، عمده‌ترين مشغله‌ى خود را در ترجمه‌ى آثار كلاسيك و متون اصلى فلسفه قرار داده و با ترجمه‌ى بيش از ده هزار صفحه، خدمت ارزشمندى به جامعه‌ى علمى ايران در دهه‌هاى گذشته انجام داده است. همان طور كه از فهرست آثار ترجمه شده‌ى دكتر لطفى روشن است، بيشترين حيطه‌ى كارى ايشان، فلسفه‌ى افلاطون بوده و آن چنان كه خود اشاره داشته‌اند، متون تاريخى ديگر را عمدتاًً براى روشنگرى انديشه‌هاى افلاطون ترجمه كرده‌اند. بخش ديگرى از ترجمه‌هاى ايشان انديشه‌هاى سياسى ماكياولى و آثار ارسطو است.
==وفات==


ایشان در دوم آذرماه سال 1378ش، در سن هشتاد سالگی به علت ابتلا به آنفلونزا درگذشت.


== آثار==
== آثار==


# ارسطو سماع طبيعى.
# ارسطو سماع طبیعى.
# ارسطو اخلاق نيكوماخوس.
# ارسطو اخلاق نیکوماخوس.
# آغاز و انجام تاريخ (ترجمه).
# آغاز و انجام تاریخ (ترجمه).
# دوره كامل آثار افلاطون (ترجمه).
# دوره کامل آثار افلاطون (ترجمه).
# قرآن و طب.
# قرآن و طب.
==وفات==
ايشان در دوم آذرماه، به علت ابتلا به آنفلونزا درگذشت.




==منابع مقاله==
==منابع مقاله==


1- «به ياد دكتر محمدحسن لطفى» مجله بخارا، مهر 1378، شماره 8، صص 321-328.2- حقدار، على اصغر، «كتاب‌شناسى توصيفى دكتر محمدحسن لطفى تبريزى»، بهمن 1377، كتاب ماده ادبيات و فلسفه، شماره 16، صص 6-11.
1- «به یاد دکتر محمدحسن لطفى» مجله بخارا، مهر 1378، شماره 8، صص 321-328.2- حقدار، على اصغر، «کتاب‌شناسى توصیفى دکتر محمدحسن لطفى تبریزى»، بهمن 1377، کتاب ماده ادبیات و فلسفه، شماره 16، صص 6-11.




۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش