۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'خطي' به 'خطی') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
|||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
ابوالفرج با بسيارى از بزرگترين نویسندگان فرهنگ عربى معاصر، و با بسيارى نيز دوست و همنشين بود: تنوخى و [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]] به او نزدیک بودند و ابونعيم اصفهانى در بغداد به ديدار او شتافت. با اينكه ثعالبى و ابوحيان توحيدى و [[ | ابوالفرج با بسيارى از بزرگترين نویسندگان فرهنگ عربى معاصر، و با بسيارى نيز دوست و همنشين بود: تنوخى و [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]] به او نزدیک بودند و ابونعيم اصفهانى در بغداد به ديدار او شتافت. با اينكه ثعالبى و ابوحيان توحيدى و [[خطیب بغدادى]] اندكى بعد از زمان ابوالفرج کتابهاى بزرگى در زمینۀ ادب تأليف كردند، ملاحظه مىشود كه هيچ یک به زندگى ابوالفرج نپرداختهاند. تنوخى در نشوار تنها یک بار به صلههاى كلانى كه وزير مهلبى به ابوالفرج مىداده است، اشاره مىكند. [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]] فهرست نسبتا خوبى از آثار او به دست داده است. ثعالبى عمدتاً شعر او را مورد توجه قرار داده و 12 قطعۀ كوتاه و بلند از آثار او نقل كرده است. | ||
اطلاعاتى كه [[ | اطلاعاتى كه [[خطیب بغدادى]] مىدهد، اندكى بيشتر است، اما او هم چيز عمدهاى بر این آگاهيها نمىافزايد. حدود دو سده پس از خطیب، ياقوت مىكوشد كه اطلاعات جامعترى از احوال ابوالفرج فراهم آورد. وى پس از ذكر نام و نسب و دامنۀ اطلاعات ابوالفرج و نيز بحث جالبى دربارۀ تاريخ وفات او، از شيوخ و شاگردان او نام مىبرد و آنگاه به روايات و داستانهایى كه دربارۀ او نقل كردهاند، مىپردازد و در همۀ موارد منابع خود را نيز ذكر مىكند. از همین امر اهمیت كار او آشكار مىشود، زيرا چند روايت جالب-هرچند قابل انتقاد-از وزير مغربى و نيز از ادب الغرباى ابوالفرج نقل كرده است كه برخى از آنها منحصر به فرد هستند، مثلاًروايات مهمى را كه وى از نشوار تنوخى آورده است، در چاپهاى این کتاب نمىتوان يافت. | ||
بدين سان ياقوت مهمترين و وسيعترين منبع شرح احوال ابوالفرج گرديده و همۀ گفتارهاى گوناگون دانشمندان پس از او و نویسندگان معاصر در این باره بر روايات او استوار شده است. منابع پس از او، چون قفطى، [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، [[ابن خلدون]]، ابن شاكر كتبى، ذهبى و ديگران هيچ چيز تازهاى، جز برخى اظهار نظرها و نقدهاى جالب، به دست نمىدهند. در تحقيقات معاصران نيز ابوالفرج چندان مورد توجه قرار نگرفته است. خاورشناسان هيچ كار جدى دربارۀ او انجام ندادهاند. | بدين سان ياقوت مهمترين و وسيعترين منبع شرح احوال ابوالفرج گرديده و همۀ گفتارهاى گوناگون دانشمندان پس از او و نویسندگان معاصر در این باره بر روايات او استوار شده است. منابع پس از او، چون قفطى، [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، [[ابن خلدون]]، ابن شاكر كتبى، ذهبى و ديگران هيچ چيز تازهاى، جز برخى اظهار نظرها و نقدهاى جالب، به دست نمىدهند. در تحقيقات معاصران نيز ابوالفرج چندان مورد توجه قرار نگرفته است. خاورشناسان هيچ كار جدى دربارۀ او انجام ندادهاند. | ||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
ظاهرا طاش كوپرى زاده نخستين كسى است كه چنين نظرى ابراز كرده، آنگاه خاور شناسان، چون نیکلسون، عبدالجليل و نالينو، همچنين نویسندگان عرب، چون [[زرکلی، خیرالدین|زركلى]]، امین و صقر همه آن را تكرار كردهاند. شايد ظاهر سخن [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] این نظر را تأييد كند، زيرا او هنگام بر شمردن اعقاب مروان بن حكم مىگوید: او در اصفهان و مصر بازماندگانى دارد كه از آن جمله است: صاحب اغانى، ابوالفرج اصفهانى؛ اما بررسى احوال خاندان ابوالفرج این احتمال را بسيار ضعيف مىكند. | ظاهرا طاش كوپرى زاده نخستين كسى است كه چنين نظرى ابراز كرده، آنگاه خاور شناسان، چون نیکلسون، عبدالجليل و نالينو، همچنين نویسندگان عرب، چون [[زرکلی، خیرالدین|زركلى]]، امین و صقر همه آن را تكرار كردهاند. شايد ظاهر سخن [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] این نظر را تأييد كند، زيرا او هنگام بر شمردن اعقاب مروان بن حكم مىگوید: او در اصفهان و مصر بازماندگانى دارد كه از آن جمله است: صاحب اغانى، ابوالفرج اصفهانى؛ اما بررسى احوال خاندان ابوالفرج این احتمال را بسيار ضعيف مىكند. | ||
ابوالفرج از خاندانى اهل ادب و موسيقى بود. از پدر او هيچ اطلاعى در دست نيست و جبرى كه بر اساس روايت اغانى پدر و عمۀ او را موسيقىدان پنداشته، دچار اشتباه شده است، زيرا آن روايت مربوط به اسحاق موصلى است، نه ابوالفرج، شايد علت گمنامى پدر وى، مرگ زودرس او بوده باشد. به هر روى، عمویش حسن و نيز عبدالعزيز، عمومى پدرش هر دو از مشاهير بودند. [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] دربارۀ این دو مىنویسد كه از نویسندگان بزرگ سامره بوده و تا روزگار متوكل مىزيستهاند. | ابوالفرج از خاندانى اهل ادب و موسيقى بود. از پدر او هيچ اطلاعى در دست نيست و جبرى كه بر اساس روايت اغانى پدر و عمۀ او را موسيقىدان پنداشته، دچار اشتباه شده است، زيرا آن روايت مربوط به اسحاق موصلى است، نه ابوالفرج، شايد علت گمنامى پدر وى، مرگ زودرس او بوده باشد. به هر روى، عمویش حسن و نيز عبدالعزيز، عمومى پدرش هر دو از مشاهير بودند. [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] دربارۀ این دو مىنویسد كه از نویسندگان بزرگ سامره بوده و تا روزگار متوكل مىزيستهاند. خطیب اضافه مىكند كه حسن از عمر بن شبه و ابوالفرج از حسن روايت مىكرده است. به راستى نيز ابوالفرج پيوسته از حسن نقل قول كرده، چندانكه نام او را تقريبا در همۀ شرح حالهاى شاعران سامره آورده است. وى در مجالس شعر بزرگان نيز شركت مىجسته و بعدها ماجراهایى را كه در آن محافل نقل مىشده، برای برادرزادۀ خود حكايت مىكرده است. | ||
محمد جد ابوالفرج نيز از اديبان زمان بود و خود روايت كرده كه در مجلس عبيدالله بن سليمان حاضر مىشده است، او بعدها با عبيدالله كه در 279ق وزير معتضد شد، دوستى استوارى يافت. | محمد جد ابوالفرج نيز از اديبان زمان بود و خود روايت كرده كه در مجلس عبيدالله بن سليمان حاضر مىشده است، او بعدها با عبيدالله كه در 279ق وزير معتضد شد، دوستى استوارى يافت. | ||
خط ۸۶: | خط ۸۶: | ||
در هر حال ابوالفرج هرگز از اصفهان، به عنوان شهرى كه مىشناخته، يا رابطهاى با آن داشته، سخن نگفته است، اما به سفر يا اقامت در چند شهر ديگر تصريح كرده كه نخستين آنها كوفه است. وى در اغانى گوید: «احمد عجلى عطار در كوفه مرا چنين روايت كرد...»، يا «حسين شجاعى بلخى در كوفه مرا چنين گفت...». در مقاتل نيز تصريح مىكند كه در كوفه روايتى شنيده است. علاوه بر آن بسيارى از كسانى كه از شيوخ او به شمار آمدهاند و وى بارها از آنان نقل قول كرده، همه از راویان بزرگ كوفه بودهاند، از آن جمله محمد بن عبدالله حضرمى، محمد قتّات، على ابن عباس مقانعى و حسین بن ابى احوص كه بيشتر به روايت حديث شهرت دارند. | در هر حال ابوالفرج هرگز از اصفهان، به عنوان شهرى كه مىشناخته، يا رابطهاى با آن داشته، سخن نگفته است، اما به سفر يا اقامت در چند شهر ديگر تصريح كرده كه نخستين آنها كوفه است. وى در اغانى گوید: «احمد عجلى عطار در كوفه مرا چنين روايت كرد...»، يا «حسين شجاعى بلخى در كوفه مرا چنين گفت...». در مقاتل نيز تصريح مىكند كه در كوفه روايتى شنيده است. علاوه بر آن بسيارى از كسانى كه از شيوخ او به شمار آمدهاند و وى بارها از آنان نقل قول كرده، همه از راویان بزرگ كوفه بودهاند، از آن جمله محمد بن عبدالله حضرمى، محمد قتّات، على ابن عباس مقانعى و حسین بن ابى احوص كه بيشتر به روايت حديث شهرت دارند. | ||
شايد وى در كوفه در خدمت محمد بن حسین كندى شاگردى مىكرده است. این محمد، بنابر تصريح ابوالفرج | شايد وى در كوفه در خدمت محمد بن حسین كندى شاگردى مىكرده است. این محمد، بنابر تصريح ابوالفرج خطیب مسجد قادسيه بوده است و ظاهرا به سبب نزدیکى قادسيه به كوفه، به این شهر مىآمده و مقدمات علوم را به ابوالفرج جوان مىآموخته است، زيرا ابوالفرج خود گوید كه مؤدب من محمد بن حسین كندى مرا خبر داد. حال اگر باور داشته باشيم كه او در كوفه زيسته، به قطع مىتوان گفت كه این اقامت از 17 سالگى او فراتر نرفته است. اما تأثير محدثان این شهر، به خصوص علویان را كه بيشتر در كوفه گرد آمده بودند، مىتوان آشكارا در آثار او باز يافت. نخستين کتاب عمدۀ او، [[مقاتل الطالبيين]] كه آن را در 313ق تأليف كرده، غالباً از قول محدثان و راویان شيعى كوفه روايت شده است. سخن این کتاب، جدى است و از تغزل و غنا در آن خبرى نيست. | ||
مىدانيم كه ابوالفرج اندكى پس از سال 300 ق913/م در بغداد بوده است، زيرا در اغانى ضمن شرح حال ابوشراعه، مىنویسد كه پسر او ابوالفياض بعد از سال 300 ق، نزد ايشان به بغداد رفت و ياران، قطعاتى از اخبار و لغت از او نقل كردند. اما چون ابوالفرج خود نتوانست به خدمتش برسد، ابوالفياض نامهاى به او و پدرش نگاشته، اجازۀ روايت اخبار به آنان داده است. این سخن چند نكته را آشكار مىسازد: نخست اينكه وى تقريبا از 17 سالگى در بغداد مىزيسته است، ديگر آنكه پدرش تا آن زمان زنده بوده، اما احتمال مىرود كه در همان احوال در گذشته باشد، زيرا ابوالفرج ديگر در هيچ جا-بر خلاف ديگر اعضاى خانواده و به خصوص عمویش حسن-از او نامى نمىبرد؛ سديگر آنكه گویى ابوالفرج روايات و اخبار کتاب اغانى را از نوجوانى گرد مىآورده و اينكه از قول خود او گفتهاند آن کتاب را طى 50 سال تدارك مىديده است، چندان بىمعنى نيست. | مىدانيم كه ابوالفرج اندكى پس از سال 300 ق913/م در بغداد بوده است، زيرا در اغانى ضمن شرح حال ابوشراعه، مىنویسد كه پسر او ابوالفياض بعد از سال 300 ق، نزد ايشان به بغداد رفت و ياران، قطعاتى از اخبار و لغت از او نقل كردند. اما چون ابوالفرج خود نتوانست به خدمتش برسد، ابوالفياض نامهاى به او و پدرش نگاشته، اجازۀ روايت اخبار به آنان داده است. این سخن چند نكته را آشكار مىسازد: نخست اينكه وى تقريبا از 17 سالگى در بغداد مىزيسته است، ديگر آنكه پدرش تا آن زمان زنده بوده، اما احتمال مىرود كه در همان احوال در گذشته باشد، زيرا ابوالفرج ديگر در هيچ جا-بر خلاف ديگر اعضاى خانواده و به خصوص عمویش حسن-از او نامى نمىبرد؛ سديگر آنكه گویى ابوالفرج روايات و اخبار کتاب اغانى را از نوجوانى گرد مىآورده و اينكه از قول خود او گفتهاند آن کتاب را طى 50 سال تدارك مىديده است، چندان بىمعنى نيست. | ||
خط ۱۰۹: | خط ۱۰۹: | ||
ابوالفرج در بغداد در خانهاى ظاهرا بزرگ و برازنده، بر كرانۀ دجله، میان درب سليمان و درب دجله كه به خانۀ ابوالفتح بريدى متصل بود، مىزيست. گویى از همان آغاز اقامت در بغداد، جز جمعآورى روايات-خواه برای کتابهایى چون مقاتل، خواه برای کتابهایى در شعر و موسيقى-كار ديگرى نداشت. هيچ كس شغل خاصى به او نسبت نداده است، اما نام كسان بسيارى را كه به او درس آموخته، يا رواياتى برای او نقل كردهاند، مىتوان ذكر كرد. | ابوالفرج در بغداد در خانهاى ظاهرا بزرگ و برازنده، بر كرانۀ دجله، میان درب سليمان و درب دجله كه به خانۀ ابوالفتح بريدى متصل بود، مىزيست. گویى از همان آغاز اقامت در بغداد، جز جمعآورى روايات-خواه برای کتابهایى چون مقاتل، خواه برای کتابهایى در شعر و موسيقى-كار ديگرى نداشت. هيچ كس شغل خاصى به او نسبت نداده است، اما نام كسان بسيارى را كه به او درس آموخته، يا رواياتى برای او نقل كردهاند، مىتوان ذكر كرد. | ||
[[ | [[خطیب بغدادى]] معروفترين شيوخ او را این كسان دانسته است: محمد بن عبدالله حضرمى مطين، محمد بن جعفر قتات، حسین بن عمر ابن ابى احوص ثقفى، على بن عباس مقانعى، على بن اسحاق بن زاطيا، ابوخبيب برتى و محمد بن عباس يزيدى. ابونعيم، جعفر بن مروان را بر این گروه افزوده است. ياقوت نيز نام كسانى را كه از ايشان روايت كرده، اينگونه آورده است: ابن دريد، ابوبكر [[ابنانباری، عبدالرحمن بن محمد|ابن انبارى]]، فضل بن حجاب جمحى، على بن سليمان اخفش و نفطویه. اما این فهرستها هيچ یک كامل نيست. به شهادت اغانى و مقاتل وى بسيارى از مشاهير و دانشمندان زمان را ملاقات كرده و از آنان روايت شنيده است. شايد بتوان این نامها را بر اسامى ذكر شده افزود: طبرى، محمد بن خلف بن مرزبان، جعفر بن قدامه، يحيى بن منجم، و از همه مهمتر عمویش حسن و سرانجام شاعر هرزوى جحظه. | ||
نكتۀ قابل ذكر، سال وفات این اشخاص است كه نشان مىدهد تا چه زمانى ابوالفرج مىتوانسته با آنان تماس داشته باشد، مثلاًابن ابى احوص و يحيى بن منجم هنگامى كه او 17 ساله بوده، در گذشتهاند؛فضل بن حباب در 23 سالگى او؛ محمد يزيدى كه از مراجع عمدۀ اوست، در 27 سالگى او و ابن قدامه كه مرجع اصلى او در کتاب الاماء الشواعر است، در 319 ق، يعنى در 36 سالگى او وفات يافتهاند. | نكتۀ قابل ذكر، سال وفات این اشخاص است كه نشان مىدهد تا چه زمانى ابوالفرج مىتوانسته با آنان تماس داشته باشد، مثلاًابن ابى احوص و يحيى بن منجم هنگامى كه او 17 ساله بوده، در گذشتهاند؛فضل بن حباب در 23 سالگى او؛ محمد يزيدى كه از مراجع عمدۀ اوست، در 27 سالگى او و ابن قدامه كه مرجع اصلى او در کتاب الاماء الشواعر است، در 319 ق، يعنى در 36 سالگى او وفات يافتهاند. | ||
خط ۱۲۳: | خط ۱۲۳: | ||
راست است كه ابوالفرج با مردانى بسيار جدى و دانشمند چون طبرى و صولى و [[ابنانباری، عبدالرحمن بن محمد|ابن انبارى]] آشنايى داشته و در مقاتل از محدثان و راویان بزرگ كوفى روايت كرده است، اما آنچه در روح او بيش از هر چيز اثر گذاشته، همانا شخصيت استادانى چون جحظه و نفطویه و فرزندان منجم بوده است. | راست است كه ابوالفرج با مردانى بسيار جدى و دانشمند چون طبرى و صولى و [[ابنانباری، عبدالرحمن بن محمد|ابن انبارى]] آشنايى داشته و در مقاتل از محدثان و راویان بزرگ كوفى روايت كرده است، اما آنچه در روح او بيش از هر چيز اثر گذاشته، همانا شخصيت استادانى چون جحظه و نفطویه و فرزندان منجم بوده است. | ||
علاوه بر روايات بسيار متعددى كه ابوالفرج از جحظه نقل كرده، حكايتى نيز میان آن دو رفته كه | علاوه بر روايات بسيار متعددى كه ابوالفرج از جحظه نقل كرده، حكايتى نيز میان آن دو رفته كه خطیب آورده است: ابوالفرج در مجلسى حضور داشت كه در آن مدرک بن محمد شاعر، جحظه را هجا گفت و چون خبر به جحظه رسيد، در 2 بيت از ابوالفرج گله كرد كه چرا بنابر آيين دوستى، از او دفاع نكرده است. ابوالفرج در 4 بيت، به او اطمینان داد كه از ارادتمندان وى است. بديهى است كه این دوستى در شخصيت ابوالفرج تأثير عمیق گذاشته است. | ||
از استادان ابوالفرج كه بگذريم، وى را دوستان و همنشينانى بود كه غالباً از بزرگان روزگار بودند، اما تنها جاهایى كه ابوالفرج را در كنارشان مىبينيم، همانا مجالس عشرت است. از میان این همنشينان، حسن بن محمد مهلبى، وزير معز الدوله از همه مشهورتر است. مهلبى وزيرى زيرك و سخت كوش و مقتدر و پر هيبت بود، اما همۀ اوقات فراغ خود را در محافل بادهنوشى و نكتهپردازى و شعر خوانى مىگذارد و در این كار زياده روى مىكرد. | از استادان ابوالفرج كه بگذريم، وى را دوستان و همنشينانى بود كه غالباً از بزرگان روزگار بودند، اما تنها جاهایى كه ابوالفرج را در كنارشان مىبينيم، همانا مجالس عشرت است. از میان این همنشينان، حسن بن محمد مهلبى، وزير معز الدوله از همه مشهورتر است. مهلبى وزيرى زيرك و سخت كوش و مقتدر و پر هيبت بود، اما همۀ اوقات فراغ خود را در محافل بادهنوشى و نكتهپردازى و شعر خوانى مىگذارد و در این كار زياده روى مىكرد. | ||
خط ۱۵۷: | خط ۱۵۷: | ||
نادرست بودن این روايت، در همان 7 بيت آشكار است، زيرا سرايندۀ آن خود را در رديف ابن عمید مىانگارد و سپس از ولايت يافتن و معزول شدن خود سخن مىگوید (بيت 6) و هيچ یک از این احوال در مورد ابوالفرج صادق نيست. از آن گذشته ياقوت خود اضافه مىكند كه ابوحيان، این اشعار را به نحو ديگرى روايت كرده است. سپس در احوال ابن عمید از قول او، شعر را به ابوالفرج على بن حسین بن هندو نسبت مىدهد. این روايت به راستى در اخلاق الوزيرين ابوحيان آمده است، اما در آنجا، كاتب ركن الدوله كه ابن عمید را هجو گفته، ابوالفرج حمد بن محمد است. اينك مىتوان پنداشت كه اشتراك كنيۀ ابوالفرج موجب اختلاط در روايت هلال زنجانى شده و البته ابوالفرج اصفهانى را با این عمید رابطهاى نبوده است. | نادرست بودن این روايت، در همان 7 بيت آشكار است، زيرا سرايندۀ آن خود را در رديف ابن عمید مىانگارد و سپس از ولايت يافتن و معزول شدن خود سخن مىگوید (بيت 6) و هيچ یک از این احوال در مورد ابوالفرج صادق نيست. از آن گذشته ياقوت خود اضافه مىكند كه ابوحيان، این اشعار را به نحو ديگرى روايت كرده است. سپس در احوال ابن عمید از قول او، شعر را به ابوالفرج على بن حسین بن هندو نسبت مىدهد. این روايت به راستى در اخلاق الوزيرين ابوحيان آمده است، اما در آنجا، كاتب ركن الدوله كه ابن عمید را هجو گفته، ابوالفرج حمد بن محمد است. اينك مىتوان پنداشت كه اشتراك كنيۀ ابوالفرج موجب اختلاط در روايت هلال زنجانى شده و البته ابوالفرج اصفهانى را با این عمید رابطهاى نبوده است. | ||
آخرين كسى كه گویند ابوالفرج با وى از راه دور رابطهاى داشته، مستنصر، خليفۀ اندلسى است. [[ | آخرين كسى كه گویند ابوالفرج با وى از راه دور رابطهاى داشته، مستنصر، خليفۀ اندلسى است. [[خطیب بغدادى]] و ياقوت مىنویسند كه او بسيارى از کتابهایش را پنهانى نزد امویان اندلس مىفرستاد و جايزههاى كلان دريافت مىداشت. اما از آن کتابها اندكى به شرق بازگشته است. [[ابن خلدون]] تقريبا دو سده پس از ياقوت، تصريح مىكند كه مستنصر (كه با ابوالفرج هم نسب بود) برای تهيۀ کتاب اغانى، 1000 دينار برای ابوالفرج ارسال داشت و او نيز نسخهاى از کتاب را، پيش از آنكه در عراق منتشر سازد، برایش فرستاد. شكعه نيز با استناد بر كلام مقرى تأكيد مىكند كه نسخۀ اصلى اغانى همان است كه برای مستنصر ارسال شده است. این سخن البته جاى تأمل بسيار دارد. | ||
==شخصيت== | ==شخصيت== | ||
خط ۱۸۰: | خط ۱۸۰: | ||
[[ | [[خطیب بغدادى]] كه او را شاعر و راوى مطلع از انساب و سيره مىداند، از قول تنوخى، حوزۀ اطلاعات او را چنين وصف كرده است: هيچ كس را نديدهام كه به اندازۀ این راوى شيعى، شعر و سروده و اخبار و آثار و احاديث مسند و نسب حفظ باشد. او علاوه بر اين، علوم ديگرى چون مغازى، لغت، نحو و خرافه را نيز مىدانست و از بسيارى از آيينهاى نديمى چون شناخت احوال پرندگان شكارى، بيطارى، اندكى پزشكى و نجوم و ديگر چيزها آگاهى داشت. ذهبى نيز او را آياتى در معرفت اخبار و ايام و شعر و غنا و محاضرات مىداند و مىگوید كه او با حدثنا و اخبرنا عجايبى مىآورد. اما از این میان، در روايت اخبار و ادب بيشتر دست داشته و اطلاعات ديگر او از حد دانش اهل ادب يا نديمان فراتر نمىرفته است و مثلاًداستان معالجۀ قولنج گربهاش را،نبايد بر دانش عمیق و واقعى او در علم بيطارى حمل كرد. مجموعۀ بيست و چند کتابى كه به او نسبت دادهاند، از دايرۀ ادب و شعر و غنا و اخبار مربوط به آنها خارج نيست. | ||
تنها شايد بتوان گفت كه او علم انساب را جدىتر مىگرفته و در آن، همچون متخصص این امر به تأليف دست مىزده است. سلسلههاى مفصّل تبارنامه كه او در اغانى و مقاتل به كار گرفته است، خود به تخصص او دلالت دارد. علاوه بر اين، یک جمهرة النسب و 4 کتاب ديگر در نسب قبايل بزرگ عرب به وى منسوب است. | تنها شايد بتوان گفت كه او علم انساب را جدىتر مىگرفته و در آن، همچون متخصص این امر به تأليف دست مىزده است. سلسلههاى مفصّل تبارنامه كه او در اغانى و مقاتل به كار گرفته است، خود به تخصص او دلالت دارد. علاوه بر اين، یک جمهرة النسب و 4 کتاب ديگر در نسب قبايل بزرگ عرب به وى منسوب است. | ||
خط ۱۹۳: | خط ۱۹۳: | ||
ابوالفرج بى گمان شاگردان بسيار داشته، اما گویى كار تدريس پيشۀ او نبوده است. با اينهمه گاه كسانى را مىبينيم كه در محضر او کتاب معينى را خواندهاند، مثلاًشيخى اندلسى به نام ابوزكريا يحيى كه برای كسب علم به شرق آمده و به ابوالفرج پيوسته بود و تنوخى او را در مجلس ابوالفرج ديده است، يا ابوالحسين این دينار كه خود گفته همۀ کتاب اغانى را نزد ابوالفرج خوانده است و نيز على بن ابراهیم دهكى. ديگر شاگردان او را [[ | ابوالفرج بى گمان شاگردان بسيار داشته، اما گویى كار تدريس پيشۀ او نبوده است. با اينهمه گاه كسانى را مىبينيم كه در محضر او کتاب معينى را خواندهاند، مثلاًشيخى اندلسى به نام ابوزكريا يحيى كه برای كسب علم به شرق آمده و به ابوالفرج پيوسته بود و تنوخى او را در مجلس ابوالفرج ديده است، يا ابوالحسين این دينار كه خود گفته همۀ کتاب اغانى را نزد ابوالفرج خوانده است و نيز على بن ابراهیم دهكى. ديگر شاگردان او را [[خطیب بغدادى]] نام برده است: دارقطني، ابواسحاق طبرى، ابراهیم بن مخلد و محمد بن أبى الفوارس. | ||
یکى ديگر از شاگردان يا راویان او كه نامش در منابع به این عنوان نيامده، تنوخى، صاحب نشوار و الفرج بعد الشدة است. وى در کتاب اخير، 6 بار از اغانى و 43 بار از شخص ابوالفرج نقل قول كرده و در یک جا مىنویسد: در کتاب اغانى كه ابوالفرج اجازۀ روايتش را به من داده است.... شاگردان أبو الفرج، از شيوههاى استاد خود كمتر تقليد كردهاند، مثلاًمىدانيم كه دارقطنى، در علوم قرآن و حديث تبحر يافت، نه در شعر مجون و غنا. | یکى ديگر از شاگردان يا راویان او كه نامش در منابع به این عنوان نيامده، تنوخى، صاحب نشوار و الفرج بعد الشدة است. وى در کتاب اخير، 6 بار از اغانى و 43 بار از شخص ابوالفرج نقل قول كرده و در یک جا مىنویسد: در کتاب اغانى كه ابوالفرج اجازۀ روايتش را به من داده است.... شاگردان أبو الفرج، از شيوههاى استاد خود كمتر تقليد كردهاند، مثلاًمىدانيم كه دارقطنى، در علوم قرآن و حديث تبحر يافت، نه در شعر مجون و غنا. | ||
خط ۲۲۷: | خط ۲۲۷: | ||
==آثار== | ==آثار== | ||
مجموعۀ آثارى كه به ابوالفرج نسبت دادهاند، به 28 کتاب بالغ مىشود كه از آنها تنها 4 کتاب در دست است. عمدهترين كسانى كه فهرست آثار او را آوردهاند، اينانند: [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]]، ثعالبي،[[ | مجموعۀ آثارى كه به ابوالفرج نسبت دادهاند، به 28 کتاب بالغ مىشود كه از آنها تنها 4 کتاب در دست است. عمدهترين كسانى كه فهرست آثار او را آوردهاند، اينانند: [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]]، ثعالبي،[[خطیب بغدادى]]، [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]]، ياقوت، [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]] و قفطى. | ||
کتابهاى او را مىتوان بر حسب موضوع چنين تقسيمبندى كرد: | کتابهاى او را مىتوان بر حسب موضوع چنين تقسيمبندى كرد: | ||
خط ۲۶۴: | خط ۲۶۴: | ||
===تبارنامهها=== | ===تبارنامهها=== | ||
# جمهرة النسب. این عنوان را [[ | # جمهرة النسب. این عنوان را [[خطیب بغدادى]] آورده است، اما ذيل کتاب التعديل خواهيم ديد كه ابوالفرج، جمهرۀ انساب عرب را نه عنوان، كه موضوع التعديل ياد كرده است. حال نمىدانيم كه خطیب کتاب ديگرى را در نظر داشته، يا آن عنوان و آن موضوع را دو کتاب پنداشته است. | ||
# نسب بنى عبدشمس. | # نسب بنى عبدشمس. | ||
# نسب بنى شيبان. | # نسب بنى شيبان. | ||
خط ۲۷۳: | خط ۲۷۳: | ||
ه-اخبار و روايات مربوط به اعراب | ه-اخبار و روايات مربوط به اعراب | ||
# ايام العرب، كه به قول [[ | # ايام العرب، كه به قول [[خطیب بغدادى]] شامل 1700 «يوم» بوده است، | ||
# التعديل و الانتصاف في مآثر العرب و مثالبها. ابوالفرج خود گوید كه اين، عنوان کتابى است در باب «جمهرة انساب العرب». | # التعديل و الانتصاف في مآثر العرب و مثالبها. ابوالفرج خود گوید كه اين، عنوان کتابى است در باب «جمهرة انساب العرب». | ||
خط ۲۸۵: | خط ۲۸۵: | ||
5. کتابى به نام تحف الوسائد في اخبار الولائد، كه حاجى خليفه به او نسبت داده است. | 5. کتابى به نام تحف الوسائد في اخبار الولائد، كه حاجى خليفه به او نسبت داده است. | ||
بسيارى از آثار ابوالفرج، تنها یک سده پس از مرگش از میان رفته بود، زيرا | بسيارى از آثار ابوالفرج، تنها یک سده پس از مرگش از میان رفته بود، زيرا خطیب مىنویسد: او بخشى از تأليفات خود را به اندلس فرستاد كه ديگر به دست ما (در عراق) بازنگشت، و آنگاه نام 11 اثر را كه بيشتر نسب نامه هستند، ذكر مىكند. کتاب الاماء الشواعر جزو این آثار نيست، اما جالب توجه آنكه تنها نسخۀ باقى مانده از این کتاب به خط مغربى است.<ref>آذرنوش، آذرتاش، ج6، ص 126-138</ref> | ||
==پانویس == | ==پانویس == |
ویرایش