پرش به محتوا

القرآن الحكيم (ترجمه مجتبوی): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۰: خط ۴۰:




«ترجمه قرآن (مجتبوى)»، به قلم سيد جلال‌الدين مجتبوى است.
'''ترجمه قرآن (مجتبوى)'''، به قلم [[مجتبوی، جلال ‎الدین|سيد جلال‌الدين مجتبوى]] است.
 
در اين ترجمه نفيس، مترجم كوشيده است تا حد امكان از ضعف‌ها و كاستى‌هاى موجود در ترجمه‌هاى پيشين، دورى گزيده و آن‌ها را جبران نمايد و انصافا تا حد زيادى در اين كار، موفق بوده است. نكات قابل توجهى در ترجمه ايشان ديده مى‌شود كه تحسين هر خواننده‌اى را جلب مى‌كند <ref>حسينى، موسى، ص 305</ref>.
در اين ترجمه نفيس، مترجم كوشيده است تا حد امكان از ضعف‌ها و كاستى‌هاى موجود در ترجمه‌هاى پيشين، دورى گزيده و آن‌ها را جبران نمايد و انصافا تا حد زيادى در اين كار، موفق بوده است. نكات قابل توجهى در ترجمه ايشان ديده مى‌شود كه تحسين هر خواننده‌اى را جلب مى‌كند <ref>حسينى، موسى، ص 305</ref>.


خط ۵۰: خط ۴۹:
اما در كنار اين مزايا و برجستگى‌ها، برخى نقاط ضعف نيز به چشم مى‌خورد كه شايسته بود از ترجمه زدوده مى‌شد و عظمت كار بيش از پيش جلوه مى‌كرد. اينك نگاهى داريم به اين كاستى‌ها:
اما در كنار اين مزايا و برجستگى‌ها، برخى نقاط ضعف نيز به چشم مى‌خورد كه شايسته بود از ترجمه زدوده مى‌شد و عظمت كار بيش از پيش جلوه مى‌كرد. اينك نگاهى داريم به اين كاستى‌ها:


1. مترجم بنا بر مسئوليتى كه بر دوش داشته و خود را نسبت به اداى آن متعهد دانسته است، تلاش كرده كه ترجمه، دقيق و منطبق با متن باشد و اين، به‌خودى‌خود، كارى بسيار لازم و ضرورى است، اما اين خطر را نيز دارد كه ترجمه را از بستر بايسته آن دور كند و به‌سوى ترجمه تحت‌اللفظى كه روش كاملا غلط و پرنقصى است، بكشاند. در ترجمه حاضر، اين مشكل، كم‌وبيش رخ نموده و ترجمه تا حدودى به‌صورت تحت‌اللفظى انجام گرفته است و همين امر موجب گرديده كه در برخى موارد، جملات ابهام‌آميز و نامفهوم و حتى غلط به نظر آيد. به نمونه‌هاى زير توجه كنيد:
#مترجم بنا بر مسئوليتى كه بر دوش داشته و خود را نسبت به اداى آن متعهد دانسته است، تلاش كرده كه ترجمه، دقيق و منطبق با متن باشد و اين، به‌خودى‌خود، كارى بسيار لازم و ضرورى است، اما اين خطر را نيز دارد كه ترجمه را از بستر بايسته آن دور كند و به‌سوى ترجمه تحت‌اللفظى كه روش كاملا غلط و پرنقصى است، بكشاند. در ترجمه حاضر، اين مشكل، كم‌وبيش رخ نموده و ترجمه تا حدودى به‌صورت تحت‌اللفظى انجام گرفته است و همين امر موجب گرديده كه در برخى موارد، جملات ابهام‌آميز و نامفهوم و حتى غلط به نظر آيد. به نمونه‌هاى زير توجه كنيد:
 
#:الف)- بقره / 158: ''' «فمن حج البيت أو اعتمر فلا جناح عليه أن يطوّف بهما» '''؛ (بر او ناروا و گناه نيست كه به گرد آن دو بگردد). ظاهرا طواف، بين صفا و مروه است، نه پيرامون آن؛ بنابراين، تعبير «به گرد آن دو» درست نيست و مى‌تواند غلط‌انداز باشد. گويا تقيد به لفظ «يطوّف» موجب چنين خطايى شده است.
الف)- بقره / 158: ''' «فمن حج البيت أو اعتمر فلا جناح عليه أن يطوّف بهما» '''؛ (بر او ناروا و گناه نيست كه به گرد آن دو بگردد). ظاهرا طواف، بين صفا و مروه است، نه پيرامون آن؛ بنابراين، تعبير «به گرد آن دو» درست نيست و مى‌تواند غلط‌انداز باشد. گويا تقيد به لفظ «يطوّف» موجب چنين خطايى شده است.
#:ب)- بقره / 92: ''' «و لقد جاءكم موسى بالبينات ثم اتخدتم العجل من بعده و أنتم ظالمون» '''؛ (و هرآينه موسى با حجت‌هاى روشن نزد شما آمد و از پس او گوساله را [به خدايى] گرفتيد درحالى‌كه ستمكار بوديد). واضح است كه مقصود از تعبير «من بعده»، يا پس از خروج موسى به‌سوى طور است و يا بعد از آوردن معجزات توسط موسى و معنا اين مى‌شود كه پس از خروج موسى و يا بعد از آوردن معجزات، گوساله را به خدايى گرفتيد؛ درحالى‌كه تعبير مترجم، «از پس او»، اين كژتابى را القا مى‌كند كه اول، موسى را به خدايى گرفته بودند و پس از او، گوساله را.
 
#:ج)- حج / 9: ''' «ثاني عطفه ليضل عن سبيل الله» '''؛ (درحالى‌كه پهلوى خود را به نشانه تكبر [و روگرداندن از حق] مى‌پيچاند تا [مردم را] از راه خدا گمراه كند). تعبير «پهلوى خود را مى‌پيچاند»، تعبير مبهم و نامفهومى است. شايسته بود در چنين مواردى از تعبير گوياترى استفاده شود و يا اگر پيدا نشود، جمله‌اى به كار رود كه مفهوم را برساند، هرچند عين ترجمه لفظ نباشد؛ مثلا به‌جاى تعبير يادشده، گفته شود: «متكبرانه روى مى‌گرداند» <ref>همان، ص 306 - 307</ref>.
ب)- بقره / 92: ''' «و لقد جاءكم موسى بالبينات ثم اتخدتم العجل من بعده و أنتم ظالمون» '''؛ (و هرآينه موسى با حجت‌هاى روشن نزد شما آمد و از پس او گوساله را [به خدايى] گرفتيد درحالى‌كه ستمكار بوديد). واضح است كه مقصود از تعبير «من بعده»، يا پس از خروج موسى به‌سوى طور است و يا بعد از آوردن معجزات توسط موسى و معنا اين مى‌شود كه پس از خروج موسى و يا بعد از آوردن معجزات، گوساله را به خدايى گرفتيد؛ درحالى‌كه تعبير مترجم، «از پس او»، اين كژتابى را القا مى‌كند كه اول، موسى را به خدايى گرفته بودند و پس از او، گوساله را.
#جهت ديگرى كه در نقد و بررسى اين ترجمه مجال تأمل دارد، تلاشى است كه مترجم در جهت فارسى‌سازى عبارات به كار برده است. البته اصل اين تلاش، ضرورى و بايسته است، ولى افراط در آن، مسئله‌آفرين است و ترجمه را از متنى قابل فهم براى پارسى‌زبانان نسل حاضر، دور ساخته و به متنى كهن و ناآشنا نزديك مى‌سازد. به نمونه‌هاى زير توجه كنيد:
 
#:الف)- بقره / 54: «و خداوند فراخ‌بخشايش داناست».
ج)- حج / 9: ''' «ثاني عطفه ليضل عن سبيل الله» '''؛ (درحالى‌كه پهلوى خود را به نشانه تكبر [و روگرداندن از حق] مى‌پيچاند تا [مردم را] از راه خدا گمراه كند). تعبير «پهلوى خود را مى‌پيچاند»، تعبير مبهم و نامفهومى است. شايسته بود در چنين مواردى از تعبير گوياترى استفاده شود و يا اگر پيدا نشود، جمله‌اى به كار رود كه مفهوم را برساند، هرچند عين ترجمه لفظ نباشد؛ مثلا به‌جاى تعبير يادشده، گفته شود: «متكبرانه روى مى‌گرداند» <ref>همان، ص 306 - 307</ref>.
#:ب)- انعام / 2: «آنگاه شما به شك اندريد».
 
#:ج)- شعرا / 137: «اين جز فرابافته و دروغ پيشينيان نيست».
2. جهت ديگرى كه در نقد و بررسى اين ترجمه مجال تأمل دارد، تلاشى است كه مترجم در جهت فارسى‌سازى عبارات به كار برده است. البته اصل اين تلاش، ضرورى و بايسته است، ولى افراط در آن، مسئله‌آفرين است و ترجمه را از متنى قابل فهم براى پارسى‌زبانان نسل حاضر، دور ساخته و به متنى كهن و ناآشنا نزديك مى‌سازد. به نمونه‌هاى زير توجه كنيد:
#:د)- هود / 104: «و آن را واپس نمى‌داريم مگر تا مدتى برشمرده».
 
#:ه)- هود / 98: «و بد درآمدن‌جاى است».
الف)- بقره / 54: «و خداوند فراخ‌بخشايش داناست».
#:و)- شعرا / 151: «فرمان گزاف‌كاران گردن منهيد».
 
#:ز)- بقره / 125: «و از جاى ايستادن ابراهيم، نمازگاه بگيريد».
ب)- انعام / 2: «آنگاه شما به شك اندريد».
#:ح)- قصص / 38: «و فرعون گفت: اى مهتران، من براى شما خدايى جز خود ندانم؛ پس اى هامان - وزير فرعون - برايم بر گل آتش برافروز - آجر بپز - و برايم كوشكى [يا طارمى بلند] بساز [تا بالا روم] شايد به خداى موسى ديده‌ور شوم».
 
#:ط)- سبأ / 16: «و دو بوستانشان را به دو بوستانى ديگر بدل كرديم با ميوه‌اى تلخ و شوره گز و اندكى از كنار» <ref>همان، ص 308 - 309</ref>.
ج)- شعرا / 137: «اين جز فرابافته و دروغ پيشينيان نيست».
#نكته سومى كه در اين ترجمه به چشم مى‌خورد، عدم انتقال برخى از ظرافت‌هاى آيه از متن به ترجمه است؛ به‌عنوان نمونه، به موارد ذيل اشاره مى‌شود:
 
#:الف)- بقره / 18: ''' «فهم لا يرجعون» '''؛ (و از گمراهى باز نمى‌گردند). ترتب مستفاد از «فاء» در آيه، در ترجمه ديده نمى‌شود.
د)- هود / 104: «و آن را واپس نمى‌داريم مگر تا مدتى برشمرده».
#:ب)- بقره / 100: ''' «أ و كلما عاهدوا عهدا نبذه فريق منهم بل أكثرهم لا يؤمنون» '''؛ (چرا هرگاه پيمانى بستند گروهى‌شان آن را شكستند و دور افكندند؟ بلكه بيشترشان ايمان ندارند). در اين ترجمه، چنان‌كه ملاحظه مى‌شود، ارتباط بين دو قسمت آيه، از بين رفته است و در نتيجه جمله اخير، كلامى بى‌ربط به نظر مى‌آيد؛ درحالى‌كه چنين نيست و مى‌توان اين‌گونه ترجمه كرد: «آيا هربار پيمانى بستند فقط گروهى از ايشان آن را شكستند؟ نه، بلكه اكثر آنها ايمان ندارند».
 
#:ج)- حج / 39: ''' «أذن للذين يقاتلون بأنهم ظلموا» '''؛ (به كسانى كه با آنان كارزار كرده‌اند، ازآن‌رو كه ستم ديده‌اند، رخصت كارزار داده شد). كلمه «يقاتلون» به صيغه مجهول آمده است و مقصود، كسانى است كه جنگ بر آن‌ها تحميل شده است؛ درحالى‌كه در ترجمه به‌صورت معلوم آمده و از همين رو، وضوح جمله از ميان رفته است <ref>همان، ص 309</ref>.
ه)- هود / 98: «و بد درآمدن‌جاى است».
#جهت ديگرى كه مى‌تواند نقطه ضعف ترجمه به حساب آيد، به‌كارگيرى كلمات مهجور در نگارش است؛ كلماتى چون: زودا، همانا، هرآينه، كرده باشيد، سزاگشته، بگرفتمشان و... كه در فارسى جديد، كاربرد ندارد و از همين رو، براى خوانندگان، غريب و نامفهوم مى‌نمايد <ref>همان، ص 310</ref>.
 
#آخرين نكته‌اى كه در اين نگاه مطرح مى‌شود و چه‌بسا مواردش چندان فراوان نباشد، برخى كاستى‌هاى ويرايشى است كه احتمالا مورد غفلت قرار گرفته است <ref>همان</ref>.
و)- شعرا / 151: «فرمان گزاف‌كاران گردن منهيد».
 
ز)- بقره / 125: «و از جاى ايستادن ابراهيم، نمازگاه بگيريد».
 
ح)- قصص / 38: «و فرعون گفت: اى مهتران، من براى شما خدايى جز خود ندانم؛ پس اى هامان - وزير فرعون - برايم بر گل آتش برافروز - آجر بپز - و برايم كوشكى [يا طارمى بلند] بساز [تا بالا روم] شايد به خداى موسى ديده‌ور شوم».
 
ط)- سبأ / 16: «و دو بوستانشان را به دو بوستانى ديگر بدل كرديم با ميوه‌اى تلخ و شوره گز و اندكى از كنار» <ref>همان، ص 308 - 309</ref>.
 
3. نكته سومى كه در اين ترجمه به چشم مى‌خورد، عدم انتقال برخى از ظرافت‌هاى آيه از متن به ترجمه است؛ به‌عنوان نمونه، به موارد ذيل اشاره مى‌شود:
 
الف)- بقره / 18: ''' «فهم لا يرجعون» '''؛ (و از گمراهى باز نمى‌گردند). ترتب مستفاد از «فاء» در آيه، در ترجمه ديده نمى‌شود.
 
ب)- بقره / 100: ''' «أ و كلما عاهدوا عهدا نبذه فريق منهم بل أكثرهم لا يؤمنون» '''؛ (چرا هرگاه پيمانى بستند گروهى‌شان آن را شكستند و دور افكندند؟ بلكه بيشترشان ايمان ندارند). در اين ترجمه، چنان‌كه ملاحظه مى‌شود، ارتباط بين دو قسمت آيه، از بين رفته است و در نتيجه جمله اخير، كلامى بى‌ربط به نظر مى‌آيد؛ درحالى‌كه چنين نيست و مى‌توان اين‌گونه ترجمه كرد: «آيا هربار پيمانى بستند فقط گروهى از ايشان آن را شكستند؟ نه، بلكه اكثر آنها ايمان ندارند».
 
ج)- حج / 39: ''' «أذن للذين يقاتلون بأنهم ظلموا» '''؛ (به كسانى كه با آنان كارزار كرده‌اند، ازآن‌رو كه ستم ديده‌اند، رخصت كارزار داده شد). كلمه «يقاتلون» به صيغه مجهول آمده است و مقصود، كسانى است كه جنگ بر آن‌ها تحميل شده است؛ درحالى‌كه در ترجمه به‌صورت معلوم آمده و از همين رو، وضوح جمله از ميان رفته است <ref>همان، ص 309</ref>.
 
4. جهت ديگرى كه مى‌تواند نقطه ضعف ترجمه به حساب آيد، به‌كارگيرى كلمات مهجور در نگارش است؛ كلماتى چون: زودا، همانا، هرآينه، كرده باشيد، سزاگشته، بگرفتمشان و... كه در فارسى جديد، كاربرد ندارد و از همين رو، براى خوانندگان، غريب و نامفهوم مى‌نمايد <ref>همان، ص 310</ref>.
 
5. آخرين نكته‌اى كه در اين نگاه مطرح مى‌شود و چه‌بسا مواردش چندان فراوان نباشد، برخى كاستى‌هاى ويرايشى است كه احتمالا مورد غفلت قرار گرفته است <ref>همان</ref>.


در انتهاى كتاب، نكاتى پيرامون ترجمه، بيان گرديده است <ref>متن كتاب، ص 625</ref>.
در انتهاى كتاب، نكاتى پيرامون ترجمه، بيان گرديده است <ref>متن كتاب، ص 625</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش