۱۴۶٬۹۰۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'عبدالمحمد آيتى' به 'عبدالمحمد آیتی') |
Hbaghizadeh (بحث | مشارکتها) جز (جایگزینی متن - 'مثنوی مولوی (ابهام زدایی)' به 'مثنوی مولوی (ابهامزدایی)') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
| (۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
| خط ۲۱: | خط ۲۱: | ||
| چاپ =2 | | چاپ =2 | ||
| تعداد جلد =3 | | تعداد جلد =3 | ||
| کتابخانۀ دیجیتال نور = | | کتابخانۀ دیجیتال نور =02189 | ||
| کتابخوان همراه نور =02189 | | کتابخوان همراه نور =02189 | ||
| کد پدیدآور = | | کد پدیدآور = | ||
| خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
| پیش از = | | پیش از = | ||
}} | }} | ||
{{کاربردهای دیگر| مثنوی مولوی (ابهامزدایی)}} | |||
'''نثر و شرح مثنوى شريف'''، شرح و توضيح عرفانپژوه و مولوىشناس برجسته و معاصر از كشور تركيه، عبدالباقى گولپينارلى بر مثنوى معنوى، به زبان تركى است كه دكتر توفيق هاشمپور سبحانى آن را به زبان فارسى ترجمه كرده است. اين شرح، كامل است و همه شش دفتر مثنوى را در بر مىگيرد. در جلد اول، دفترهاى اول و دوم و در جلد دوم، دفترهاى سوم و چهارم و در جلد سوم، دفترهاى پنجم و ششم شرح شده است. | |||
'''نثر و شرح مثنوى شريف'''، شرح و توضيح عرفانپژوه و مولوىشناس برجسته و معاصر از كشور تركيه، [[گولپینارلی، عبدالباقی|عبدالباقى گولپينارلى]] بر مثنوى معنوى، به زبان تركى است كه دكتر [[هاشمپور سبحانی، توفیق|توفيق هاشمپور سبحانى]] آن را به زبان فارسى ترجمه كرده است. اين شرح، كامل است و همه شش دفتر مثنوى را در بر مىگيرد. در جلد اول، دفترهاى اول و دوم و در جلد دوم، دفترهاى سوم و چهارم و در جلد سوم، دفترهاى پنجم و ششم شرح شده است. | |||
«نثر و شرح مثنوى شريف»، شرح موضوعى نيست، بلكه ترتيبى است و در هر جلد، نخست، ابياتى چند از مثنوى و بعد گزارشى بهصورت نثر و سپس شرحى درباره آن عرضه مىشود. | «نثر و شرح مثنوى شريف»، شرح موضوعى نيست، بلكه ترتيبى است و در هر جلد، نخست، ابياتى چند از مثنوى و بعد گزارشى بهصورت نثر و سپس شرحى درباره آن عرضه مىشود. | ||
| خط ۳۴: | خط ۳۷: | ||
اين شرح، در واقع دو قسمت اساسى دارد: | اين شرح، در واقع دو قسمت اساسى دارد: | ||
#گزارش ابيات مثنوى بهصورت نثر: عبدالباقى گولپينارلى كه تا شروع تأليف اين كتاب، اكثر شرحهاى چاپشده و چاپنشده مثنوى را ديده بود، يكايك ابيات مثنوى را بهصورت نثر و به زبان تركى گزارش كرد. اين گزارش، بسيار دقيق، گزيده، رسا و منظم بود و از اين جهت، سخت مورد توجه ترك زبانان واقع شد. | #گزارش ابيات مثنوى بهصورت نثر: [[گولپینارلی، عبدالباقی|عبدالباقى گولپينارلى]] كه تا شروع تأليف اين كتاب، اكثر شرحهاى چاپشده و چاپنشده مثنوى را ديده بود، يكايك ابيات مثنوى را بهصورت نثر و به زبان تركى گزارش كرد. اين گزارش، بسيار دقيق، گزيده، رسا و منظم بود و از اين جهت، سخت مورد توجه ترك زبانان واقع شد. | ||
#:ولى آيا برگردان و گزارش همه بيتهاى مثنوى بهصورت نثر براى فارسىزبانان هم ضرورتى دارد؟ به اين پرسش، پاسخهاى گوناگونى مىتوان داد و دليلهاى موافق براى ضرورت و دليلهاى مخالف در عدم لزوم آن ذكر كرد. درهرحال، مهمترين دليلى كه دكتر توفيق ه سبحانى را به گزارش و ترجمه اثر عبدالباقى گولپينارلى واداشت، دقّت بيش از حدّ و بيان شيواى عبدالباقى گولپينارلى در گزارش مطالب مثنوى بود؛ زيرا از اين طريق، مثنوى را سهلتر مىتوان خواند و با قرار دادن معادلى ساده بهجاى لغات دشوار و پس و پيش كردن اركان جمله كه مولانا جلالالدين در مثنوى آورده مىتوان آسانتر به مضامين آن دست يافت. مترجم بر آن است كه اين قسمت براى كسانى كه مثنوى را براى اوّلين بار مطالعه مىكنند، مفيدتر از ديگر قسمتهاست<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/4323/1/19 نثر و شرح مثنوى، ج 1، ص 19]</ref> | #:ولى آيا برگردان و گزارش همه بيتهاى مثنوى بهصورت نثر براى فارسىزبانان هم ضرورتى دارد؟ به اين پرسش، پاسخهاى گوناگونى مىتوان داد و دليلهاى موافق براى ضرورت و دليلهاى مخالف در عدم لزوم آن ذكر كرد. درهرحال، مهمترين دليلى كه دكتر توفيق ه سبحانى را به گزارش و ترجمه اثر [[گولپینارلی، عبدالباقی|عبدالباقى گولپينارلى]] واداشت، دقّت بيش از حدّ و بيان شيواى [[گولپینارلی، عبدالباقی|عبدالباقى گولپينارلى]] در گزارش مطالب مثنوى بود؛ زيرا از اين طريق، مثنوى را سهلتر مىتوان خواند و با قرار دادن معادلى ساده بهجاى لغات دشوار و پس و پيش كردن اركان جمله كه مولانا جلالالدين در مثنوى آورده مىتوان آسانتر به مضامين آن دست يافت. مترجم بر آن است كه اين قسمت براى كسانى كه مثنوى را براى اوّلين بار مطالعه مىكنند، مفيدتر از ديگر قسمتهاست<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/4323/1/19 نثر و شرح مثنوى، ج 1، ص 19]</ref> | ||
#شرح مطالب و ابيات مشكل: اين قسمت، اختصاص به بيتهاى مشكل دارد و ابياتى كه در متن مثنوى داراى ستارهاند، ابياتى هستند كه در بخش شرح، توضيحاتى دارند. | #شرح مطالب و ابيات مشكل: اين قسمت، اختصاص به بيتهاى مشكل دارد و ابياتى كه در متن مثنوى داراى ستارهاند، ابياتى هستند كه در بخش شرح، توضيحاتى دارند. | ||
| خط ۴۸: | خط ۵۱: | ||
بدون ترديد، شراب در اين مورد مظهر جذبهاى است كه انسان را از موجوديت و انانيّت خود مىرهاند و او را غرق در عشق و معرفت و نشئه معنوى مىسازد. زهر و پادزهر بودن نى نيز اشاره به همين معنى است كه انسان كامل با سخنان و نظريّات خود، خوىهاى ناپسند سالك معتقد را از بين مىبرد و موجب جان گرفتن دوباره خوىهاى الهى كه با سموم خوىهاى ناپسند مسموم شده بودند، مىگردد. مولانا با بيان اينكه نى از راههاى پرخون حكايت مىكند و از عشقهاى مجنون قصّه مىگويد، راه عشق حقيقى را ممتاز مىكند<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/4323/1/67 نثر و شرح مثنوى، ج 1، ص 67] - [http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/4323/1/74 74]</ref> | بدون ترديد، شراب در اين مورد مظهر جذبهاى است كه انسان را از موجوديت و انانيّت خود مىرهاند و او را غرق در عشق و معرفت و نشئه معنوى مىسازد. زهر و پادزهر بودن نى نيز اشاره به همين معنى است كه انسان كامل با سخنان و نظريّات خود، خوىهاى ناپسند سالك معتقد را از بين مىبرد و موجب جان گرفتن دوباره خوىهاى الهى كه با سموم خوىهاى ناپسند مسموم شده بودند، مىگردد. مولانا با بيان اينكه نى از راههاى پرخون حكايت مىكند و از عشقهاى مجنون قصّه مىگويد، راه عشق حقيقى را ممتاز مىكند<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/4323/1/67 نثر و شرح مثنوى، ج 1، ص 67] - [http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/4323/1/74 74]</ref> | ||
شرح عبدالباقى گولپينارلى بر مثنوى، حاوى نكتههايى است كه در شرحهاى ديگر نمىتوان يافت و خواننده ابتدا بايد متن را بخواند و سپس به شرح مراجعه كند تا مشكلات و اشارات آن را دريابد. به نظر مترجم، گولپينارلى در اين ترجمه و شرح گرفتار برخى از اشتباهات و سهوالقلمها هم شده است<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/4323/1/463 نثر و شرح مثنوى، ج 1، ص 463]</ref> | شرح [[گولپینارلی، عبدالباقی|عبدالباقى گولپينارلى]] بر مثنوى، حاوى نكتههايى است كه در شرحهاى ديگر نمىتوان يافت و خواننده ابتدا بايد متن را بخواند و سپس به شرح مراجعه كند تا مشكلات و اشارات آن را دريابد. به نظر مترجم، گولپينارلى در اين ترجمه و شرح گرفتار برخى از اشتباهات و سهوالقلمها هم شده است<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/4323/1/463 نثر و شرح مثنوى، ج 1، ص 463]</ref> | ||
شايسته است به نظر شارح درباره مثنوى و مولوى توجه شود؛ زيرا او بر اساس اين نظر شرحش را به سامان رسانده است: | شايسته است به نظر شارح درباره مثنوى و مولوى توجه شود؛ زيرا او بر اساس اين نظر شرحش را به سامان رسانده است: | ||
| خط ۷۷: | خط ۸۰: | ||
5. مثنوى، اثرى تعليمى است، اين مسلم است، اما مولانا آنگاه كه به مناسبتى به بيان حكايتى مىپردازد و در كار گزارش آن است و يا در صدر مقال باقى مانده است، با حافظه شگرف تداعى كه دارد، حكايت ديگرى را به خاطر مىآورد. آن حكايت، او را به بحث دينى - انسانى مىكشاند، در اين حال او حكايتى ديگر و حادثه ديگرى را به ياد مىآورد، غرق بحث در آن باب مىشود و در بحبوحه اين بحث، داستان نخستين را به پايان مىرساند. مجال سخن فرامىرسد و شعلههاى آن شنونده را نيز به كام خود مىكشد، بيانى شاعرانه، موج در موج، خيز برمىدارد و كفآلود روى هم مىغلطد، اما اين امواج در پايان مقال فروكش نمىكند، كفهاى آن جان نمىبازد، شعلهها فرونمىنشيند. در ميانه اين تلاطم، مولانا تنها از گذشته سخن نمىگويد، بلكه آينده را نيز روشن مىكند، روزگار خود و انسان ايستاده در هر روزگار و حيات او را نيز بر زبان مىآورد و زندهترين تابلوها را نقاشى مىكند و درعينحال با بينشى مترقى دنيا را چنانكه بايد باشد، حياتى را كه بايد وجود داشته باشد، عشق الهى و انسانى را، وحدت را، برابرى را نيز در برابر ديدگان مىگسترد. از اين نظر، مثنوى را نمىتوان جدا از ديوان كبير به مطالعه گرفت<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/4323/1/23 نثر و شرح مثنوى شريف، ج 1، ص 23]</ref> | 5. مثنوى، اثرى تعليمى است، اين مسلم است، اما مولانا آنگاه كه به مناسبتى به بيان حكايتى مىپردازد و در كار گزارش آن است و يا در صدر مقال باقى مانده است، با حافظه شگرف تداعى كه دارد، حكايت ديگرى را به خاطر مىآورد. آن حكايت، او را به بحث دينى - انسانى مىكشاند، در اين حال او حكايتى ديگر و حادثه ديگرى را به ياد مىآورد، غرق بحث در آن باب مىشود و در بحبوحه اين بحث، داستان نخستين را به پايان مىرساند. مجال سخن فرامىرسد و شعلههاى آن شنونده را نيز به كام خود مىكشد، بيانى شاعرانه، موج در موج، خيز برمىدارد و كفآلود روى هم مىغلطد، اما اين امواج در پايان مقال فروكش نمىكند، كفهاى آن جان نمىبازد، شعلهها فرونمىنشيند. در ميانه اين تلاطم، مولانا تنها از گذشته سخن نمىگويد، بلكه آينده را نيز روشن مىكند، روزگار خود و انسان ايستاده در هر روزگار و حيات او را نيز بر زبان مىآورد و زندهترين تابلوها را نقاشى مىكند و درعينحال با بينشى مترقى دنيا را چنانكه بايد باشد، حياتى را كه بايد وجود داشته باشد، عشق الهى و انسانى را، وحدت را، برابرى را نيز در برابر ديدگان مىگسترد. از اين نظر، مثنوى را نمىتوان جدا از ديوان كبير به مطالعه گرفت<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/4323/1/23 نثر و شرح مثنوى شريف، ج 1، ص 23]</ref> | ||
6. اشعار ديوان كبير، بارقههايى از عشق الهى، هيجان انسانى و وجدى وصفناپذير است، اما در اين عشق، حسرت انسانى، در اين هيجان، باورهاى دينى و در اين وجد، طبيعت واحد، محيط ديروز، امروز و فردا نهفته است. در آن، تمام ويژگىهاى تلخ و شيرين حيات وجود دارد. مولانا هرگز مقهور خيال نمىشود، محيط خود، انسانهاى دور و بر خويش، ظلم و قهر، مصادره، حمله مغول، پامالكنندگان حقوق مردم و پامالشدگان را از ياد نمىبرد. در اوج عالم وجد نيز، چنانكه در زندگىاش، در شعر خود هم چشم خود را بر دنياى حى و حاضر نمىبندد. در اشعار خود، از حكايات مندرج در مثنوى سخن به ميان مىآورد. اگر لازم باشد امثال و حكم و مجازهاى عاميانه را به كار مىبرد و از احساسات مردم سخن مىگويد، حوادث روزانه را بر زبان مىآورد، فردا را براى خواننده و شنونده وصف مىكند. مثنوى اثرى تعليمى است، اما در جاى جاى آن خروش موجود در ديوان كبير، عشق، وجد و هيجان را بر همان شيوه ترنم مىكند. در «مجالس سبعه» و در «فيه | 6. اشعار ديوان كبير، بارقههايى از عشق الهى، هيجان انسانى و وجدى وصفناپذير است، اما در اين عشق، حسرت انسانى، در اين هيجان، باورهاى دينى و در اين وجد، طبيعت واحد، محيط ديروز، امروز و فردا نهفته است. در آن، تمام ويژگىهاى تلخ و شيرين حيات وجود دارد. مولانا هرگز مقهور خيال نمىشود، محيط خود، انسانهاى دور و بر خويش، ظلم و قهر، مصادره، حمله مغول، پامالكنندگان حقوق مردم و پامالشدگان را از ياد نمىبرد. در اوج عالم وجد نيز، چنانكه در زندگىاش، در شعر خود هم چشم خود را بر دنياى حى و حاضر نمىبندد. در اشعار خود، از حكايات مندرج در مثنوى سخن به ميان مىآورد. اگر لازم باشد امثال و حكم و مجازهاى عاميانه را به كار مىبرد و از احساسات مردم سخن مىگويد، حوادث روزانه را بر زبان مىآورد، فردا را براى خواننده و شنونده وصف مىكند. مثنوى اثرى تعليمى است، اما در جاى جاى آن خروش موجود در ديوان كبير، عشق، وجد و هيجان را بر همان شيوه ترنم مىكند. در «مجالس سبعه» و در «فيه مافيه» او كه از خطابههايش فراهم آمده و حتى در «مكتوبات» وى نيز اين وحدت را مىيابيم. مولانا با حيات، شعر و سخنانش يك كلّ منسجم است، جدا كردن او از سخنش و تفكيك اين سخن او از آن سخن ديگرش ميسر نيست<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/4323/1/24 نثر و شرح مثنوى شريف، ج 1، ص 24]</ref> | ||
7. مولانا در حكايتى مندرج در اواخر دفتر اوّل، از عباسيان كه در بغداد حكومت داشتند و از شرف بخشيدن آنان به خلافت بحث مىكند. بغداد در سال 656ق / 1258م، به دست مغولان گشوده شده و خلافت عباسيان به تاريخ پيوسته است. كمابيش سه سال بعد از آن تاريخ، عباسيان خلافتى سايهوار در مصر برپا داشتهاند، اما مولانا از مصر سخن نمىگويد، بلكه از بغداد بحث به ميان مىآورد. آشكارا معلوم مىشود كه مثنوى قبل از سال 656ق و در زمان حيات صلاحالدين زركوب قونيوى آغاز شده است و دفتر اول آن نيز پيش از اين تاريخ به پايان رسيده است. دفتر دوم را به گفته افلاكى، مولانا دو سال بعد از پايان دفتر اول مثنوى و در پانزده رجب سال ششصد و شصت و دو هجرى آغاز كرده است. سال، ماه و روز پانزدهم ماه عينا در ديباچه دفتر دوم قيد شده است، اما با توجه به آنكه دفتر اوّل پيش از 656ق و قبل از فتح بغداد به دست مغولان، به پايان رسيده است، بين پايان دفتر اوّل و آغاز دفتر دوم فاصلهيى بيش از پنج سال موجود است. در اين فاصله چنانكه مىگويند، يگانه سبب وقفه، وفات زوجه حسامالدين چلبى نبوده است، بلكه وفات صلاحالدين زركوب نيز در اين برهه اتفاق افتاده است (1 محرم 657ق / 1258م). تاريخ مسلّم ختم مثنوى هم معلوم نيست، ولى در دفتر پنجم به مناسبت حكايتى، از خلفاى مصر سخن به ميان مىآيد. بعد از فتح بغداد به دست مغولان، خلافت شبحگونه عباسيان در مصر از سال 659ق / 1261م، آغاز شده، نخستين خليفه المستنصر باللّه ابوالقاسم احمد همراه سپاهى به عراق اعزام شده و پايان كار وى نامعلوم مانده است. بعد از وى ابوالعباس احمد به نام الحاكم بامر اللّه به خلافت نشسته و خلافت وى تا سال 701ق / 1301م، دوام يافته است. اگر به وفات مولانا در سال 672ق / 1273م، دقّت شود و بحث او از خلافت مصر نيز مدّ نظر قرار گيرد، مىتوان حكم كرد كه آخرين دفتر مثنوى، اندكزمانى پيش از وفات او به پايان رسيده است. تتمهاى كه [[سلطان ولد، محمد بن محمد|سلطانولد]] بر آخرين دفتر نوشته است، نيز اين مطلب را ثابت مىكند<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/4323/1/24 نثر و شرح مثنوى شريف، ج 1، ص 24] - [http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/4323/1/25 25]</ref> | 7. مولانا در حكايتى مندرج در اواخر دفتر اوّل، از عباسيان كه در بغداد حكومت داشتند و از شرف بخشيدن آنان به خلافت بحث مىكند. بغداد در سال 656ق / 1258م، به دست مغولان گشوده شده و خلافت عباسيان به تاريخ پيوسته است. كمابيش سه سال بعد از آن تاريخ، عباسيان خلافتى سايهوار در مصر برپا داشتهاند، اما مولانا از مصر سخن نمىگويد، بلكه از بغداد بحث به ميان مىآورد. آشكارا معلوم مىشود كه مثنوى قبل از سال 656ق و در زمان حيات صلاحالدين زركوب قونيوى آغاز شده است و دفتر اول آن نيز پيش از اين تاريخ به پايان رسيده است. دفتر دوم را به گفته افلاكى، مولانا دو سال بعد از پايان دفتر اول مثنوى و در پانزده رجب سال ششصد و شصت و دو هجرى آغاز كرده است. سال، ماه و روز پانزدهم ماه عينا در ديباچه دفتر دوم قيد شده است، اما با توجه به آنكه دفتر اوّل پيش از 656ق و قبل از فتح بغداد به دست مغولان، به پايان رسيده است، بين پايان دفتر اوّل و آغاز دفتر دوم فاصلهيى بيش از پنج سال موجود است. در اين فاصله چنانكه مىگويند، يگانه سبب وقفه، وفات زوجه حسامالدين چلبى نبوده است، بلكه وفات صلاحالدين زركوب نيز در اين برهه اتفاق افتاده است (1 محرم 657ق / 1258م). تاريخ مسلّم ختم مثنوى هم معلوم نيست، ولى در دفتر پنجم به مناسبت حكايتى، از خلفاى مصر سخن به ميان مىآيد. بعد از فتح بغداد به دست مغولان، خلافت شبحگونه عباسيان در مصر از سال 659ق / 1261م، آغاز شده، نخستين خليفه المستنصر باللّه ابوالقاسم احمد همراه سپاهى به عراق اعزام شده و پايان كار وى نامعلوم مانده است. بعد از وى ابوالعباس احمد به نام الحاكم بامر اللّه به خلافت نشسته و خلافت وى تا سال 701ق / 1301م، دوام يافته است. اگر به وفات مولانا در سال 672ق / 1273م، دقّت شود و بحث او از خلافت مصر نيز مدّ نظر قرار گيرد، مىتوان حكم كرد كه آخرين دفتر مثنوى، اندكزمانى پيش از وفات او به پايان رسيده است. تتمهاى كه [[سلطان ولد، محمد بن محمد|سلطانولد]] بر آخرين دفتر نوشته است، نيز اين مطلب را ثابت مىكند<ref>[http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/4323/1/24 نثر و شرح مثنوى شريف، ج 1، ص 24] - [http://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/4323/1/25 25]</ref> | ||
| خط ۱۰۰: | خط ۱۰۳: | ||
== منابع مقاله == | == منابع مقاله == | ||
نثر و شرح مثنوى شريف، عبدالباقى | نثر و شرح مثنوى شريف، [[گولپینارلی، عبدالباقی|عبدالباقى گولپينارلى]]، ترجمه [[هاشمپور سبحانی، توفیق|توفيق سبحانى]]، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، چاپ دوم، تهران 1371ش. | ||
==پانويس == | ==پانويس == | ||
<references/> | <references /> | ||
[[رده:کتابشناسی]] | [[رده:کتابشناسی]] | ||
[[رده:زبان و ادبیات فارسی]] | [[رده:زبان و ادبیات فارسی]] | ||
[[رده:نویسندگان و آثار انفرادی]] | [[رده:نویسندگان و آثار انفرادی]] | ||