۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
درباره محتواى اين اثر چند نكته گفتنى است: | درباره محتواى اين اثر چند نكته گفتنى است: | ||
#دكتر [[منزوی، علی نقی|علىنقى منزوى]] در مقدمهاش - كه آن را در تاريخ 15 آذر 1384ش، نوشته - يادآور شده است كه: «اين بازپسنشينى و دورى جستن از فلسفه و خرد و فرو رفتن در گرداب ظاهرپرستى از سوى اسماعيليان تا آنجا پيگيرى شد كه داستان بر انديشمندان خودشان نيز مشتبه شد؛ چنانكه مىبينيم برخى از بزرگان اسماعيلى سده نهم، فلسفه را به دشمنان خود نسبت مىدهند و راه خود را همان اسلام ساده سلفى سده نخست بشمار مىآورند كه از سوى خداوند در جزيرةالعرب فرود آمد. ايشان مدعى بودند حاكمان و زورگويان سده سوم بودند كه پايه بنيادين مذهب را با آوردن فلسفه، لرزان كردند و در هم ريختند و در مقابل همه جنبشها نيز در پى نگاهدارى و دفاع از دين بودند. اسماعيليان امروز سه گروهاند: | |||
#:#آنان كه به ظاهر دين چنگ انداخته، هرچند كتابهاى ايشان پر از تأويل و باطنىگرايى است؛ ايشان را «مستعليه بهره» مىنامند؛ | |||
#:#كسانى كه گاهى به ظاهر دين چنگ انداخته و گاهى از آن چشمپوشى مىكنند؛ ايشان را نزاريان آقاخانيان گويند؛ | |||
#:#گروهى كه بههيچوجه به ظاهر دين كارى ندارند و دين و قوانين آن را نسخشده مىپندارند و جز توحيد، هيچ چيزى را نمىپذيرند؛ ايشان خود را «موحده» و «دروز» مىخوانند. | |||
#:بااينكه اسماعيليان در تاريخ خود اين همه دست به پسگرايى زدند، ولى بااينهمه تا اندازهاى رنگ فلسفى و بوى خردگرايى در ايشان (برخى گروههاى آنها) مانده است. پس در برخى از دانشمندان تا اندازهاى آزادى انديشه و ذوق فلسفى ديده مىشود كه در برابر آنها، نويسندگان نوين ايشان هستند».<ref>ر. ك.: مقدمه كتاب، صهفت - هشت</ref> | |||
#گفتنى است كه در مقدمه دكتر [[منزوی، علی نقی|علىنقى منزوى]] (پدر مترجم)، رگههایى از گرايش افراطى شعوبيت (عربستيزى) مشاهده مىشود؛ بهعنوان مثال دكتر منزوى نوشته است: «جهانبينى هرمى ساسانيان در يورش تازيان، بهظاهر نابود مىشود، ولى پايههاى آن در انديشه مردم ساده كوچه و بازار پايدار مىماند تا آنكه [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] در سده چهارم هجرت (260 - 339 برابر با 874 - 950م) از آسياى ميانه برمىخيزد و در خراسان بزرگ در كانون گنوسيزم اسلامى ایرانى پرورش مىيابد... و پس از آشنايى با شيوه و فلسفه سياسى حكومت ساسانيان، گنوسيزم را به زبان تازى (البته ناگزيرانه) مىنگارد و آن را «آراء أهل المدينة الفاضلة» نام مىگذارد. وى يادداشتهاى خود را از روى منابع خداينامكهاى مانده روزگار خود كه در دسترس داشته، گردآورى مىكند و براى آيندگان نگاه مىدارد، سپس سهروردى (549 - 587ق برابر با 1154 - 1194م) هرم اجتماعى [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] را در هرم فراختر فلسفه خود مىگنجاند و كپى اسلامى «شيدان شيد - تمه» را بهگونه «نور الأنوار - غسق» درمىآورد و بىهراس از خشم جانسوز فرمانروايان كرد تازىگرا در شام براى نسبت دادن اين فلسفه به انديشهوران راستين آن «فيلسوفان خسروانى»، بىباكانه جان و جوانى خود را در اين راه مىبازد...».<ref>همان، صسه - چهار</ref> | |||
#:همين گرايش در مطالب مترجم درپاورقىها نيز جلوهگر شده است؛ بهعنوان مثال او نوشته است: «انگيزه تكيه سلجوقيان بر نيروهاى يادشده آن بود كه ایرانیان از نخستين سده، اسلام را به شكل گنوسيستى و توحيد اشراقى پدران زردشتى خود پذيرفته بودند كه با توحيد عددى سنّى عربهاى حاكم ناسازگار بود. سپس انديشمندان آزادىخواه ایران اين گنوسيسم اسلامى را به شكل سلاح ايدئولوژيك براى رفض و طرد عرب به كار گرفتند و حكومتهاى ایرانى گنوسيست مسلمان (طاهرى، صفارى، سامانى) تشكيل دادند».<ref>همان، ص7 - 8، پاورقى 1.m.</ref> | |||
#نویسنده در مورد سياست داخلى دولت اسماعيلى چنين نوشته است: «موقعيت داخلى دولت اسماعيلى، با سلطنت ارثى كيا بزرگ اميد و نوادگان او تا پايان وجود اين دولت، قرار گرفتن كياها در پستهاى مهم جنگى و ادارى، نفوذ فئودالهاى ترك، ادارهكنندگان سلجوقى و فئودالهاى محلى ایرانى در محافل حاكمه اسماعيلى، پيدايش تفاوت شديد مالى در افراد جامعه اسماعيلى، كه نارضايتى عميق اسماعيليان ساده را سبب شد، مشخص مىشود. پس از مرگ حسن صباح، كيا بزرگ اميد، فرمانرواى دولت الموت شد (1124 - 1138م / 518 - 532ق). درباره كيا بزرگ اميد نخستين بار در «سرگذشت سيدنا» هنگام گرفتن دژ لمهسر بهوسيله اسماعيليان در 20 ذىقعده 489ق (10 نوامبر 1096م) ياد شده است. او آن عمليات را رهبرى كرده بود».<ref>متن كتاب، ص201</ref> | |||
بااينكه اسماعيليان در تاريخ خود اين همه دست به پسگرايى زدند، ولى بااينهمه تا اندازهاى رنگ فلسفى و بوى خردگرايى در ايشان (برخى گروههاى آنها) مانده است. پس در برخى از دانشمندان تا اندازهاى آزادى انديشه و ذوق فلسفى ديده مىشود كه در برابر آنها، نويسندگان نوين ايشان هستند».<ref>ر. ك.: مقدمه كتاب، صهفت - هشت</ref> | #نویسنده در پايان تأكيد كرده است كه علت نابودى دولت اسماعيلى نهتنها سياست خائنانه محافل حاكمه و نهتنها برترى عددى ارتش مغولان و بهتر بودن تكنيك و اسلحه آنان بود، بلكه علت اصلى آن بود كه ايدئالهاى اجتماعى خيزشهاى مردمى در دوره فئوداليسم در جهت گذشته بازگشتناپذير بود. اين ايدئالها عبارت بودند از آرزوهاى غير واقعى درباره بازگشت به جامعه بىطبقه با برابرى اموال و نبودن استثمار انسان از انسان. | ||
#:در چند دهه نخستين تاريخ جامعه اسماعيلى، تارك دنيايى و سادگى همگانى در زندگى و برابرى در پخش دستاوردها ويژگى آن بود، امّا آنها نمىتوانست زياد ادامه داشته باشد. جامعه و دولت اسماعيلى در ميان جامعه فئودالى به وجود آمد و مستحكم شد و رشد آن راهى بهجز راه فئودالى نداشت. تراژدى تاريخى آن در اين بود».<ref>همان، ص305</ref> | |||
همين گرايش در مطالب مترجم درپاورقىها نيز جلوهگر شده است؛ بهعنوان مثال او نوشته است: «انگيزه تكيه سلجوقيان بر نيروهاى يادشده آن بود كه ایرانیان از نخستين سده، اسلام را به شكل گنوسيستى و توحيد اشراقى پدران زردشتى خود پذيرفته بودند كه با توحيد عددى سنّى عربهاى حاكم ناسازگار بود. سپس انديشمندان آزادىخواه ایران اين گنوسيسم اسلامى را به شكل سلاح ايدئولوژيك براى رفض و طرد عرب به كار گرفتند و حكومتهاى ایرانى گنوسيست مسلمان (طاهرى، صفارى، سامانى) تشكيل دادند».<ref>همان، ص7 - 8، پاورقى 1.m.</ref> | |||
در چند دهه نخستين تاريخ جامعه اسماعيلى، تارك دنيايى و سادگى همگانى در زندگى و برابرى در پخش دستاوردها ويژگى آن بود، امّا آنها نمىتوانست زياد ادامه داشته باشد. جامعه و دولت اسماعيلى در ميان جامعه فئودالى به وجود آمد و مستحكم شد و رشد آن راهى بهجز راه فئودالى نداشت. تراژدى تاريخى آن در اين بود».<ref>همان، ص305</ref> | |||
== وضعيت كتاب == | == وضعيت كتاب == |
ویرایش