۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
و در ادامه از انسانهایی که به دین نمیگروند و از پذیرش حقیقت - که امری فطری است - سر برمیتابند، با تعبیری تحقیرآمیز یاد میکند: | و در ادامه از انسانهایی که به دین نمیگروند و از پذیرش حقیقت - که امری فطری است - سر برمیتابند، با تعبیری تحقیرآمیز یاد میکند: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|'' آنکه به دین اندر ناید خرست''|2='' گرچه مر او را چو تو، آدم نیاست''}} | {{ب|'' آنکه به دین اندر ناید خرست''|2='' گرچه مر او را چو تو، آدم نیاست''}} | ||
خط ۵۶: | خط ۵۵: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|'' راه سوی دینت نماید خرد''|2='' از پی دین رو که مبارک عصاست''<ref>ر.ک: همان، ص7- 8</ref>}} | {{ب|'' راه سوی دینت نماید خرد''|2='' از پی دین رو که مبارک عصاست''<ref>ر.ک: همان، ص7- 8</ref>}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
خط ۷۰: | خط ۶۹: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|'' خردمندا، مراد ایزد از دنیا به حاصل کن''|2='' مراد او تو خود دانی چه چیز است ار خردمندی''}} | {{ب|'' خردمندا، مراد ایزد از دنیا به حاصل کن''|2='' مراد او تو خود دانی چه چیز است ار خردمندی''}} | ||
{{ب|'' مراد ایزدی دین است چون دین یافتی زان پس''|2='' دگر مر خویشتن را در سپنجی جای نپسندی''<ref>ر.ک: همان، ص8</ref>}} | {{ب|'' مراد ایزدی دین است چون دین یافتی زان پس''|2='' دگر مر خویشتن را در سپنجی جای نپسندی''<ref>ر.ک: همان، ص8</ref>}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
خط ۷۸: | خط ۷۷: | ||
{{ب|'' گر مسلمانی به دین اندر برو''|2='' بر طریق و راه خیرالمرسلین''}} | {{ب|'' گر مسلمانی به دین اندر برو''|2='' بر طریق و راه خیرالمرسلین''}} | ||
{{ب|'' بر ره آن رو به دین کوت آفرید''|2='' خود برای خویش دینی مافرین''}} | {{ب|'' بر ره آن رو به دین کوت آفرید''|2='' خود برای خویش دینی مافرین''}} | ||
{{ب|'' مافرین دینی به نادانی کزان''|2='' بر تنت نفرین کند جان آفرین''<ref>ر.ک: همان</ref>}} | {{ب|'' مافرین دینی به نادانی کزان''|2='' بر تنت نفرین کند جان آفرین''<ref>ر.ک: همان</ref>}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
خط ۸۴: | خط ۸۳: | ||
# خردگرایی: | # خردگرایی: | ||
#: ناصرخسرو - که دیوانش از خرد و خردورزی مایه ور است - بارها از این گوهر گرانبها یاد کرده است. از دید وی، خرد هدیه الهی است که بهفرمان خداوند با پدیده شریف جان همراه شده و دلوجان آدمی چون معدنی است که گوهر والای جان را در خود جای داده است. وی عقل و خرد را کیمیای صلاح، نعمتی والا و اساس فضیلتهایی چون خیر و عدل و احسان میداند: | #: ناصرخسرو - که دیوانش از خرد و خردورزی مایه ور است - بارها از این گوهر گرانبها یاد کرده است. از دید وی، خرد هدیه الهی است که بهفرمان خداوند با پدیده شریف جان همراه شده و دلوجان آدمی چون معدنی است که گوهر والای جان را در خود جای داده است. وی عقل و خرد را کیمیای صلاح، نعمتی والا و اساس فضیلتهایی چون خیر و عدل و احسان میداند: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|'' خرد هدیه اوست ما را که در ما''|2='' بهفرمان او شد خرد جفت با جان''}} | {{ب|'' خرد هدیه اوست ما را که در ما''|2='' بهفرمان او شد خرد جفت با جان''}} | ||
خط ۱۰۶: | خط ۱۰۴: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|'' خرد تواند جستن ز کار چون و چرا''|2='' که بی خرد به مثل ما درخت بیباریم''<ref>ر.ک: همان</ref>}} | {{ب|'' خرد تواند جستن ز کار چون و چرا''|2='' که بی خرد به مثل ما درخت بیباریم''<ref>ر.ک: همان</ref>}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
# طلب دانش: | # طلب دانش: | ||
خط ۱۱۳: | خط ۱۱۱: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|'' دانش به از ضیاع و به از جاه و مال و ملک''|2='' این خاطر خطیر چنین گفت مر مرا''}} | {{ب|'' دانش به از ضیاع و به از جاه و مال و ملک''|2='' این خاطر خطیر چنین گفت مر مرا''}} | ||
{{ب|'' با خاطر منور روشنتر از قمر''|2='' ناید به کار هیچ مقر قمر مرا''<ref>ر.ک: همان، ص10</ref>}} | {{ب|'' با خاطر منور روشنتر از قمر''|2='' ناید به کار هیچ مقر قمر مرا''<ref>ر.ک: همان، ص10</ref>}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
# عدالت و دادگری: | # عدالت و دادگری: | ||
خط ۱۲۲: | خط ۱۲۰: | ||
{{ب|'' از آغاز بودنش به داد آورید''|2='' خدای این جهان را پدید از عدم''}} | {{ب|'' از آغاز بودنش به داد آورید''|2='' خدای این جهان را پدید از عدم''}} | ||
{{ب|'' اگر داد کرده است پس تا ابد''|2='' خدای است و ما بندگان، لاجرم''}} | {{ب|'' اگر داد کرده است پس تا ابد''|2='' خدای است و ما بندگان، لاجرم''}} | ||
{{ب|'' اگر دادوبیداد داور شوند''|2='' بود داد تریاک و بیداد سم ''<ref>ر.ک: همان، ص12</ref>}} | {{ب|'' اگر دادوبیداد داور شوند''|2='' بود داد تریاک و بیداد سم ''<ref>ر.ک: همان، ص12</ref>}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
# نیکوکاری: | # نیکوکاری: | ||
خط ۱۳۱: | خط ۱۲۹: | ||
{{ب|'' به نامه درون جمله نیکی نویس''|2='' که در دست تو است ای برادر قلم''}} | {{ب|'' به نامه درون جمله نیکی نویس''|2='' که در دست تو است ای برادر قلم''}} | ||
{{ب|'' به گفتار خوب و به کردار نیک''|2='' چنان چون شنودی بر این خفته رم''}} | {{ب|'' به گفتار خوب و به کردار نیک''|2='' چنان چون شنودی بر این خفته رم''}} | ||
{{ب|'' به فعل نکو جمله عاجز شدند''|2='' فرومایه دیوان ز پرمایه جم''<ref>ر.ک: همان، ص12- 13</ref>}} | {{ب|'' به فعل نکو جمله عاجز شدند''|2='' فرومایه دیوان ز پرمایه جم''<ref>ر.ک: همان، ص12- 13</ref>}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
# ارج سخن و آداب آن: | # ارج سخن و آداب آن: | ||
خط ۱۳۸: | خط ۱۳۶: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|'' درختت گر ز حکمت بار دارد''|2='' به گفتار آی و بار خویش می بار''}} | {{ب|'' درختت گر ز حکمت بار دارد''|2='' به گفتار آی و بار خویش می بار''}} | ||
{{ب|'' چرا خامش نباشی چون ندانی ''|2='' برهنه چون کنی عورت به بازار''<ref>ر.ک: همان، ص14</ref>}} | {{ب|'' چرا خامش نباشی چون ندانی ''|2='' برهنه چون کنی عورت به بازار''<ref>ر.ک: همان، ص14</ref>}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
خط ۱۵۶: | خط ۱۵۴: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|'' طعام جان سخن باشد سخن جز پاک و خوش مشنو''|2='' ازیرا چون نباشد خوش طعام و پاک، بگزاید''}} | {{ب|'' طعام جان سخن باشد سخن جز پاک و خوش مشنو''|2='' ازیرا چون نباشد خوش طعام و پاک، بگزاید''}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
ویرایش