پرش به محتوا

شرح فصوص الحكم ابن عربی (پارسا): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۳: خط ۴۳:
</div>
</div>


'''شرح فصوص الحكم ابن عربي (پارسا)'''یکی از شروحی است که توسط [[پارسا، محمد بن محمد|ابوالفتح محمد بن محمد بن محمود حافظى بخارى]]، ملقب به «پارسا» بر کتاب فصوص الحكم [[ابن عربی، محمد بن علی|ابن عربي]] انجام شده است.این شرح داراى امتيازات چندى است به شرح زير:


شرح خواجه پارسا، داراى امتيازات چندى است به شرح زير:
#پارسا، اساس شرح را بر شرح شارح نخستين قرار داده است و با احاطه كاملى كه بر افكار ابن عربى داشته، شروح معتبر اين كتاب را نيز زير نظر داشته است.
 
1. پارسا، اساس شرح را بر شرح شارح نخستين قرار داده است و با احاطه كاملى كه بر افكار ابن عربى داشته، شروح معتبر اين كتاب را نيز زير نظر داشته است.
 
در بين شروح متعددى كه از زمان شيخ اكبر (632)، تا زمان خواجه محمد، حدود اواخر قرن هشتم و اوايل قرن نهم، نوشته شده بود، سه شرح و هم‌چنين روش كار شارحين اين سه شرح در بيان دقيق و صحيح افكار ابن عربى، بيشتر مورد توجه بوده است، البته شروحى كه سابق بر اين شرح نگارش شده است، در بيان گوشه‌هاى انديشه ابن عربى متمم يك‌ديگرند و هيچ‌كدام از آنها، در بيان افكار ابن عربى، حد اعتدال را مراعات نكرده‌اند؛ چه، عنان قلم در دست افكار عرفانى و تنزلات روحانى بوده و در هر جا، به هر اندازه اين باران رحمت نازل مى‌شده است، قلمى مى‌كرده‌اند.
در بين شروح متعددى كه از زمان شيخ اكبر (632)، تا زمان خواجه محمد، حدود اواخر قرن هشتم و اوايل قرن نهم، نوشته شده بود، سه شرح و هم‌چنين روش كار شارحين اين سه شرح در بيان دقيق و صحيح افكار ابن عربى، بيشتر مورد توجه بوده است، البته شروحى كه سابق بر اين شرح نگارش شده است، در بيان گوشه‌هاى انديشه ابن عربى متمم يك‌ديگرند و هيچ‌كدام از آنها، در بيان افكار ابن عربى، حد اعتدال را مراعات نكرده‌اند؛ چه، عنان قلم در دست افكار عرفانى و تنزلات روحانى بوده و در هر جا، به هر اندازه اين باران رحمت نازل مى‌شده است، قلمى مى‌كرده‌اند.
پارسا، در مقدمه شرح خود در اين باره مى‌گويد: «جمعى از محققان اين قوم - رحمهم الله - در شرح و بيان مشكلات اين كتاب، يد بيضا نمودند و اين حصار محكم‌بنيان را به قوت بازوى بيان بگشودند، اما در ميدان بسط، عنان بيان فروگذاشتند و تطويل بيان، در شرح معضلات آن لازم داشتند و بعضى از ضعفاى طلبه به سبب بسط كلام و قصور افهام، حقايق و رموز كتاب - كه اصل مطلوب است - ضبط نتوانستند كرد». (مقدمه شرح حاضر، ص 3).
پارسا، در مقدمه شرح خود در اين باره مى‌گويد: «جمعى از محققان اين قوم - رحمهم الله - در شرح و بيان مشكلات اين كتاب، يد بيضا نمودند و اين حصار محكم‌بنيان را به قوت بازوى بيان بگشودند، اما در ميدان بسط، عنان بيان فروگذاشتند و تطويل بيان، در شرح معضلات آن لازم داشتند و بعضى از ضعفاى طلبه به سبب بسط كلام و قصور افهام، حقايق و رموز كتاب - كه اصل مطلوب است - ضبط نتوانستند كرد». (مقدمه شرح حاضر، ص 3).
سعى جميل پارسا در اين شرح، بر اين بوده است كه ضمن نگه‌دارى اصالت گفتار ابن عربى، به شرح مشكلات كتاب پرداخته و از تطويل و اطناب پرهيز كند. وى قبل از آغاز شرح، كليدى را كه بيان‌گر اساس افكار اصحاب وحدت وجود بوده است، به‌عنوان مقدمه آورده است و آن‌گاه معضلات كتاب را با بيانى روشن، همانند چراغى كه فرا راه گم‌شدگان وادى طلب باشد، توضيح داده و در موارد مشابه، از تكرار آن خوددارى كرده است. محلى از مشكلات را كه محتاج ستر و پنهان‌گويى بوده، به زبان و قلم شارح نخستين سپرده و در مواردى نيز عين آن جملات را به فارسى بيان كرده است.
سعى جميل پارسا در اين شرح، بر اين بوده است كه ضمن نگه‌دارى اصالت گفتار ابن عربى، به شرح مشكلات كتاب پرداخته و از تطويل و اطناب پرهيز كند. وى قبل از آغاز شرح، كليدى را كه بيان‌گر اساس افكار اصحاب وحدت وجود بوده است، به‌عنوان مقدمه آورده است و آن‌گاه معضلات كتاب را با بيانى روشن، همانند چراغى كه فرا راه گم‌شدگان وادى طلب باشد، توضيح داده و در موارد مشابه، از تكرار آن خوددارى كرده است. محلى از مشكلات را كه محتاج ستر و پنهان‌گويى بوده، به زبان و قلم شارح نخستين سپرده و در مواردى نيز عين آن جملات را به فارسى بيان كرده است.
هرچند خواجه پارسا، خود، معترض بسط كلام در حد شرح قيصرى و كاشانى است و اين‌گونه محققان را شايد به لحاظ اينكه مى‌خواهند اسرار هويدا بكنند، به باد انتقاد مى‌گيرد، ولى خود در بيان پاره‌اى از موارد، نيازمند شروح مذكوره مى‌شود.
هرچند خواجه پارسا، خود، معترض بسط كلام در حد شرح قيصرى و كاشانى است و اين‌گونه محققان را شايد به لحاظ اينكه مى‌خواهند اسرار هويدا بكنند، به باد انتقاد مى‌گيرد، ولى خود در بيان پاره‌اى از موارد، نيازمند شروح مذكوره مى‌شود.
 
#خواجه پارسا علاوه بر شروح فصوص، به كتب شيخ اكبر آشنا بوده و در مواردى كه شيخ در فصوص، به كتاب فتوحات مكى اشاره مى‌كند، شارح با ذكر باب و فصل مطلب مورد نظر، جوينده را به اصل كتاب راهنمايى مى‌كند و خلاصه بحث مورد نظر را در جملاتى كم‌حجم و پرمعنى بيان مى‌كند (متن، ص 83 - 132) و چون اين‌گونه ارجاعات، در شروح ماقبل نيز مشاهده مى‌شود، به نظر مى‌آيد كه در دوره‌هاى نخستين تعليم و تعلم آثار و افكار ابن عربى، روش تدريس مدرسان، توأمان با ساير كتب و مقالات ابن عربى بوده است و مدرس، در توضيح معضلات فصوص، شاگردان را به كتب و مقالات ديگر محيى الدين راهنمايى مى‌كرده است. اين روش، حاكى از وسعت اطلاع و تسلط آنان در تدريس درس خود و اعتقاد به مفاهيم و اصول آن درس بوده است.
2. خواجه پارسا علاوه بر شروح فصوص، به كتب شيخ اكبر آشنا بوده و در مواردى كه شيخ در فصوص، به كتاب فتوحات مكى اشاره مى‌كند، شارح با ذكر باب و فصل مطلب مورد نظر، جوينده را به اصل كتاب راهنمايى مى‌كند و خلاصه بحث مورد نظر را در جملاتى كم‌حجم و پرمعنى بيان مى‌كند (متن، ص 83 - 132) و چون اين‌گونه ارجاعات، در شروح ماقبل نيز مشاهده مى‌شود، به نظر مى‌آيد كه در دوره‌هاى نخستين تعليم و تعلم آثار و افكار ابن عربى، روش تدريس مدرسان، توأمان با ساير كتب و مقالات ابن عربى بوده است و مدرس، در توضيح معضلات فصوص، شاگردان را به كتب و مقالات ديگر محيى الدين راهنمايى مى‌كرده است. اين روش، حاكى از وسعت اطلاع و تسلط آنان در تدريس درس خود و اعتقاد به مفاهيم و اصول آن درس بوده است.
#خواجه پارسا در شرح خود، نه تنها به شرح مصطلحات قوم توجهى عميق دارد، بلكه به شرح معضلات متن فصوص و عقايد ابن عربى نيز توجهى خاص دارد:
 
3. خواجه پارسا در شرح خود، نه تنها به شرح مصطلحات قوم توجهى عميق دارد، بلكه به شرح معضلات متن فصوص و عقايد ابن عربى نيز توجهى خاص دارد:
 
الف) در مواردى واژه‌هاى اصطلاحى قرآن را با نظر مفسران قرآن شرح مى‌كند (حمد، ص 11 - 12؛ صلوات، ص 14؛ وراثت، ص 20).
الف) در مواردى واژه‌هاى اصطلاحى قرآن را با نظر مفسران قرآن شرح مى‌كند (حمد، ص 11 - 12؛ صلوات، ص 14؛ وراثت، ص 20).
ب) در باره فرق مترادفات معنوى در واژه‌ها توضيح مى‌دهد و كلام خود را به مباحث معانى و بيان مى‌كشاند (فرق جود و كرم، ص 15؛ نفث و روع، ص 18؛ مشيت و ارادت، ص 21؛ قدوس و سبوح، ص 101).
ب) در باره فرق مترادفات معنوى در واژه‌ها توضيح مى‌دهد و كلام خود را به مباحث معانى و بيان مى‌كشاند (فرق جود و كرم، ص 15؛ نفث و روع، ص 18؛ مشيت و ارادت، ص 21؛ قدوس و سبوح، ص 101).
ج) علت مجهول آوردن و يا علل آوردن فعلى را در باب خاصى توضيح مى‌دهد. (أريتها، ص 16).
ج) علت مجهول آوردن و يا علل آوردن فعلى را در باب خاصى توضيح مى‌دهد. (أريتها، ص 16).
د) به موارد صرفى و نحوى متن با آگاهى كامل اشاره مى‌كند و در روشن كردن معنى مى‌كوشد. (السمع و الطاعة منصوب است... ص 16).
د) به موارد صرفى و نحوى متن با آگاهى كامل اشاره مى‌كند و در روشن كردن معنى مى‌كوشد. (السمع و الطاعة منصوب است... ص 16).
ه‍) يكى از مشكلات فهم كتاب فصوص، مراجع ضماير است. شارح، در موارد ضرورى، مراجع ضماير را نشان مى‌دهد، مانند:
ه‍) يكى از مشكلات فهم كتاب فصوص، مراجع ضماير است. شارح، در موارد ضرورى، مراجع ضماير را نشان مى‌دهد، مانند:


1. ص 21: ضمير مؤنث در لا يبلغها و اعيانها عايد به اسماء است...
#ص 21: ضمير مؤنث در لا يبلغها و اعيانها عايد به اسماء است...
 
#ص 23: ضمير «له»، راجع به محل است...
2. ص 23: ضمير «له»، راجع به محل است...
#ص 27: ضمير ارواح، عايد به عالم است...
 
#ص 30: ضمير در ا لا تراه، عايد است به انسان كامل...
3. ص 27: ضمير ارواح، عايد به عالم است...
#ص 33: ضمير در ذاته، راجع به احد است...
 
#ص 44: ضمير در فيه، راجع است به حادث...
4. ص 30: ضمير در ا لا تراه، عايد است به انسان كامل...
#ص 50: ضمير در هو، شايد كه عايد به عالم باشد...
 
#ص 55: ضمير در «له»، عايد به عالم و ضمير در عنه...
5. ص 33: ضمير در ذاته، راجع به احد است...
 
6. ص 44: ضمير در فيه، راجع است به حادث...
 
7. ص 50: ضمير در هو، شايد كه عايد به عالم باشد...
 
8. ص 55: ضمير در «له»، عايد به عالم و ضمير در عنه...


و) گاه در توضيح جملات خبرى و شرطى، گره‌گشايى مى‌كند (ص 24، «و قد كان، به معنى حال است، جواب شرط مقدر است؛ يعنى اذا كان...»).
و) گاه در توضيح جملات خبرى و شرطى، گره‌گشايى مى‌كند (ص 24، «و قد كان، به معنى حال است، جواب شرط مقدر است؛ يعنى اذا كان...»).
خط ۱۴۹: خط ۱۳۰:
[[رده:تصوف و عرفان]]
[[رده:تصوف و عرفان]]
[[رده:آثار کلی تصوف و عرفان]]
[[رده:آثار کلی تصوف و عرفان]]
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش