پرش به محتوا

رهنما، زین‌العابدین: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۴: خط ۳۴:


== ولادت ==
== ولادت ==
او فرزند شيخ العراقين مازندرانى، در 15 آذر 1273 خورشيدى در كربلا زاده شد.او برادرزادۀ حاج شيخ عبدالله حائرى مازندرانى عارف نامى، و نوۀ شيخ زين‌العابدين مازندرانى است كه شهر و وطن خود را براى تحصيل فقه و اصول ترك نمود و در نجف نزد [[صاحب جواهر، محمدحسن|صاحب جواهر]] الكلام اين دو رشته علوم عاليۀ اسلامى را تحصيل كرد و اجازۀ اجتهاد خود را از آنجا گرفت و به كربلا رفت و در آنجا اقامت گزيد و مرجعيت شيعه‌هاى كشورهاى مختلف از قبيل ايران، عراق، سوريه، لبنان و هند را به عهده داشت. رساله‌هاى علمى ايشان در هند به چندين چاپ رسيد.
او فرزند شيخ العراقين مازندرانى، در 15 آذر 1273 خورشيدى در كربلا زاده شد.


پس از فراگيرى علوم دينى و فلسفه و حكمت و ادبيات، زين‌العابدين رهنما در بيست و چهار سالگى به ايران آمد و با زكيۀ حائرى دختر حاج شيخ عبدالله حائرى مازندرانى ازدواج كرد.
او برادرزادۀ حاج شيخ عبدالله حائرى مازندرانى عارف نامى، و نوۀ شيخ زين‌العابدين مازندرانى است كه شهر و وطن خود را براى تحصيل فقه و اصول ترك نمود و در نجف نزد [[صاحب جواهر، محمدحسن|صاحب جواهر]] الكلام اين دو رشته علوم عاليۀ اسلامى را تحصيل كرد و اجازۀ اجتهاد خود را از آنجا گرفت و به كربلا رفت و در آنجا اقامت گزيد و مرجعيت شيعه‌هاى كشورهاى مختلف از قبيل ايران، عراق، سوريه، لبنان و هند را به عهده داشت. رساله‌هاى علمى ايشان در هند به چندين چاپ رسيد.
 
== بازگشت به ایران ==
پس از فراگيرى علوم دينى و فلسفه و حكمت و ادبيات، زين‌العابدين رهنما در سن بيست و دو سالگى به همراه برادرش [[تجدد، محمدرضا|محمدرضا تجدد]] به  تهران نقل مکان کرد و از جامعه روحانیت خارج شد. او با زكيۀ حائرى دختر حاج شيخ عبدالله حائرى مازندرانى ازدواج كرد.


==فعاليتها==
==فعاليتها==


كار نويسندگى و روزنامه‌نگارى را نخست در مجلۀ نوبهار به مديريت [[بهار، محمدتقی|ملك الشعراى بهار]] آغاز كرد.سپس در بيست و شش سالگى مجلۀ رهنما را منتشر ساخت و از 1300 تا 1313‌ش روزنامۀ ايران را كه يكى از معتبرترين روزنامه‌هاى آن زمان به شمار مى‌رفت.در اين زمان به زبانهاى عربى و تركى و انگليسى و فرانسه تسلط داشت. در همين سالها نمايندۀ مجلس شوراى ملى نيز بود.
كار نويسندگى و روزنامه‌نگارى را نخست در مجلۀ نوبهار به مديريت [[بهار، محمدتقی|ملك الشعراى بهار]] آغاز كرد.
 
سپس در بيست و شش سالگى مجلۀ رهنما را منتشر ساخت و از 1300 تا 1313‌ش روزنامۀ ايران را كه يكى از معتبرترين روزنامه‌هاى آن زمان به شمار مى‌رفت.در اين زمان به زبانهاى عربى و تركى و انگليسى و فرانسه تسلط داشت. در همين سالها نمايندۀ مجلس شوراى ملى نيز بود.


در كتابى به نام او كه دربارۀ رضاشاه، از ابتداى ظهورش تا شهريور 20 نوشته است و يك فصل آن در مجلۀ دنيا به چاپ رسيده است، اين دوران را شرح مى‌دهد و در چندين فصل به شخصيت مدرس مى‌پردازد و به ايستادگى او در برابر سردار سپه:
در كتابى به نام او كه دربارۀ رضاشاه، از ابتداى ظهورش تا شهريور 20 نوشته است و يك فصل آن در مجلۀ دنيا به چاپ رسيده است، اين دوران را شرح مى‌دهد و در چندين فصل به شخصيت مدرس مى‌پردازد و به ايستادگى او در برابر سردار سپه:


«مدرس از پله‌ها بالا آمد.ديد من ايستاده‌ام.پهلوى ايستاده.محمد خان ايستاده.صداى جمعيتى را مى‌شنيدم كه مى‌گفتند: «مرده باد مدرس!زنده باد سردار سپه!» او ناگهان عبايش را زد زير بغلش. توى سينۀ جمعيت رفت و گفت:نگوييد مرده باد مدرس!اگر مدرس بميرد به شما پول نمى‌دهند كه بياييد اين حرفها را بزنيد.بگوييد زنده باد مدرس كه رزق و روزى براى ما مى‌آورد! وقتى در دل جمعيت رفت، جمعيت انگار آتشى به آن افتاده، عقب كشيد.آن وقت پايين آمد.به فاصلۀ كمى جلو سردار سپه ايستاد و گفت: لوطى بازى در آورده‌اى؟ تحريك مى‌كنى كه بگويند مرده باد مدرس؟...مرده باد صد سردار سپه مثل تو!. اين را گفت و به طرف اطاقش رفت.سردار سپه سياه شد ولى هيچ نگفت.با همه قدرتى كه داشت از او مى‌ترسيد...».
«مدرس از پله‌ها بالا آمد.ديد من ايستاده‌ام.پهلوى ايستاده.محمد خان ايستاده.صداى جمعيتى را مى‌شنيدم كه مى‌گفتند: «مرده باد مدرس!زنده باد سردار سپه!» او ناگهان عبايش را زد زير بغلش. توى سينۀ جمعيت رفت و گفت: نگوييد مرده باد مدرس! اگر مدرس بميرد به شما پول نمى‌دهند كه بياييد اين حرفها را بزنيد.بگوييد زنده باد مدرس كه رزق و روزى براى ما مى‌آورد! وقتى در دل جمعيت رفت، جمعيت انگار آتشى به آن افتاده، عقب كشيد.آن وقت پايين آمد.به فاصلۀ كمى جلو سردار سپه ايستاد و گفت: لوطى بازى در آورده‌اى؟ تحريك مى‌كنى كه بگويند مرده باد مدرس؟...مرده باد صد سردار سپه مثل تو!. اين را گفت و به طرف اطاقش رفت.سردار سپه سياه شد ولى هيچ نگفت.با همه قدرتى كه داشت از او مى‌ترسيد...».


[كتاب او متأسفانه در بيست سال پيش سوزانده شد و فقط قسمتهايى از آن با صداى نویسنده روى نوار به جاى مانده است].
[كتاب او متأسفانه در بيست سال پيش سوزانده شد و فقط قسمتهايى از آن با صداى نویسنده روى نوار به جاى مانده است].
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش