۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
== ولادت == | == ولادت == | ||
او فرزند شيخ العراقين مازندرانى، در 15 آذر 1273 خورشيدى در كربلا زاده شد | او فرزند شيخ العراقين مازندرانى، در 15 آذر 1273 خورشيدى در كربلا زاده شد. | ||
پس از فراگيرى علوم دينى و فلسفه و حكمت و ادبيات، زينالعابدين رهنما در بيست و | او برادرزادۀ حاج شيخ عبدالله حائرى مازندرانى عارف نامى، و نوۀ شيخ زينالعابدين مازندرانى است كه شهر و وطن خود را براى تحصيل فقه و اصول ترك نمود و در نجف نزد [[صاحب جواهر، محمدحسن|صاحب جواهر]] الكلام اين دو رشته علوم عاليۀ اسلامى را تحصيل كرد و اجازۀ اجتهاد خود را از آنجا گرفت و به كربلا رفت و در آنجا اقامت گزيد و مرجعيت شيعههاى كشورهاى مختلف از قبيل ايران، عراق، سوريه، لبنان و هند را به عهده داشت. رسالههاى علمى ايشان در هند به چندين چاپ رسيد. | ||
== بازگشت به ایران == | |||
پس از فراگيرى علوم دينى و فلسفه و حكمت و ادبيات، زينالعابدين رهنما در سن بيست و دو سالگى به همراه برادرش [[تجدد، محمدرضا|محمدرضا تجدد]] به تهران نقل مکان کرد و از جامعه روحانیت خارج شد. او با زكيۀ حائرى دختر حاج شيخ عبدالله حائرى مازندرانى ازدواج كرد. | |||
==فعاليتها== | ==فعاليتها== | ||
كار نويسندگى و روزنامهنگارى را نخست در مجلۀ نوبهار به مديريت [[بهار، محمدتقی|ملك الشعراى بهار]] آغاز كرد.سپس در بيست و شش سالگى مجلۀ رهنما را منتشر ساخت و از 1300 تا 1313ش روزنامۀ ايران را كه يكى از معتبرترين روزنامههاى آن زمان به شمار مىرفت.در اين زمان به زبانهاى عربى و تركى و انگليسى و فرانسه تسلط داشت. در همين سالها نمايندۀ مجلس شوراى ملى نيز بود. | كار نويسندگى و روزنامهنگارى را نخست در مجلۀ نوبهار به مديريت [[بهار، محمدتقی|ملك الشعراى بهار]] آغاز كرد. | ||
سپس در بيست و شش سالگى مجلۀ رهنما را منتشر ساخت و از 1300 تا 1313ش روزنامۀ ايران را كه يكى از معتبرترين روزنامههاى آن زمان به شمار مىرفت.در اين زمان به زبانهاى عربى و تركى و انگليسى و فرانسه تسلط داشت. در همين سالها نمايندۀ مجلس شوراى ملى نيز بود. | |||
در كتابى به نام او كه دربارۀ رضاشاه، از ابتداى ظهورش تا شهريور 20 نوشته است و يك فصل آن در مجلۀ دنيا به چاپ رسيده است، اين دوران را شرح مىدهد و در چندين فصل به شخصيت مدرس مىپردازد و به ايستادگى او در برابر سردار سپه: | در كتابى به نام او كه دربارۀ رضاشاه، از ابتداى ظهورش تا شهريور 20 نوشته است و يك فصل آن در مجلۀ دنيا به چاپ رسيده است، اين دوران را شرح مىدهد و در چندين فصل به شخصيت مدرس مىپردازد و به ايستادگى او در برابر سردار سپه: | ||
«مدرس از پلهها بالا آمد.ديد من ايستادهام.پهلوى ايستاده.محمد خان ايستاده.صداى جمعيتى را مىشنيدم كه مىگفتند: «مرده باد مدرس!زنده باد سردار سپه!» او ناگهان عبايش را زد زير بغلش. توى سينۀ جمعيت رفت و گفت:نگوييد مرده باد مدرس!اگر مدرس بميرد به شما پول نمىدهند كه بياييد اين حرفها را بزنيد.بگوييد زنده باد مدرس كه رزق و روزى براى ما مىآورد! وقتى در دل جمعيت رفت، جمعيت انگار آتشى به آن افتاده، عقب كشيد.آن وقت پايين آمد.به فاصلۀ كمى جلو سردار سپه ايستاد و گفت: لوطى بازى در آوردهاى؟ تحريك مىكنى كه بگويند مرده باد مدرس؟...مرده باد صد سردار سپه مثل تو!. اين را گفت و به طرف اطاقش رفت.سردار سپه سياه شد ولى هيچ نگفت.با همه قدرتى كه داشت از او مىترسيد...». | «مدرس از پلهها بالا آمد.ديد من ايستادهام.پهلوى ايستاده.محمد خان ايستاده.صداى جمعيتى را مىشنيدم كه مىگفتند: «مرده باد مدرس!زنده باد سردار سپه!» او ناگهان عبايش را زد زير بغلش. توى سينۀ جمعيت رفت و گفت: نگوييد مرده باد مدرس! اگر مدرس بميرد به شما پول نمىدهند كه بياييد اين حرفها را بزنيد.بگوييد زنده باد مدرس كه رزق و روزى براى ما مىآورد! وقتى در دل جمعيت رفت، جمعيت انگار آتشى به آن افتاده، عقب كشيد.آن وقت پايين آمد.به فاصلۀ كمى جلو سردار سپه ايستاد و گفت: لوطى بازى در آوردهاى؟ تحريك مىكنى كه بگويند مرده باد مدرس؟...مرده باد صد سردار سپه مثل تو!. اين را گفت و به طرف اطاقش رفت.سردار سپه سياه شد ولى هيچ نگفت.با همه قدرتى كه داشت از او مىترسيد...». | ||
[كتاب او متأسفانه در بيست سال پيش سوزانده شد و فقط قسمتهايى از آن با صداى نویسنده روى نوار به جاى مانده است]. | [كتاب او متأسفانه در بيست سال پيش سوزانده شد و فقط قسمتهايى از آن با صداى نویسنده روى نوار به جاى مانده است]. |
ویرایش