پرش به محتوا

حق‌اليقين في معرفة أصول‌الدين: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۱: خط ۴۱:




«حقّ اليقين في معرفة أصول الدين»، از آثار محدث شيعى و صاحب تأليفات فراوان، مرحوم آيت‌الله سيد عبدالله شُبَّر (متوفاى 1242ق) است كه در آن يك دوره اعتقادات اسلامى را از توحيد تا معاد به‌صورت نقلى و عقلى و بيشتر با تأكيد بر ادله نقلى، به زبان عربى توضيح داده است. نويسنده، نگارش اين اثر را در سال 1226ق، به پايان رسانده است.
'''حقّ اليقين في معرفة أصول الدين''' ، از آثار محدث شيعى و صاحب تأليفات فراوان، [[شبر، عبدالله |مرحوم آيت‌الله سيد عبدالله شُبَّر]] (متوفاى 1242ق) است كه در آن يك دوره اعتقادات اسلامى را از توحيد تا معاد به‌صورت نقلى و عقلى و بيشتر با تأكيد بر ادله نقلى، به زبان عربى توضيح داده است. نويسنده، نگارش اين اثر را در سال 1226ق، به پايان رسانده است.


نويسنده بيشتر گرايش اخبارى داشته و تأثير اين گرايش در كتاب حاضر نيز مشهود است و به همين جهت به نظر مى‌رسد نويسنده محترم به جنبه عقلى و استدلالى مسائل اعتقادى توجه شايسته‌اى نكرده است.
نويسنده بيشتر گرايش اخبارى داشته و تأثير اين گرايش در كتاب حاضر نيز مشهود است و به همين جهت به نظر مى‌رسد نويسنده محترم به جنبه عقلى و استدلالى مسائل اعتقادى توجه شايسته‌اى نكرده است.
خط ۵۰: خط ۵۰:
اين كتاب كه دو جزء دارد از مقدمه‌اى در مورد شرح حال و زندگى نويسنده (به قلم سيد جواد شُبَّر) و مقدمه مؤلف و پنج بخش به ترتيب ذيل تشكيل شده است:
اين كتاب كه دو جزء دارد از مقدمه‌اى در مورد شرح حال و زندگى نويسنده (به قلم سيد جواد شُبَّر) و مقدمه مؤلف و پنج بخش به ترتيب ذيل تشكيل شده است:


جزء اول (شامل توحيد، عدل، نبوت و امامت) و جزء دوم (شامل معاد). بعد از اين بخش‌ها، خاتمه (به قلم سيد على شُبَّر) آمده است.
جزء اول (شامل توحيد، عدل، نبوت و امامت) و جزء دوم (شامل معاد). بعد از اين بخش‌ها، خاتمه (به قلم [[حسینی شبر، علی|سيد على شُبَّر]]) آمده است.


منابع مورد استفاده ايشان به‌صورت عمده عبارت است از قرآن كريم، كتب حديثى و تفاسير.
منابع مورد استفاده ايشان به‌صورت عمده عبارت است از قرآن كريم، كتب حديثى و تفاسير.
خط ۶۱: خط ۶۱:
در باره محتواى اين اثر چند نكته گفتنى است:
در باره محتواى اين اثر چند نكته گفتنى است:


1. هرچند نويسنده در مقدمه‌اش - كه زمان و مكان نگارشش را مشخص نكرده - يادآور شده است كه در اين اثر بين معقول و منقول جمع كردم و افزون بر برهان‌هاى قطعى و ادله يقينى، از آيات محكم الهى و روايات اهل بيت عصمت(ع) و همچنين شواهد علمى نيز بهره بردم تا صاحبان عقل از آن‌ها استفاده كنند <ref>مقدمه كتاب، ج 1، ص 19 - 20</ref>، ولى در واقع به اين وعده و ادعا عمل نشده است و ايشان در اثر حاضر به مباحث متكلمان و فيلسوفان و براهين و ادله آنان چندان اعتنايى نكرده است.
#هرچند نويسنده در مقدمه‌اش - كه زمان و مكان نگارشش را مشخص نكرده - يادآور شده است كه در اين اثر بين معقول و منقول جمع كردم و افزون بر برهان‌هاى قطعى و ادله يقينى، از آيات محكم الهى و روايات اهل بيت عصمت(ع) و همچنين شواهد علمى نيز بهره بردم تا صاحبان عقل از آن‌ها استفاده كنند <ref>مقدمه كتاب، ج 1، ص 19 - 20</ref>، ولى در واقع به اين وعده و ادعا عمل نشده است و ايشان در اثر حاضر به مباحث متكلمان و فيلسوفان و براهين و ادله آنان چندان اعتنايى نكرده است.
 
#جناب سيد جواد شُبَّر در مقدمه‌اش كه در تاريخ 1951/5/26م، در نجف اشرف نوشته است، زندگى‌نامه فرهنگى مؤلف و خاندانش را آورده و منزلت علمى او را بيان كرده و كتاب‌هاى وى را شناسانده و يادآور شده است كه بارزترين صفت علمى علامه شبر، احاطه او بر احاديث و قدرت شناسايى آن بود. او حافظه‌اى قوى و اطلاعاتى وسيع داشت و از اين نظر ضعف و هيچ اشكالى نداشت، جز آنكه به قول علامه شيخ محمدرضا مظفر در مقدمه «جامع السعادات»، در قرن سيزدهم قمرى گرايش اخبارى‌گرى بر انديشه‌ها غالب بود؛ به‌طورى‌كه برخى از طالبان علوم دينى چنان در آن غرق شدند كه هرگز كتاب‌هاى دانشمندان اصولى را جز با دستمال نمى‌گرفتند؛ چون مى‌ترسيدند دستشان حتى با لمس جلد كتاب‌هاى اصولى متنجس شود <ref>همان، ج 1، ص 12 - 13</ref>.
2. جناب سيد جواد شُبَّر در مقدمه‌اش كه در تاريخ 1951/5/26م، در نجف اشرف نوشته است، زندگى‌نامه فرهنگى مؤلف و خاندانش را آورده و منزلت علمى او را بيان كرده و كتاب‌هاى وى را شناسانده و يادآور شده است كه بارزترين صفت علمى علامه شبر، احاطه او بر احاديث و قدرت شناسايى آن بود. او حافظه‌اى قوى و اطلاعاتى وسيع داشت و از اين نظر ضعف و هيچ اشكالى نداشت، جز آنكه به قول علامه شيخ محمدرضا مظفر در مقدمه «جامع السعادات»، در قرن سيزدهم قمرى گرايش اخبارى‌گرى بر انديشه‌ها غالب بود؛ به‌طورى‌كه برخى از طالبان علوم دينى چنان در آن غرق شدند كه هرگز كتاب‌هاى دانشمندان اصولى را جز با دستمال نمى‌گرفتند؛ چون مى‌ترسيدند دستشان حتى با لمس جلد كتاب‌هاى اصولى متنجس شود <ref>همان، ج 1، ص 12 - 13</ref>.
#خاتمه را جناب آقاى على شُبَّر حسينى، نوه نويسنده محترم، نوشته و در آن تأكيد كرده است كه كوشيدم منابع كتاب را در پاورقى‌ها به‌صورت دقيق و با تعيين شماره جلد و صفحه مشخص كنم، ولى بااين‌حال برخى از مطالب، بدون استناد باقى ماند؛ زيرا مجال كافى براى اين كار نداشتم. آنگاه ايشان در پايان، فهرستى از منابع مورد استفاده (29 مورد) با ذكر مشخصات كتاب‌شناختى ذكر كرده است <ref>ر. ك.: متن كتاب، ج 2، ص 583 - 585</ref>.
 
#نويسنده، در فصل اول از بخش توحيد كه آن را «اقرار به وجود خداى تعالى» ناميده، چنين نوشته است: بدان كه وجود خداى متعال، به‌خاطر كمال ظهورش و غايت وضوحش برتر از آن است كه محتاج به بيان باشد و روشن‌تر از آن است كه متوقف بر دليل و برهان گردد؛ زيرا آن را كه عيان است چه حاجت به بيان است و آنچه يافتنى است ما را از شاهد و برهان كفايت مى‌كند. هر كسى كه در خورشيد و ماه و باد و ابر و كوه و دريا و درخت و ميوه و اختلاف شب و روز و ديگر شگفتى‌هايى كه از صنع الهى پديد مى‌آيد و در آثار رحمتش بينديشد، به‌صورت علم يقينى مى‌داند و جزم بديهى مى‌يابد كه اين موجودات شگفت‌انگيز و اين اختلافات و اجتماعات، بدون صانع قديم عليم حكيم ابدى سرمدى به وجود نيامده است و هيچ چيزى مثل او نيست و او شنوا و بيناست؛ زيرا اگر از مخلوقات بود و مثلى داشت، نيازمند به خالقى ديگر مانند خودش مى‌شد و وجودش بدون او استوار نمى‌شد... و اگر دليل روشن مى‌خواهى پس به دلايل عقلى و براهين قطعى كه آيات قرآن و احاديث نبوى و روايات اهل بيت(ع) مطرح كرده، گوش بسپار؛ البته گمان مبر كه در اين زمينه نمى‌شود به آيات و روايات اعتماد كرد؛ زيرا همان‌طوركه اشاره كرديم اينها براهين قطعى و دلائل عقلى است كه وجدان به آن حكم مى‌كند و كمتر از برهان حكيمان و متكلمان نيست؛ همان‌طوركه ضعيف‌تر از مطالب اشراقيان و مشائيان نيست... <ref>ر. ك.: همان، ج 1، ص 19 - 20</ref>. سپس نويسنده برخى از آيات و روايات اين موضوع را ذكر كرده و بعد، شرح داده است. مطلبى كه نقل شد مذاق و شيوه نقلى و اخبارى نويسنده را در بيان آموزه‌هاى اعتقادى و همچنين پرهيز او از استدلال‌هاى كلامى و فلسفى آشكار مى‌سازد.
3. خاتمه را جناب آقاى على شُبَّر حسينى، نوه نويسنده محترم، نوشته و در آن تأكيد كرده است كه كوشيدم منابع كتاب را در پاورقى‌ها به‌صورت دقيق و با تعيين شماره جلد و صفحه مشخص كنم، ولى بااين‌حال برخى از مطالب، بدون استناد باقى ماند؛ زيرا مجال كافى براى اين كار نداشتم. آنگاه ايشان در پايان، فهرستى از منابع مورد استفاده (29 مورد) با ذكر مشخصات كتاب‌شناختى ذكر كرده است <ref>ر. ك.: متن كتاب، ج 2، ص 583 - 585</ref>.
#نويسنده در مورد مبحث معاد، نخست بحث رجعت را مطرح كرده و بعد وارد موضوع معاد شده و در آن از طرح اصل ضرورت معاد خوددارى كرده و به بحث از موضوع جسمانى يا روحانى بودن معاد و اقوال در مورد آن پرداخته و كوشيده است كه اصل معاد جسمانى را اثبات كند <ref>ر. ك.: همان، ج 2، ص 295 - 359</ref>.
 
4. نويسنده، در فصل اول از بخش توحيد كه آن را «اقرار به وجود خداى تعالى» ناميده، چنين نوشته است: بدان كه وجود خداى متعال، به‌خاطر كمال ظهورش و غايت وضوحش برتر از آن است كه محتاج به بيان باشد و روشن‌تر از آن است كه متوقف بر دليل و برهان گردد؛ زيرا آن را كه عيان است چه حاجت به بيان است و آنچه يافتنى است ما را از شاهد و برهان كفايت مى‌كند. هر كسى كه در خورشيد و ماه و باد و ابر و كوه و دريا و درخت و ميوه و اختلاف شب و روز و ديگر شگفتى‌هايى كه از صنع الهى پديد مى‌آيد و در آثار رحمتش بينديشد، به‌صورت علم يقينى مى‌داند و جزم بديهى مى‌يابد كه اين موجودات شگفت‌انگيز و اين اختلافات و اجتماعات، بدون صانع قديم عليم حكيم ابدى سرمدى به وجود نيامده است و هيچ چيزى مثل او نيست و او شنوا و بيناست؛ زيرا اگر از مخلوقات بود و مثلى داشت، نيازمند به خالقى ديگر مانند خودش مى‌شد و وجودش بدون او استوار نمى‌شد... و اگر دليل روشن مى‌خواهى پس به دلايل عقلى و براهين قطعى كه آيات قرآن و احاديث نبوى و روايات اهل بيت(ع) مطرح كرده، گوش بسپار؛ البته گمان مبر كه در اين زمينه نمى‌شود به آيات و روايات اعتماد كرد؛ زيرا همان‌طوركه اشاره كرديم اينها براهين قطعى و دلائل عقلى است كه وجدان به آن حكم مى‌كند و كمتر از برهان حكيمان و متكلمان نيست؛ همان‌طوركه ضعيف‌تر از مطالب اشراقيان و مشائيان نيست... <ref>ر. ك.: همان، ج 1، ص 19 - 20</ref>. سپس نويسنده برخى از آيات و روايات اين موضوع را ذكر كرده و بعد، شرح داده است. مطلبى كه نقل شد مذاق و شيوه نقلى و اخبارى نويسنده را در بيان آموزه‌هاى اعتقادى و همچنين پرهيز او از استدلال‌هاى كلامى و فلسفى آشكار مى‌سازد.
 
5. نويسنده در مورد مبحث معاد، نخست بحث رجعت را مطرح كرده و بعد وارد موضوع معاد شده و در آن از طرح اصل ضرورت معاد خوددارى كرده و به بحث از موضوع جسمانى يا روحانى بودن معاد و اقوال در مورد آن پرداخته و كوشيده است كه اصل معاد جسمانى را اثبات كند <ref>ر. ك.: همان، ج 2، ص 295 - 359</ref>.


== وضعيت كتاب ==
== وضعيت كتاب ==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش