۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'مىت' به 'میت') |
جز (جایگزینی متن - 'هتر' به 'هتر') |
||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
رضازاده ملک در مقدمهاش بر کتاب، [[خیام، عمر بن ابراهیم|عمر خیام]] را در علوم یونان علامه زمان و امام اهل خراسان<ref>پیشگفتار، ص32</ref> و درعینحال مظلومترین دانشی مرد تاریخ ایران دانسته است. او بر این ادعا چنین استدلال میکند: «چون وقتى در یکى از کشورهاى فرنگ، بنا میشود که مجلس بزرگداشتى براى [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] بر پا شود، از ایران (بهعنوان نمایندگان ایران) کسانى حضور مییابند که هیچ شناختى از [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] و فعالیتهاى علمى او ندارند... ظلم و ستم دیگرى که در مورد [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] روا داشته شده، پرداختن به کارهاى خیامى توسط کسانى است که اهل اصطلاح نبودهاند و معلومات لازم براى چنان اهتمامى را کسب نکرده بودند»<ref>همان، ص21</ref>. | رضازاده ملک در مقدمهاش بر کتاب، [[خیام، عمر بن ابراهیم|عمر خیام]] را در علوم یونان علامه زمان و امام اهل خراسان<ref>پیشگفتار، ص32</ref> و درعینحال مظلومترین دانشی مرد تاریخ ایران دانسته است. او بر این ادعا چنین استدلال میکند: «چون وقتى در یکى از کشورهاى فرنگ، بنا میشود که مجلس بزرگداشتى براى [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] بر پا شود، از ایران (بهعنوان نمایندگان ایران) کسانى حضور مییابند که هیچ شناختى از [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] و فعالیتهاى علمى او ندارند... ظلم و ستم دیگرى که در مورد [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] روا داشته شده، پرداختن به کارهاى خیامى توسط کسانى است که اهل اصطلاح نبودهاند و معلومات لازم براى چنان اهتمامى را کسب نکرده بودند»<ref>همان، ص21</ref>. | ||
وی در رابطه با سبب ترجمه تحتاللفظی اثر چنین توضیح میدهد: «دو رساله از [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] که در این دفتر، متن دستنوشت و حروفى عربى و ترجمه فارسى آنها میآید، از جمله رسالههاى موجز (و بهاصطلاح امروزه قلمانداز) خیامى است که به فارسى ترجمه نشده بود. دوستان مشفقم، آقایان دکتر صمد موحد و [[انصاری، قاسم|دکتر قاسم انصارى]]، به خواهش من، هر یک، یکى از این دو رساله را، بهاصطلاح، تحتاللفظی و پای خوان، به فارسى برگرداندهاند. همچنان که ملاحظه خواهید کرد، غرض از ترجمه این رسائل به فارسى، انشاء نوشتن و مقامهپردازى نبوده است که ممکن است در آن بیان، جوهر کلام صاحب اثر مخدوش و احیاناًً تحریف گردد، همچنان که [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] نیز بههیچوجه به آرایش لفظى نوشته خود نپرداخته است، بلکه مقصود این است که جان کلام [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]]، به | وی در رابطه با سبب ترجمه تحتاللفظی اثر چنین توضیح میدهد: «دو رساله از [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] که در این دفتر، متن دستنوشت و حروفى عربى و ترجمه فارسى آنها میآید، از جمله رسالههاى موجز (و بهاصطلاح امروزه قلمانداز) خیامى است که به فارسى ترجمه نشده بود. دوستان مشفقم، آقایان دکتر صمد موحد و [[انصاری، قاسم|دکتر قاسم انصارى]]، به خواهش من، هر یک، یکى از این دو رساله را، بهاصطلاح، تحتاللفظی و پای خوان، به فارسى برگرداندهاند. همچنان که ملاحظه خواهید کرد، غرض از ترجمه این رسائل به فارسى، انشاء نوشتن و مقامهپردازى نبوده است که ممکن است در آن بیان، جوهر کلام صاحب اثر مخدوش و احیاناًً تحریف گردد، همچنان که [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]] نیز بههیچوجه به آرایش لفظى نوشته خود نپرداخته است، بلکه مقصود این است که جان کلام [[خیام، عمر بن ابراهیم|خیام]]، به سادهترین وجه و کمترین لغات (البته نه آنچنانکه مخل معنا شود) به فارسى برگردد، تا این سادگى و ایجاز، شاید ورزش ذهن خواننده و مشارکت وى در دریافت مفاهیم و معانى را موجب شود»<ref>ر.ک: پیشگفتار، ص32</ref>. | ||
[[خیام، عمر بن ابراهیم|عمر خیام]] در ابتدای رساله اول بهدشواری مسائل مطرح شده در کتاب اشاره کرده مینویسد: «مسائلى که سرورمان مرا به بحث در آنها شرف و افتخار بخشیدهاند، به عمرم سوگند که آنها موضوعات دشوار و نیکویى است و بر شکوک فراوان آن کسى آگاه نیست، مگر زیرک و تیزهوشى که به عالیترین مرتبه حکمت رسیده باشد، جداً دشوار است و جز به تجزیه آنها و همنظرى و همدستى و تقسیم در فواید، حل آنها ممکن نیست، امیدوارم که این هماهنگى و دیدار بهزودی پیش آید و دست دهد<ref>ر.ک: متن کتاب، ص49</ref>. | [[خیام، عمر بن ابراهیم|عمر خیام]] در ابتدای رساله اول بهدشواری مسائل مطرح شده در کتاب اشاره کرده مینویسد: «مسائلى که سرورمان مرا به بحث در آنها شرف و افتخار بخشیدهاند، به عمرم سوگند که آنها موضوعات دشوار و نیکویى است و بر شکوک فراوان آن کسى آگاه نیست، مگر زیرک و تیزهوشى که به عالیترین مرتبه حکمت رسیده باشد، جداً دشوار است و جز به تجزیه آنها و همنظرى و همدستى و تقسیم در فواید، حل آنها ممکن نیست، امیدوارم که این هماهنگى و دیدار بهزودی پیش آید و دست دهد<ref>ر.ک: متن کتاب، ص49</ref>. |
ویرایش