۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (A-esmaili@noornet.net صفحهٔ مولانا جلال الدین زندگانی ، فلسفه ، آثار و گزیده ای از آنها را به [[مولانا جلالالدین، زندگانی، فلسفه، آثار و گزیدهای...) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
«مولانا جلالالدين؛ تأليف زنده ياد عبدالباقى گولپينارلى» | «مولانا جلالالدين؛ تأليف زنده ياد عبدالباقى گولپينارلى» | ||
"عبدالباقى گولپينارلى" در اين كتاب مىكوشد تا زندگانى مولانا جلالالدّين بلخى را از جنبههاى مختلف مورد مطالعه و بررسى قرار دهد. به نظر وى نوشتهها و كتابهايى كه تاكنون درباره مولانا به رشته تحرير درآمده، همه رونويسى از يكديگر است و چيزى جز توده انباشته كلمات نيست، لذا مولف در اين كتاب براى انجام اين كار انجام نيافته كوشيده است. | |||
== ساختار كتاب: == | == ساختار كتاب: == | ||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
كتاب شامل چهار فصل و هر فصل داراى بخشهايى است كه به آنها اشاره مىشود: | كتاب شامل چهار فصل و هر فصل داراى بخشهايى است كه به آنها اشاره مىشود: | ||
فصل اول | ===فصل اول=== | ||
بخش 1- اوضاع سياسى آناتولى در عصرى كه مولانا در آن مىزيست، از بدترين دورههاى سلجوقيان آسياى صغير است و بىنظمى اجتماعى كه تركتاز مغول در اين عصر به بار آورده، قدرت حكومت مركزى را از بين برده بود و اختلاف مذهبى عجيبى در اين دوره در آناتولى مشاهده مىشود. | بخش 1- اوضاع سياسى آناتولى در عصرى كه مولانا در آن مىزيست، از بدترين دورههاى سلجوقيان آسياى صغير است و بىنظمى اجتماعى كه تركتاز مغول در اين عصر به بار آورده، قدرت حكومت مركزى را از بين برده بود و اختلاف مذهبى عجيبى در اين دوره در آناتولى مشاهده مىشود. | ||
خط ۷۳: | خط ۷۳: | ||
بخش 6- واپسين روزهاى حيات مولانا و عقيده او درباره مرگ است. | بخش 6- واپسين روزهاى حيات مولانا و عقيده او درباره مرگ است. | ||
فصل دوّم | ===فصل دوّم=== | ||
بخش 1- ابوهاشم كوفى نخستين كسى بود كه لقب صوفى درباره وى بكار رفته است. وى اوّلين خانقاه خود را در برابر مسجد برپا كرد. تصوّف در قرن دوّم هجرى در بغداد گسترش يافت. اين گسترش با توطن صوفيان و ايجاد خانقاهها عملى شد. بعدها گروهى به نام ملامتيّه در خراسان ظهور كردند و داراى فرقههاى مختلف شدند؛ مانند قلندريّه، حيدريّه، كبرويّه، ابداليه، بابائيه، بكتاشيه. پيروان اين طريقتها شديداً به وحدت وجود گرايش داشتند و به ظواهر شريعت چندان مقيّد نبودند. | بخش 1- ابوهاشم كوفى نخستين كسى بود كه لقب صوفى درباره وى بكار رفته است. وى اوّلين خانقاه خود را در برابر مسجد برپا كرد. تصوّف در قرن دوّم هجرى در بغداد گسترش يافت. اين گسترش با توطن صوفيان و ايجاد خانقاهها عملى شد. بعدها گروهى به نام ملامتيّه در خراسان ظهور كردند و داراى فرقههاى مختلف شدند؛ مانند قلندريّه، حيدريّه، كبرويّه، ابداليه، بابائيه، بكتاشيه. پيروان اين طريقتها شديداً به وحدت وجود گرايش داشتند و به ظواهر شريعت چندان مقيّد نبودند. | ||
خط ۸۱: | خط ۸۱: | ||
بخش 3- به نظر مولانا تصوّف عبارت از كماليابى در عالم حقيقت و عرفان و عشق و جذبه است. در سير و سلوك ارشاد و رهبرى از آنِ انسان كامل و قطب است. سلوك خود را باختن نيست، بلكه به خود آمدن و خود را يافتن است. مولانا هرگز دنيا را زشت و كائنات را مطرود و روى زمين را نكوهيده نمىداند، بلكه دنياى نكوهش شده همان حرص و آز و حقيقت را در نيافتن است. وى در باب جبر و اختيار نه با معتزله موافق است، نه با اشاعره، بلكه صاحب نظر و مجتهدى است كه نظريات صوفيه را نيز مطابق با ديد خود دگرگون مىسازد. | بخش 3- به نظر مولانا تصوّف عبارت از كماليابى در عالم حقيقت و عرفان و عشق و جذبه است. در سير و سلوك ارشاد و رهبرى از آنِ انسان كامل و قطب است. سلوك خود را باختن نيست، بلكه به خود آمدن و خود را يافتن است. مولانا هرگز دنيا را زشت و كائنات را مطرود و روى زمين را نكوهيده نمىداند، بلكه دنياى نكوهش شده همان حرص و آز و حقيقت را در نيافتن است. وى در باب جبر و اختيار نه با معتزله موافق است، نه با اشاعره، بلكه صاحب نظر و مجتهدى است كه نظريات صوفيه را نيز مطابق با ديد خود دگرگون مىسازد. | ||
فصل سوّم | ===فصل سوّم=== | ||
بخش 1- تصوّف مولانا تصوّفى است كه از هستى محدود و فردگرايى و حرص ورزى فردى كاملاً مبراست و به صورت گسترده و ميان خلق و اجتماع تجلى مىكند. مولانا براى تكامل انسان، عشق و سماع را اساس قرار داده است. عشق يگانه اكسيرى است كه انسان را به مقام انسانيت مىرساند و او را از حرص و كبر و هستى و انانيت مىرهاند. مولانا به جاى ترس از خدا كه در شريعت است و در برابر حال مؤمن كه پيوسته بين خوف و رجاست، عشق به ذات بارى را نشانده و به يارى اين عشق، عبد را به مقام الوهيت رسانده است. مولانا همه جا و به هر وسيله ممكن سماع بر پا مىكرد و گاهى مجالس سماع تا چند روز به طول مىانجاميد. | بخش 1- تصوّف مولانا تصوّفى است كه از هستى محدود و فردگرايى و حرص ورزى فردى كاملاً مبراست و به صورت گسترده و ميان خلق و اجتماع تجلى مىكند. مولانا براى تكامل انسان، عشق و سماع را اساس قرار داده است. عشق يگانه اكسيرى است كه انسان را به مقام انسانيت مىرساند و او را از حرص و كبر و هستى و انانيت مىرهاند. مولانا به جاى ترس از خدا كه در شريعت است و در برابر حال مؤمن كه پيوسته بين خوف و رجاست، عشق به ذات بارى را نشانده و به يارى اين عشق، عبد را به مقام الوهيت رسانده است. مولانا همه جا و به هر وسيله ممكن سماع بر پا مىكرد و گاهى مجالس سماع تا چند روز به طول مىانجاميد. | ||
خط ۸۹: | خط ۸۹: | ||
بخش 3- صدرالدين قونوى، اوحدالدين كرمانى، حاجى بكتاش، فخرالدين عراقى، بهاءالدين قانعى، سراجالدين ارموى، قطبالدين شيرازى، نجمالدين دايه، خواجه همامالدين تبريزى، صفىالدين هندى، حاجى مبارك حيدريه، شيخ باباى مرندى و يونس امره كسانى بودند كه مولانا با آنها هم عصر بود و ملاقاتى با آنها داشت. | بخش 3- صدرالدين قونوى، اوحدالدين كرمانى، حاجى بكتاش، فخرالدين عراقى، بهاءالدين قانعى، سراجالدين ارموى، قطبالدين شيرازى، نجمالدين دايه، خواجه همامالدين تبريزى، صفىالدين هندى، حاجى مبارك حيدريه، شيخ باباى مرندى و يونس امره كسانى بودند كه مولانا با آنها هم عصر بود و ملاقاتى با آنها داشت. | ||
فصل چهارم | ===فصل چهارم=== | ||
بخش 1- مولانا مىگويد من از بيم دلتنگى يارانى كه نزد من مىآيند و شعر را دوست دارند، شعر مىگويم: اگر در خراسان مىماندم به كارى ديگر مىپرداختم. او بعضى از اشعار خود را مىسوزاند. سبب را پرسيدند، فرمود كه از غيب العيب آمدند و باز به غيب بىعيب مىروند. | بخش 1- مولانا مىگويد من از بيم دلتنگى يارانى كه نزد من مىآيند و شعر را دوست دارند، شعر مىگويم: اگر در خراسان مىماندم به كارى ديگر مىپرداختم. او بعضى از اشعار خود را مىسوزاند. سبب را پرسيدند، فرمود كه از غيب العيب آمدند و باز به غيب بىعيب مىروند. | ||
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۱: | ||
[[رده:زبان و ادبیات فارسی]] | [[رده:زبان و ادبیات فارسی]] | ||
[[رده:نویسندگان و آثار انفرادی]] | [[رده:نویسندگان و آثار انفرادی]] | ||
ویرایش