۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'یو' به 'یو') |
جز (جایگزینی متن - 'ب ها' به 'بها') |
||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
نویسنده در این کتاب به دفاع از [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] برخاسته و میگوید: [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] از دو دیدگاه به معاد نگریسته است: یکی دیدگاه فلسفی که نتیجه آن معاد روحانی است و دیگر دیدگاه قرآنی و حدیثی که بیهیچ چون و چرایی حقایق وحیانی و قرآنی را پذیرفته است و این دو دیدگاه و ایستار(موضوعگیری) را باید از هم جدا کنیم و درهم نیامیزیم. بعد از مقدمه، بخش کوتاهی است با عنوان «سخنان بیدارگر»، که کلمات قصاری است از بزرگان فلاسفه از قبیل یعقوب کندی، [[ابوزید، احمد بن سهل|ابوزید بلخی]]، [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]]، [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصیر طوسی]]، [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] و...<ref>ر.ک: همان</ref>. | نویسنده در این کتاب به دفاع از [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] برخاسته و میگوید: [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] از دو دیدگاه به معاد نگریسته است: یکی دیدگاه فلسفی که نتیجه آن معاد روحانی است و دیگر دیدگاه قرآنی و حدیثی که بیهیچ چون و چرایی حقایق وحیانی و قرآنی را پذیرفته است و این دو دیدگاه و ایستار(موضوعگیری) را باید از هم جدا کنیم و درهم نیامیزیم. بعد از مقدمه، بخش کوتاهی است با عنوان «سخنان بیدارگر»، که کلمات قصاری است از بزرگان فلاسفه از قبیل یعقوب کندی، [[ابوزید، احمد بن سهل|ابوزید بلخی]]، [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]]، [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصیر طوسی]]، [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] و...<ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
بخش نخست خود دارای 34 بخش کوتاه است، با انشایی بسیار دلنشین و جملاتی شیوا و مطالبی مفید و مستدل. در بخش نخست، استاد انسان را تکاپوگری میان دو زیبایی جاودانه (ازلیت و ابدیت) میداند و معتقد است که انسان باید از حرکت وضعی (جمادی، نباتی، حیوانی به قول مولانا) به حرکت انتقالی (انسانی) برسد و جاودانه شود و آیه '''إنا للّه...''' (بقره: 156) را بیانگر حرکت حیات میداند. بخشهای دو تا پنج نیز ادامه همین مطالبند با تأکید بر اینکه «حرکت» از تبعیدگاه خاک باید با هدایت دو مطلع نور حقیقی و دو تجلیگاه ذات سرمدی صورت گیرد: | بخش نخست خود دارای 34 بخش کوتاه است، با انشایی بسیار دلنشین و جملاتی شیوا و مطالبی مفید و مستدل. در بخش نخست، استاد انسان را تکاپوگری میان دو زیبایی جاودانه (ازلیت و ابدیت) میداند و معتقد است که انسان باید از حرکت وضعی (جمادی، نباتی، حیوانی به قول مولانا) به حرکت انتقالی (انسانی) برسد و جاودانه شود و آیه '''إنا للّه...''' (بقره: 156) را بیانگر حرکت حیات میداند. بخشهای دو تا پنج نیز ادامه همین مطالبند با تأکید بر اینکه «حرکت» از تبعیدگاه خاک باید با هدایت دو مطلع نور حقیقی و دو تجلیگاه ذات سرمدی صورت گیرد: کتابهادی (قرآن)، انسان هادی (معصوم). در بخش شش سخن از تفاوت و فاصله معرفت توحید است پیش از نزول قرآن و بعد از آن و تأثیر قرآن در بالاترین سطح معرفت الله در ذهن و روح انسان<ref>ر.ک: همان، ص47-48</ref>. | ||
در بخش هفت و هشت نیز جان کلام این است که حقیقت معصوم تجلیگاه علم اعطایی پروردگار و مجلای ذات زیبای اوست. در بخش نه سخن از شناخت و بصیرتی است که حرکت وضعی انسان را به حرکت انتقالی تبدیل کند و بخش ده ضرورت این شناختهاست و بخش یازده تفصیلی از حرکت انتقالی<ref>ر.ک: همان، ص48</ref>. | در بخش هفت و هشت نیز جان کلام این است که حقیقت معصوم تجلیگاه علم اعطایی پروردگار و مجلای ذات زیبای اوست. در بخش نه سخن از شناخت و بصیرتی است که حرکت وضعی انسان را به حرکت انتقالی تبدیل کند و بخش ده ضرورت این شناختهاست و بخش یازده تفصیلی از حرکت انتقالی<ref>ر.ک: همان، ص48</ref>. | ||
در بخش دوازده، سخن از انسان هادی (معصوم) و شناخت اوست و استاد تأکید دارد که راه یافتن انسان با سه عامل صورت میگیرد: حجت باطنی (عقل)، حجت ظاهری ( | در بخش دوازده، سخن از انسان هادی (معصوم) و شناخت اوست و استاد تأکید دارد که راه یافتن انسان با سه عامل صورت میگیرد: حجت باطنی (عقل)، حجت ظاهری (کتابهادی، انسان هادی) و البته منظور از عقل، عقل عام بشری است، نه عقل صناعی یا فلسفی یا فیزیکی یا صاحب تخصصهای دیگر و تنها انسان هادی است که میتواند انسان را «از عقل عام سطحی به عقل کامل دفائنی» برساند<ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
در بخش سیزده، تأکید استاد بر این است که شناخت باید ناب و خالص باشد، نه التقاطی و اینگونه شناخت فقط از دو مشعل فروزان هدایت («بهترین و مطمئنترین منبع به تصدیق و تصریح همه عالمان بزرگ اسلام») به دست میآید: قرآن و عترت و در بخش چهارده، سخن از خطابهای عام «يا أيها الناس»، خطاب خاص «يا أيها الذين آمنوا»، خطابهای اخص «يا أهل يثرب»، خطابهای فردی «يا موسی، يا يحيی...» است و نتیجه اینکه مخاطب باید به مفهوم روشن آیات توجه کند تا هدایتی جاودانه نصیب او شود و البته در این راه از معلم راستین کتاب (معصومان) نباید غافل باشد<ref>ر.ک: همان</ref>. | در بخش سیزده، تأکید استاد بر این است که شناخت باید ناب و خالص باشد، نه التقاطی و اینگونه شناخت فقط از دو مشعل فروزان هدایت («بهترین و مطمئنترین منبع به تصدیق و تصریح همه عالمان بزرگ اسلام») به دست میآید: قرآن و عترت و در بخش چهارده، سخن از خطابهای عام «يا أيها الناس»، خطاب خاص «يا أيها الذين آمنوا»، خطابهای اخص «يا أهل يثرب»، خطابهای فردی «يا موسی، يا يحيی...» است و نتیجه اینکه مخاطب باید به مفهوم روشن آیات توجه کند تا هدایتی جاودانه نصیب او شود و البته در این راه از معلم راستین کتاب (معصومان) نباید غافل باشد<ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
بخش بیستوهشت، درباره «انسان هادی و شناخت دین» است. تأکید استاد در این بخش بر این است که عقل چراغی است کورسو که آدمی را از حرکت وضعی میرهاند و «به چکادهای فروغگستر حرکت در جاودانگیها (حرکت انتقالی)» میرساند، اما خرد تنها در رساندن بشر به سعادت مطلوب کافی نیست؛ ازاینروی در بخش بیستونه، سخن از«عقل دفائنی» است؛ یعنی عقل دینبنیاد و بالیده و رشدیافته و متکی بر حقایق وحیانی؛ که البته استاد آن را از سخن [[امام على(ع)|امیر مؤمنان]] (و يثيروا لهم دفائن العقول...) گرفته است و تصریح دارد که: «پیامبران(ع)، کاشفان دفینههای عقل انسانیاند و تفصیلآموزان آن اجمالی هستند که عقل ابتدایی به آن میرسد» و «نسبت عقل سطوحی به عقل دفائنی، نسبت حس است به عقل»<ref>ر.ک: همان، ص49</ref>. | بخش بیستوهشت، درباره «انسان هادی و شناخت دین» است. تأکید استاد در این بخش بر این است که عقل چراغی است کورسو که آدمی را از حرکت وضعی میرهاند و «به چکادهای فروغگستر حرکت در جاودانگیها (حرکت انتقالی)» میرساند، اما خرد تنها در رساندن بشر به سعادت مطلوب کافی نیست؛ ازاینروی در بخش بیستونه، سخن از«عقل دفائنی» است؛ یعنی عقل دینبنیاد و بالیده و رشدیافته و متکی بر حقایق وحیانی؛ که البته استاد آن را از سخن [[امام على(ع)|امیر مؤمنان]] (و يثيروا لهم دفائن العقول...) گرفته است و تصریح دارد که: «پیامبران(ع)، کاشفان دفینههای عقل انسانیاند و تفصیلآموزان آن اجمالی هستند که عقل ابتدایی به آن میرسد» و «نسبت عقل سطوحی به عقل دفائنی، نسبت حس است به عقل»<ref>ر.ک: همان، ص49</ref>. | ||
در بخش سی، جان کلام این است که جویای معرفت باید حد خویش نگاه دارد و از«طور خود» (مرتبه استعداد و قابلیت خود) تجاوز نکند و بر این نکته یقین داشته باشد که رسیدن به سرچشمه هدایت جز از | در بخش سی، جان کلام این است که جویای معرفت باید حد خویش نگاه دارد و از«طور خود» (مرتبه استعداد و قابلیت خود) تجاوز نکند و بر این نکته یقین داشته باشد که رسیدن به سرچشمه هدایت جز از «کتابهادی» و «انسان هادی» به دست نخواهد آمد که پیامبر نیز در حدیث ثقلین بر این نکته تصریح و تأکید فرموده است: «ما إن تمسكتم بهما لن تضلوا». در بخش سیویک، نقطه اوج تعالی معرفتجویان، «یقین صدق» معرفی شده است که یقین صادقان است نه گمان کافران (فاقدان ایمان و یقین یا اهل یقین کذب و جزم باطل). در قسمت سیودو، «معرفت»، مقولهای بسیار ظریف و شریف و حساس توصیف میشود و «معاد و فلسفه اسلام»، بخش پایانی «تمهیدات» است و خلاصه آن اینکه «فلاسفه اسلام، در بحث معاد خواستهاند توان عقل بشری و عقل فلسفی را بیازمایند، نه اینکه این عقل و دادههای آن را مرحله نهایی ادراک بشری بشمار آورند...»؛ زیرا «معادی که قرآن کریم بارها بدان تصریح کرده است، معاد جسمانی عنصری است، نه چیز دیگر»<ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
بخش دوم، «تحقیقات» است در 40 بخش که بخشهای 29 تا 40، ایستار دوم صدرا است؛ یعنی توجه او به موضوع معاد از دیدگاه آیات و روایات (تعقل وحیانی). در این بخش، آثار [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] کاملا دیده و کاویده شده و نظرها و سخنان او از جایجای کتابهایش نقل و به شیوهای شیوا و دقیق نقل و عمیق و رشیق در اصول هفتگانه وحیانی صدرایی - دربارهی معاد جسمانی - خلاصه شده است<ref>ر.ک: همان، ص49</ref>. | بخش دوم، «تحقیقات» است در 40 بخش که بخشهای 29 تا 40، ایستار دوم صدرا است؛ یعنی توجه او به موضوع معاد از دیدگاه آیات و روایات (تعقل وحیانی). در این بخش، آثار [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] کاملا دیده و کاویده شده و نظرها و سخنان او از جایجای کتابهایش نقل و به شیوهای شیوا و دقیق نقل و عمیق و رشیق در اصول هفتگانه وحیانی صدرایی - دربارهی معاد جسمانی - خلاصه شده است<ref>ر.ک: همان، ص49</ref>. |
ویرایش