۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'فا' به 'فا') |
جز (جایگزینی متن - 'راهي' به 'راهی') |
||
| خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
#مترجم محترم در مورد مصاحبه با حجةالاسلام شيخ محمدعلى عمرى امام جماعت و روحانى معروف شیعیان مدينه نوشته است: اين مصاحبه در روز جمعه 1375/1/24ش- 23 ذىالقعده 1416ق با حضور جناب حجةالاسلام آقاى دكتر [[حجتی، محمدباقر|محمدباقر حجتى]] و اينجانب در يكى از اطاقهاى منزلى مسكونى كه زيرزمين آن محل اقامه نماز جماعت ظهر شيخ بود، صورت گرفت. گزارش ذيل را دوست دانشمند و ارجمندم دكتر حجتى تهيه كرده و در مجله ميقاتش 24 به چاپ رساندند. برخى از نكات افزون بر آن را بنده در انتها افزودهام»<ref>همان، ص121</ref> | #مترجم محترم در مورد مصاحبه با حجةالاسلام شيخ محمدعلى عمرى امام جماعت و روحانى معروف شیعیان مدينه نوشته است: اين مصاحبه در روز جمعه 1375/1/24ش- 23 ذىالقعده 1416ق با حضور جناب حجةالاسلام آقاى دكتر [[حجتی، محمدباقر|محمدباقر حجتى]] و اينجانب در يكى از اطاقهاى منزلى مسكونى كه زيرزمين آن محل اقامه نماز جماعت ظهر شيخ بود، صورت گرفت. گزارش ذيل را دوست دانشمند و ارجمندم دكتر حجتى تهيه كرده و در مجله ميقاتش 24 به چاپ رساندند. برخى از نكات افزون بر آن را بنده در انتها افزودهام»<ref>همان، ص121</ref> | ||
#وى در مورد پيوست دوم نوشته است: اين بحث، بخشى از مقاله مفصل اينجانب تحت عنوان حجگزارى ايرانيان در دوره قاجار است كه در: مقالات تاريخى، دفتر هشتم (قم، دليل، 1379) به چاپ رسيده است.<ref>همان، ص133</ref> | #وى در مورد پيوست دوم نوشته است: اين بحث، بخشى از مقاله مفصل اينجانب تحت عنوان حجگزارى ايرانيان در دوره قاجار است كه در: مقالات تاريخى، دفتر هشتم (قم، دليل، 1379) به چاپ رسيده است.<ref>همان، ص133</ref> | ||
#همچنين ايشان در مورد پيوست سوم نوشته است: اين گزارشى است كه بنده در كتاب با كاروان | #همچنين ايشان در مورد پيوست سوم نوشته است: اين گزارشى است كه بنده در كتاب با كاروان ابراهیم<ref>صص 227- 230</ref>كه گزارش حج سال 71 است، فراهم آوردهام<ref>تهران، نشر مشعر، 1371</ref>و<ref>همان، ص143</ref> | ||
#نویسنده درباره پيوست چهارم يادآور شده است: اين مختصر، اختصار شده گزارشى است كه يكى از علماى وهابى با نام ناصر بن سليمان العمر درباره فعاليت شیعیان در عربستان، براى عبدالله بن باز تهيه كرده و از قضا نسخهاى در اختيار برخى از دوستان قرار گرفت. متن حاضر در مجله ميقاتش 10<ref>صص 140- 147</ref>به چاپ رسيده است. در اين تلخيص، كه توسط دوستم آقاى [[اسلامی، حسن|سيد حسن اسلامى]] صورت گرفته، لحن تند مقاله همچنان حفظ شده است. عنوان اصلى گزارش «وضعيت رافضيان در سرزمين توحيد» نام دارد<ref>همان، ص147</ref>در بخشى از اين گزارش آمده است: «در آغاز سال 1413ق نمايشگاه كتابى در باشگاه ورزشى ابتسام در روستاى «ام الحمام» با مشاركت بيش از ده ناشر برگزار شد. عجيب آن كه اطلاعيهها و پلاكاردهاى بازديد از اين نمايشگاه را در شهر دمام آويخته بودند و عجيبتر آنكه مدير كل آموزش و پرورش منطقه شرقى آن را افتتاح كرد. در اين نمايشگاه، كتابهايى ديده مىشود كه از مذهب رافضيان سخن مىگويد، به آن دعوت مىكند، عقيده اهل توحيد را مخدوش و پيروان آن را نكوهش مىكند، با ستايش و غلو از اهلبيت، از ديگران با ناسزا ياد مىكند. از جمله مىتوان اين کتابها را نام برد: التوحيد نوشته [[ابنبابویه، محمد بن علی|ابن بابويه]] قمى، موسوعة العتبات المقدسة، نوشته جعفر خليلى، صد و پنجاه صحابى ساختگى، نوشته [[عسکری، مرتضی|مرتضى عسكرى]] و الآيات البينات، نوشته محمدحسین کاشفالغطاء كه ردّى است بر وهابيت»<ref>همان، ص151- 152</ref>شايان ذكر است كه برخلاف گزارش مغرضانه مذكور پژوهشگران شيعى در كتابهايى مانند «صد و پنجاه صحابى ساختگى»، با روش علمى و بدون تعصب و با استناد به منابع معتبر و ادله كافى تحقيق كرده و حقانيت تشيع را به اثبات رساندهاند. | #نویسنده درباره پيوست چهارم يادآور شده است: اين مختصر، اختصار شده گزارشى است كه يكى از علماى وهابى با نام ناصر بن سليمان العمر درباره فعاليت شیعیان در عربستان، براى عبدالله بن باز تهيه كرده و از قضا نسخهاى در اختيار برخى از دوستان قرار گرفت. متن حاضر در مجله ميقاتش 10<ref>صص 140- 147</ref>به چاپ رسيده است. در اين تلخيص، كه توسط دوستم آقاى [[اسلامی، حسن|سيد حسن اسلامى]] صورت گرفته، لحن تند مقاله همچنان حفظ شده است. عنوان اصلى گزارش «وضعيت رافضيان در سرزمين توحيد» نام دارد<ref>همان، ص147</ref>در بخشى از اين گزارش آمده است: «در آغاز سال 1413ق نمايشگاه كتابى در باشگاه ورزشى ابتسام در روستاى «ام الحمام» با مشاركت بيش از ده ناشر برگزار شد. عجيب آن كه اطلاعيهها و پلاكاردهاى بازديد از اين نمايشگاه را در شهر دمام آويخته بودند و عجيبتر آنكه مدير كل آموزش و پرورش منطقه شرقى آن را افتتاح كرد. در اين نمايشگاه، كتابهايى ديده مىشود كه از مذهب رافضيان سخن مىگويد، به آن دعوت مىكند، عقيده اهل توحيد را مخدوش و پيروان آن را نكوهش مىكند، با ستايش و غلو از اهلبيت، از ديگران با ناسزا ياد مىكند. از جمله مىتوان اين کتابها را نام برد: التوحيد نوشته [[ابنبابویه، محمد بن علی|ابن بابويه]] قمى، موسوعة العتبات المقدسة، نوشته جعفر خليلى، صد و پنجاه صحابى ساختگى، نوشته [[عسکری، مرتضی|مرتضى عسكرى]] و الآيات البينات، نوشته محمدحسین کاشفالغطاء كه ردّى است بر وهابيت»<ref>همان، ص151- 152</ref>شايان ذكر است كه برخلاف گزارش مغرضانه مذكور پژوهشگران شيعى در كتابهايى مانند «صد و پنجاه صحابى ساختگى»، با روش علمى و بدون تعصب و با استناد به منابع معتبر و ادله كافى تحقيق كرده و حقانيت تشيع را به اثبات رساندهاند. | ||
#مترجم، نكتهاى خواندنى در مورد يكى از نويسندگان مشهور ايرانى يادآور شده است: [[آل احمد، جلال|جلال آل احمد]] براى مدتى در حزب توده بود، اما در سال 1326ش به همراه تنى چند نفر از اعضاى برجسته حزب، از جمله خليل ملكى از حزب بيرون رفت. وى پس از سرخوردگى از جريانات روشنفكرى و غربگرا، بار ديگر به مذهب روى آورده و ايمان مذهبى او در جريان نهضت روحانیت در سالهاى 41- 43ش بيشتر شد. سفر حج وى و حتى مكاتباتش با [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]](ره) نشان از گرايش مذهبى او دارد؛ چيزى كه سبب خشم روشنفكران لامذهب دوره اخير شده، بهرغم سهم آشكار او در ادبيات داستانى معاصر، با كمال بىاعتنايى، با وى برخورد مىكنند. [[آل احمد، جلال|جلال آل احمد]] در كتاب «خسى در ميقات» از نخاوله ياد كرده و اهالى آن را اقليت شيعه اهل مدينه شمرده است.<ref>همان، ص99 پاورقى</ref> | #مترجم، نكتهاى خواندنى در مورد يكى از نويسندگان مشهور ايرانى يادآور شده است: [[آل احمد، جلال|جلال آل احمد]] براى مدتى در حزب توده بود، اما در سال 1326ش به همراه تنى چند نفر از اعضاى برجسته حزب، از جمله خليل ملكى از حزب بيرون رفت. وى پس از سرخوردگى از جريانات روشنفكرى و غربگرا، بار ديگر به مذهب روى آورده و ايمان مذهبى او در جريان نهضت روحانیت در سالهاى 41- 43ش بيشتر شد. سفر حج وى و حتى مكاتباتش با [[امام خمينى(ره)|امام خمينى]](ره) نشان از گرايش مذهبى او دارد؛ چيزى كه سبب خشم روشنفكران لامذهب دوره اخير شده، بهرغم سهم آشكار او در ادبيات داستانى معاصر، با كمال بىاعتنايى، با وى برخورد مىكنند. [[آل احمد، جلال|جلال آل احمد]] در كتاب «خسى در ميقات» از نخاوله ياد كرده و اهالى آن را اقليت شيعه اهل مدينه شمرده است.<ref>همان، ص99 پاورقى</ref> | ||
ویرایش