۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
وطنی که عارف در غزلیات خود از آن سخن میگوید و برای آن شعر میسراید، به معنای ایران و با محدوده جغرافیایی و سیاسی مشخص است. گاهی وطندوستی عارف شکل افراطی به خود میگیرد و وطنپرستی افراطی پیش میرود که شاعر به برتری ملی خود بر دیگران یقین پیدا میکند. او نگرشی کاملاً ایرانی به وطن دارد. در نظر او، ایران و گذشته پرافتخار آن، ستودنی است. در وطندوستی عارف، مفاهیم زیر وجود دارد: | وطنی که عارف در غزلیات خود از آن سخن میگوید و برای آن شعر میسراید، به معنای ایران و با محدوده جغرافیایی و سیاسی مشخص است. گاهی وطندوستی عارف شکل افراطی به خود میگیرد و وطنپرستی افراطی پیش میرود که شاعر به برتری ملی خود بر دیگران یقین پیدا میکند. او نگرشی کاملاً ایرانی به وطن دارد. در نظر او، ایران و گذشته پرافتخار آن، ستودنی است. در وطندوستی عارف، مفاهیم زیر وجود دارد: | ||
## وطندوستی: | ## وطندوستی: | ||
عارف، معتقد است که هرکه عاشق وطن است، باید جان خود را در راه وطن فدا کند و تا آخرین لحظه از عشق وطن دست برندارد: | #:عارف، معتقد است که هرکه عاشق وطن است، باید جان خود را در راه وطن فدا کند و تا آخرین لحظه از عشق وطن دست برندارد:{{شعر}} | ||
{{شعر}} | #:{{ب|'' وطنپرست دهد جان خود به راه وطن ''|2='' به حرف یاوه و جان دادن زبانی نیست''}} | ||
{{ب|'' وطنپرست دهد جان خود به راه وطن ''|2='' به حرف یاوه و جان دادن زبانی نیست''}} | #:{{ب|'' تا آن دقیقهای که نکرد استخوانم آب''|2=''از سر هوای عشق وطن دست برنداشت''}}{{پایان شعر}} | ||
{{ب|'' تا آن دقیقهای که نکرد استخوانم آب''|2=''از سر هوای عشق وطن دست برنداشت''}} | ## ستایش شهیدان راه وطن:{{شعر}} | ||
{{پایان شعر}} | #:{{ب|'' تنم فدای سر دادگستری کز خون ''|2=''هزار نقش وطن کرد زیب پیکر خویش ''}} | ||
## ستایش شهیدان راه وطن: | #:{{ب|'' آنآنکه در ره وطن از جان گذشتهاند ''|2=''ایران ز خونشان شده آباد زندهباد ''}} | ||
{{شعر}} | #:{{ب|'' بر خاک عاشقان وطن گر کند عبور''|2=''عارف هر آن کسی که کند یاد زندهباد ''}}{{پایان شعر}} | ||
{{ب|'' تنم فدای سر دادگستری کز خون ''|2=''هزار نقش وطن کرد زیب پیکر خویش ''}} | |||
{{ب|'' آنآنکه در ره وطن از جان گذشتهاند ''|2=''ایران ز خونشان شده آباد زندهباد ''}} | |||
{{ب|'' بر خاک عاشقان وطن گر کند عبور''|2=''عارف هر آن کسی که کند یاد زندهباد ''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
## وطنفروشی: | ## وطنفروشی: | ||
عارف بسیار بر وطنفروشان و خائنین خرده میگیرد و همواره در پی مجازات کردن وطنفروشان برمیآید. | #:عارف بسیار بر وطنفروشان و خائنین خرده میگیرد و همواره در پی مجازات کردن وطنفروشان برمیآید.{{شعر}} | ||
{{شعر}} | #:{{ب|'' دارم امید شود دار مجازات به پا ''|2='' خائن آن روز به دار است تماشا دارد ''}} | ||
{{ب|'' دارم امید شود دار مجازات به پا ''|2='' خائن آن روز به دار است تماشا دارد ''}} | #:{{ب|'' ز خائنین وطن جز بهپای چوبه دار ''|2='' میان جمع، تو تفریق در حساب مکن ''<ref>ر.ک: همان، ص469- 470</ref>}}{{پایان شعر}} | ||
{{ب|'' ز خائنین وطن جز بهپای چوبه دار ''|2='' میان جمع، تو تفریق در حساب مکن ''<ref>ر.ک: همان، ص469- 470</ref>}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
# باستانگرایی و تفاخر به پیشینه تاریخی: | # باستانگرایی و تفاخر به پیشینه تاریخی: | ||
در غزلیات عارف، به داستان قیام کاوه علیه ضحاک اشاره میشود؛ ظالمان به ضحاک تشبیه میشوند و شاعر آزادیخواه به دنبال کارهای میگردد تا بر ضد ظلم و ظالم قیام کند: | #:در غزلیات عارف، به داستان قیام کاوه علیه ضحاک اشاره میشود؛ ظالمان به ضحاک تشبیه میشوند و شاعر آزادیخواه به دنبال کارهای میگردد تا بر ضد ظلم و ظالم قیام کند:{{شعر}} | ||
#:{{ب|'' نابود باد ظلم، چو ضحاک ماردوش ''|2='' تا بود و هست کاوه حداد زندهباد''}}{{پایان شعر}} | |||
تا بود و هست کاوه حداد زندهباد | #:او همچنین برای نشان دادن عظمت ایران، از گذشته باستانی ایران کمک میگیرد و با استفاده از فعل «بود» که فعل گذشته است، اشاره میکند که این عظمت در گذشته بوده و در دوره مشروطه نیست:{{شعر}} | ||
او همچنین برای نشان دادن عظمت ایران، از گذشته باستانی ایران کمک میگیرد و با استفاده از فعل «بود» که فعل گذشته است، اشاره میکند که این عظمت در گذشته بوده و در دوره مشروطه نیست: | #:{{ب|''به اقتدار چه نازی؟ که روزی ایران را ''|2='' مزیت و شرف و فخر و اعتباری بود''}} | ||
#:{{ب|''چو کاوه وقتی سردار نامداری داشت ''|2='' در این دیار چو سیروس شهریاری بود''<ref>ر.ک: همان، ص471- 472</ref>}}{{پایان شعر}} | |||
مزیت و شرف و فخر و اعتباری بود | #:عارف برای به تصویر کشیدن عظمت ایرانیان، به قهرمانان اسطورهای و تاریخی شاهنامه، مانند اردشیر، شاپور، اسفندیار، داریوش و جم و داستان آنها اشاره کرده است:{{شعر}} | ||
#:{{ب|'' دست خودی پای اجنبی ز میان برد ''|2='' مملکت اردشیر و کشور شاپور ''}} | |||
در این دیار چو سیروس شهریاری بود | #:{{ب|'' به این محیط که امروز بی کس و یار است ''|2='' کمان کشیده چو اسفندیار، یاری بود ''}} | ||
#:{{ب|'' بدآنکه مملکت داریوش و کشور جم''|2='' به دست فتنه بیگانگان نخواهد ماند ''<ref>ر.ک: همان، ص472</ref>}}{{پایان شعر}} | |||
عارف برای به تصویر کشیدن عظمت ایرانیان، به قهرمانان اسطورهای و تاریخی شاهنامه، مانند اردشیر، شاپور، اسفندیار، داریوش و جم و داستان آنها اشاره کرده است: | |||
مملکت اردشیر و کشور شاپور | |||
کمان کشیده چو اسفندیار، یاری بود | |||
به دست فتنه بیگانگان نخواهد ماند | |||
# توجه به شخصیت زنان و حقوق آنها: | # توجه به شخصیت زنان و حقوق آنها: | ||
عارف از جمله شاعرانی است که در غزلیات خود وضعیت فلاکتبار زنان را توصیف میکند، از زنان دفاع مینماید و آنان را تشویق میکند که حقوق خود را از مردان بگیرند: | #:عارف از جمله شاعرانی است که در غزلیات خود وضعیت فلاکتبار زنان را توصیف میکند، از زنان دفاع مینماید و آنان را تشویق میکند که حقوق خود را از مردان بگیرند:{{شعر}} | ||
#:{{ب|'' جامه زن به تن اولی تر اگر آید غیر ''|2=''زآنکه بیچاره در این مملکت امروز زن است''}} | |||
زآنکه بیچاره در این مملکت امروز زن است | #:{{ب|'' حقوق خویش ز مردان اگر زنان گیرند ''|2=''در این میان من و صد دشت زن، سپاه من است''<ref>ر.ک: همان، ص472- 473</ref>}}{{پایان شعر}} | ||
در این میان من و صد دشت زن، سپاه من است | |||
# آزادی: | # آزادی: | ||
عارف مانند دیگر شاعران دوره مشروطه، از آزادی سخن میگوید و مردم را برای به دست آوردن آزادیهایی که از آن محروم بودند، تشویق میکند و اشاره میکند که در راه به دست آوردن آن باید حتی از جان گذشت: | #:عارف مانند دیگر شاعران دوره مشروطه، از آزادی سخن میگوید و مردم را برای به دست آوردن آزادیهایی که از آن محروم بودند، تشویق میکند و اشاره میکند که در راه به دست آوردن آن باید حتی از جان گذشت:{{شعر}} | ||
#:{{ب|'' گر قباله جنت پیشکش کنی ندهم ''|2=''یکنفس کشیدن را در هوای آزادی''}} | |||
یکنفس کشیدن را در هوای آزادی | #:{{ب|''طی راه آزادی نیست کار اسکندر ''|2=''پیر شد در این ره خضر، مرد اندر این وادی''}} | ||
#:{{ب|''کشت آزادی سیراب ز خون باید ''|2=''لیک این تمنا کسی از ملت بیخون نکند''<ref>ر.ک: همان، ص474</ref>}}{{پایان شعر}} | |||
پیر شد در این ره خضر، مرد اندر این وادی | |||
لیک این تمنا کسی از ملت بیخون نکند | |||
# حمایت از قشر مستضعف: | # حمایت از قشر مستضعف: | ||
عارف در غزلیاتش، سرمایهداران را هدف تیر انتقاد قرار داده است: | #:عارف در غزلیاتش، سرمایهداران را هدف تیر انتقاد قرار داده است:{{شعر}} | ||
#:{{ب|'' از خرابی یکمشت رنجبر چه میخواهی ''|2='' تا به کی توانی کرد زین خرابی آبادی ''}}{{پایان شعر}} | |||
تا به کی توانی کرد زین خرابی آبادی | #:او همچنین به مقایسه زندگی زارع و مالک میپردازد:{{شعر}} | ||
او همچنین به مقایسه زندگی زارع و مالک میپردازد: | #:{{ب|'' غمم این است که در سفره زارع نان نیست''|2='' مالکی خوش، که ز گندم دو سه خرمن دارد''}} | ||
#:{{ب|'' کی ز بدبختی و تنهایی و فقر است آگاه''|2='' آنکه فرزند و زن و خانه روشن دارد''<ref>ر.ک: همان، ص474</ref>}}{{پایان شعر}} | |||
مالکی خوش، که ز گندم دو سه خرمن دارد | |||
آنکه فرزند و زن و خانه روشن دارد | |||
# نکوهش جهل و توجه به تعلیم و تربیت: | # نکوهش جهل و توجه به تعلیم و تربیت: | ||
عارف مانند دیگر شاعران آزادیخواه دوره مشروطه، جهل و نادانی مردم را مهمترین عامل تداوم حکومت استبدادی و بندگی و اسارت مردم میداند؛ ازاینرو، در غزلیات خود به نکوهش نادانی و درنتیجه غفلت مردم میپردازد. او روزگار مردم محکوم و جاهل را مانند سیاهی خال معشوق میداند و سعادت علم و علمآموزی را به «پرنده فرخنده فال» و شومی و تاریکی جهل را به «جغد» تشبیه میکند و اشاره | #:عارف مانند دیگر شاعران آزادیخواه دوره مشروطه، جهل و نادانی مردم را مهمترین عامل تداوم حکومت استبدادی و بندگی و اسارت مردم میداند؛ ازاینرو، در غزلیات خود به نکوهش نادانی و درنتیجه غفلت مردم میپردازد. او روزگار مردم محکوم و جاهل را مانند سیاهی خال معشوق میداند و سعادت علم و علمآموزی را به «پرنده فرخنده فال» و شومی و تاریکی جهل را به «جغد» تشبیه میکند و اشاره | ||
میکند که عاقبت مردم جاهل، نابودی است و تنها راه نجات را در یادگیری معارف و علوم میداند: | میکند که عاقبت مردم جاهل، نابودی است و تنها راه نجات را در یادگیری معارف و علوم میداند:{{شعر}} | ||
#:{{ب|'' بسوخت که بر صورت تو خال سیاه ''|2='' بسان ملت محکوم جاهل افتاده''}} | |||
بسان ملت محکوم جاهل افتاده | #:{{ب|'' سخن ز علم مگو پیش جهل، در بر جغد ''|2='' حدیث طایر فرخنده فال نتوان گفت''<ref>ر.ک: همان، ص474- 475</ref>}}{{پایان شعر}} | ||
#:عارف مردم ایران را نژادی میداند که همواره به دنبال علم و دانش بودهاند و اشاره میکند برای هدایت شدن به راه درست، باید از علم مدد گرفت:{{شعر}} | |||
حدیث طایر فرخنده فال نتوان گفت | #:{{ب|'' ز پرتگاه سیه روز شام گمراهی ''|2=''ز نور صبح معارف بخواه استمداد''}} | ||
#:{{ب|'' به روزگار نژادی که داد دانش داد ''|2=''چه شد که گشت ز بیدانشی نژند نژاد''}} | |||
عارف مردم ایران را نژادی میداند که همواره به دنبال علم و دانش بودهاند و اشاره میکند برای هدایت شدن به راه درست، باید از علم مدد گرفت: | #:{{ب|'' چو بوم شوم از آن مرزوبوم خیزد جهل ''|2=''همای دانش در کشوری که تخم نهاد''}} | ||
#:{{ب|'' به سرنگونی ضحاک جهل چیره شود ''|2=''همیشه علم ازاینپس چو کاوه حداد''<ref>ر.ک: همان، ص475</ref>}}{{پایان شعر}} | |||
ز نور صبح معارف بخواه استمداد | |||
چه شد که گشت ز بیدانشی نژند نژاد | |||
همای دانش در کشوری که تخم نهاد | |||
همیشه علم ازاینپس چو کاوه حداد | |||
# استبداد: | # استبداد: | ||
عارف، استبداد را عامل سلب آزادیهای مردم میداند و از خداوند توانایی میخواهد تا استبداد را از میان ببرد: | #:عارف، استبداد را عامل سلب آزادیهای مردم میداند و از خداوند توانایی میخواهد تا استبداد را از میان ببرد:{{شعر}} | ||
#:{{ب|'' پنجه توانایی گر مدد کند روزی ''|2='' بشکنم من از بازو پنجه ستبدادی ''<ref>ر.ک: همان، ص475- 476</ref>}}{{پایان شعر}} | |||
بشکنم من از بازو پنجه ستبدادی | #:همزمان با به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی از طرف محمدعلی شاه و به دار کشیدن جهانگیرخان و ملک، عارف در غزلی به نام «هاله زلف» و خطاب به معشوق، چنین میسراید:{{شعر}} | ||
#:{{ب|'' رها نکرد دل از زلف خود به استبداد ''|2='' گرفت و گفت تو مشروطهای طناب انداخت ''<ref>ر.ک: همان، ص476</ref>}}{{پایان شعر}} | |||
همزمان با به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی از طرف محمدعلی شاه و به دار کشیدن جهانگیرخان و ملک، عارف در غزلی به نام «هاله زلف» و خطاب به معشوق، چنین میسراید: | |||
گرفت و گفت تو مشروطهای طناب انداخت | |||
# مشروطه: | # مشروطه: | ||
عارف، حکومت استبداد را «پرده در» و حکومت مشروطه را «پردهپوش» میداند و از اینکه حکومت مشروطه روی کار آمده، خدا را شکر میکند: | #:عارف، حکومت استبداد را «پرده در» و حکومت مشروطه را «پردهپوش» میداند و از اینکه حکومت مشروطه روی کار آمده، خدا را شکر میکند:{{شعر}} | ||
#:{{ب|'' هزار پرده ز ایران درید استبداد''|2='' هزار شکر که مشروطه پردهپوش آمد''<ref>ر.ک: همان</ref>}}{{پایان شعر}} | |||
هزار شکر که مشروطه پردهپوش آمد | |||
# عدالتخواهی و ظلمستیزی: | # عدالتخواهی و ظلمستیزی: | ||
عارف در غزلیات خود، از وجود ظلم در جامعه خبر میدهد و معتقد است که آتش ظلم در این سرزمین خاموش نمیگردد و ظلم و تعدی از حد گذشته است: | #:عارف در غزلیات خود، از وجود ظلم در جامعه خبر میدهد و معتقد است که آتش ظلم در این سرزمین خاموش نمیگردد و ظلم و تعدی از حد گذشته است:{{شعر}} | ||
#:{{ب|'' ز حد گذشت تعدی، کسی نمیپرسد ''|2='' حدود خانه بیخانمان ما ز کجاست ''}} | |||
حدود خانه بیخانمان ما ز کجاست | #:{{ب|'' برای ریختن خون فاسد این خلق''|2='' خبر دهید که چنگیز پی خجسته کجاست ''<ref>ر.ک: همان</ref>}}{{پایان شعر}} | ||
#:در پایان میتوان چنین گفت که عارف، به تحولات اجتماعی و خواستههای مردم، توجه نشان داده و مسائلی مانند اوضاع نابسامان کشور، نبودن قانون، فقدان عدالت و وجود ظلم و... در شعر او، بهخوبی منعکس شده است. | |||
خبر دهید که چنگیز پی خجسته کجاست | |||
در پایان میتوان چنین گفت که عارف، به تحولات اجتماعی و خواستههای مردم، توجه نشان داده و مسائلی مانند اوضاع نابسامان کشور، نبودن قانون، فقدان عدالت و وجود ظلم و... در شعر او، بهخوبی منعکس شده است. | |||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== | ||
خط ۱۴۶: | خط ۱۱۱: | ||
==منابع مقاله== | ==منابع مقاله== | ||
# مقدمه و متن کتاب. | # مقدمه و متن کتاب. | ||
# یوسفیان دارانی، سودابه؛ رشیدی آشجردی، مرتضی؛ خراسانی، محبوبه، «بررسی سبکی غزلیات اجتماعی عارف قزوینی و مقایسه با شاعران همدوره (لایه ایدئولوژی)»، بهار ادب، علمی - پژوهشی، سال هشتم، شماره دوم، تابستان | # [http://research.iaun.ac.ir/pd/rashidi%20ashjerdi/pdfs/PaperM_9328.pdf یوسفیان دارانی، سودابه؛ رشیدی آشجردی، مرتضی؛ خراسانی، محبوبه، «بررسی سبکی غزلیات اجتماعی عارف قزوینی و مقایسه با شاعران همدوره (لایه ایدئولوژی)»، بهار ادب، علمی - پژوهشی، سال هشتم، شماره دوم، تابستان 1394]، | ||
خط ۱۶۴: | خط ۱۲۸: | ||
[[رده:آپلود مهر(98)]] | [[رده:آپلود مهر(98)]] | ||
[[رده: مهر(98)]] |
ویرایش