پرش به محتوا

دیوان شاطر عباس صبوحی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۵: خط ۳۵:


[[صبوحی، شاطر عباس|شاطر عباس]]، شاعری است که شهرتش در میان عوام، گوش به گوش رسیده و غزل‌هایش را قلندران شبگرد، بر زبان می‌آورند. او عارفی وارسته و قلندری شیدا بوده است. وی در اشعارش، از عشق حقیقی سخن می‌گوید و از مخالفان خیره‌سر، می‌نالد:
[[صبوحی، شاطر عباس|شاطر عباس]]، شاعری است که شهرتش در میان عوام، گوش به گوش رسیده و غزل‌هایش را قلندران شبگرد، بر زبان می‌آورند. او عارفی وارسته و قلندری شیدا بوده است. وی در اشعارش، از عشق حقیقی سخن می‌گوید و از مخالفان خیره‌سر، می‌نالد:
'''ز بس که نقش مخالف ز دوستان دیدم'''
{{شعر}}
بر آن شدم که زنم نقش خود بر آب امشب'''<ref>ر.ک: عناصری، جابر، ص661-662</ref>.'''
{{ب|'' ز بس که نقش مخالف ز دوستان دیدم ''|2='' بر آن شدم که زنم نقش خود بر آب امشب''<ref>ر.ک: عناصری، جابر، ص661-662</ref>}}
{{پایان شعر}}


شاطر مکرر از «ضرب‌المثل» در بیان مقصود، مدد می‌جوید و سخن‌های نغز می‌گوید:
شاطر مکرر از «ضرب‌المثل» در بیان مقصود، مدد می‌جوید و سخن‌های نغز می‌گوید:
'''بر سر مژگان یار من مزن انگشت'''
{{شعر}}
آدم عاقل به نیشتر نزند مشت
{{ب|'' بر سر مژگان یار من مزن انگشت ''|2='' آدم عاقل به نیشتر نزند مشت''}}
{{پایان شعر}}
 
او از دست دوست می‌نالد و فریاد برمی‌دارد که:
او از دست دوست می‌نالد و فریاد برمی‌دارد که:
'''دشمن اگر می‌کشد، به دوست توان گفت'''
{{شعر}}
با که توان گفت، دوست مرا کشت'''<ref>ر.ک: همان</ref>.'''
{{ب|'' دشمن اگر می‌کشد، به دوست توان گفت ''|2='' با که توان گفت، دوست مرا کشت ''<ref>ر.ک: همان</ref>}}
{{پایان شعر}}


شاطر، تاریخ‌دان است. از بابل و ملک کیان و جمشید و جام جهان‌نما سخن می‌راند. در قلمرو شناخت اساطیر و ادیان و عرفان، چیره می‌نماید؛ هرچند عامی است، اما سخن‌دانی سخن‌سنج است. از بت و بتخانه و پری و پری‌خانه و آتشکده و زرتشت و چلیپای مسیح و از کعبه و مسجد و میخانه (با مضمون عرفانی) و خم‌خانه حق و... به شیرین‌زبانی، گفتگوها دارد:
شاطر، تاریخ‌دان است. از بابل و ملک کیان و جمشید و جام جهان‌نما سخن می‌راند. در قلمرو شناخت اساطیر و ادیان و عرفان، چیره می‌نماید؛ هرچند عامی است، اما سخن‌دانی سخن‌سنج است. از بت و بتخانه و پری و پری‌خانه و آتشکده و زرتشت و چلیپای مسیح و از کعبه و مسجد و میخانه (با مضمون عرفانی) و خم‌خانه حق و... به شیرین‌زبانی، گفتگوها دارد:
'''رشک آتشکده شد سینه بی‌کینه من'''
{{شعر}}
آتش عشق تو بس شعله در این خانه کشید
{{ب|'' رشک آتشکده شد سینه بی‌کینه من ''|2='' آتش عشق تو بس شعله در این خانه کشید''}}
'''مژده بردند بر پیر مغان مغ‌بچگان'''
{{ب|'' مژده بردند بر پیر مغان مغ‌بچگان ''|2=''که «صبوحی» ز حرم رخت به میخانه کشید ''<ref>ر.ک: همان</ref>}}
که «صبوحی» ز حرم رخت به میخانه کشید'''<ref>ر.ک: همان</ref>.'''
{{پایان شعر}}


تقدیر و تدبیر را در کنار هم می‌نشاند. همچون نقاشی چیره‌دست، از ظرایف نقش اندازی و به مانند معماری زبردست از دقایق مرمت به گرم چانگی سخن‌ها می‌گوید:
تقدیر و تدبیر را در کنار هم می‌نشاند. همچون نقاشی چیره‌دست، از ظرایف نقش اندازی و به مانند معماری زبردست از دقایق مرمت به گرم چانگی سخن‌ها می‌گوید:
'''لاغری بین که در اندیشه نقشم، نقاش'''
{{شعر}}
آن قدر ماند که تصویر مرا پیر کشید
{{ب|'' لاغری بین که در اندیشه نقشم، نقاش ''|2='' آن قدر ماند که تصویر مرا پیر کشید ''}}
'''گر خرابم کنی ای عشق چنان کن، باری'''
{{ب|'' گر خرابم کنی ای عشق چنان کن، باری''|2='' که نباید دگرم منت تعمیر کشید ''}}
که نباید دگرم منت تعمیر کشید
{{پایان شعر}}
در جای دیگر می‌گوید:
در جای دیگر می‌گوید:
'''مصور آمد و روی تو را چو ماه کشید'''
{{شعر}}
قلم چو بر سر زلفت رسید، آه کشید
{{ب|'' مصور آمد و روی تو را چو ماه کشید''|2='' قلم چو بر سر زلفت رسید، آه کشید''}}
'''چو دید چاه زنخدان دل‌فریب تو را'''
{{ب|'' چو دید چاه زنخدان دل‌فریب تو را ''|2='' دوباره یوسف بیچاره را به چاه کشید ''}}
دوباره یوسف بیچاره را به چاه کشید
{{ب|'' کمان‌ابروی ناز تو را به آن سختی ''|2='' کشید گرچه به آسان، ولی دو ماه کشید''<ref>ر.ک: همان</ref>}}
کمان‌ابروی ناز تو را به آن سختی
{{پایان شعر}}
کشید گرچه به آسان، ولی دو ماه کشید'''<ref>ر.ک: همان</ref>.'''


او تشبیهات قریب به ذهنی می‌آورد و از صد اقلیم عشق حقیقی سخن می‌راند. هرچند کلامش در قالب اشعار عاشقانه عادی، جلوه می‌نماید:
او تشبیهات قریب به ذهنی می‌آورد و از صد اقلیم عشق حقیقی سخن می‌راند. هرچند کلامش در قالب اشعار عاشقانه عادی، جلوه می‌نماید:
'''گویی به عزای دل من، زلف سیاهت'''
{{شعر}}
پوشیده سیه، مجلس ترحیم گرفته'''<ref>ر.ک: همان</ref>.'''
{{ب|'' گویی به عزای دل من، زلف سیاهت ''|2='' پوشیده سیه، مجلس ترحیم گرفته ''<ref>ر.ک: همان</ref>}}
{{پایان شعر}}


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
خط ۸۶: خط ۹۰:
==منابع مقاله==
==منابع مقاله==
# مقدمه و متن کتاب.
# مقدمه و متن کتاب.
# عناصری، جابر، «شعر و شاعر و فرهنگ مردم»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله چیستا، اردیبهشت 1366، شماره 39 ‏(8 صفحه، از 657 تا 664)، به آدرس:
#[[:noormags:164174|عناصری، جابر، «شعر و شاعر و فرهنگ مردم»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله چیستا، اردیبهشت 1366، شماره 39 ‏(8 صفحه، از 657 تا 664)]].
www.noormags.ir/view/fa/articlepage/164174/
#[[:noormags:1434918|فولادی، علیرضا، «مسئله‌ای به نام شاطر عباس صبوحی»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله: جستارهای ادبی، پاییز 1396، شماره 198 علمی - پژوهشی/ISC ‏(18 صفحه، از 33 تا 50)]].
# فولادی، علیرضا، «مسئله‌ای به نام شاطر عباس صبوحی»، پایگاه مجلات تخصصی نور، مجله: جستارهای ادبی، پاییز 1396، شماره 198 علمی - پژوهشی/ISC ‏(18 صفحه، از 33 تا 50)، به آدرس:
 
www.noormags.ir/view/fa/articlepage/1434918/




خط ۱۰۶: خط ۱۰۹:


[[رده:آپلود مهر(98)]]
[[رده:آپلود مهر(98)]]
[[رده: مهر(98)]]
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش