۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '' به '') |
جز (جایگزینی متن - 'سانه' به 'سهگانه') |
||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
| تعداد جلد =2 | | تعداد جلد =2 | ||
| کتابخانۀ دیجیتال نور = | | کتابخانۀ دیجیتال نور = | ||
| کتابخوان همراه نور =11184 | |||
| کد پدیدآور = | | کد پدیدآور = | ||
خط ۴۱: | خط ۴۲: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
درونمايه دارابنامه، دلچسب و دلانگيز و از رويدادهاى قهرمانى و جنگى و عشقى پر است. قهرمانان اصلى اين رويدادها، داراب و فيروز شاه و فرخزاد از نسل رستم و دهها پهلوان ايرانى ديگر و دستهاى از عياران و جوانمردان ايرانند. آنان مردمانى راستگو، دادگر، پاکنهاد و آزاده و دلاور و بىباك و ديندار و شكست ناپذير و فروتن و دشمنانشان، | درونمايه دارابنامه، دلچسب و دلانگيز و از رويدادهاى قهرمانى و جنگى و عشقى پر است. قهرمانان اصلى اين رويدادها، داراب و فيروز شاه و فرخزاد از نسل رستم و دهها پهلوان ايرانى ديگر و دستهاى از عياران و جوانمردان ايرانند. آنان مردمانى راستگو، دادگر، پاکنهاد و آزاده و دلاور و بىباك و ديندار و شكست ناپذير و فروتن و دشمنانشان، انسهگانهايى پست و فريبكار و ترسو و ستمگرند. | ||
هنگامى كه داراب، فرزند بهمن و نوه اسفنديار بر تخت شاهى نشست و به دادگسترى پرداخت، پهلوانى به نام پيلزور بن پيلتن از فرزندان رستم زال و وزيرانى به نامهاى روشنواى و طيطوس داشت. روزى مادر فرزندش هنگام زاييدن مرد و او از اين ماجرا غمناك بود و به اين پيشآمد فال بد زد و فرزند را به دريا انداخت، اما از نداشتن فرزند اندوهناك بود. طيطوس، حكيم يونانى طالع او را نيكو ديد و دختر پادشاه بربر (قيدار) را براى داراب به زنى خواست. آن زن براى داراب فرزندى زاييد كه او را فيروز شاه ناميد. فرزند پيلزور نيز در همان شب تولد فيروز به دنيا آمد و فرخزاد نام گرفت. اين دو همزاد بزرگ شدند تا اينكه شبى فيروز شاه، عين الحيات دختر پادشاه يمن را در خواب ديد و عاشق او شد. آنگاه با فرخزاد پنهانى بدانجا رفت. پسران پادشاهان مصر، كشمير، زنگبار، روم و... نيز عاشق اين دختر بودند و پادشاه يمن دخترش را به هيچ يك از آنان نمىداد و از اين رو، برخى از كشورها سپاهيان انبوه و پهلوانان نيرومندشان را به سوى يمن گسيل داشتند تا دختر را به زور بستانند. شاهزاده فيروز و فرخزاد نزدیک يمن با آنان روبهرو شدند و همه آنان را شكست دادند و هنوز به يمن نرسيده بودند كه به سركوبى شمارى از گردنكشان و دشمنان سرسخت شاه يمن پرداختند. فيروز پس از اين به نام غلام بازرگانى بدانجا رفت و شاه يمن بر اثر فداكارىهايش او را بزرگ داشت. | هنگامى كه داراب، فرزند بهمن و نوه اسفنديار بر تخت شاهى نشست و به دادگسترى پرداخت، پهلوانى به نام پيلزور بن پيلتن از فرزندان رستم زال و وزيرانى به نامهاى روشنواى و طيطوس داشت. روزى مادر فرزندش هنگام زاييدن مرد و او از اين ماجرا غمناك بود و به اين پيشآمد فال بد زد و فرزند را به دريا انداخت، اما از نداشتن فرزند اندوهناك بود. طيطوس، حكيم يونانى طالع او را نيكو ديد و دختر پادشاه بربر (قيدار) را براى داراب به زنى خواست. آن زن براى داراب فرزندى زاييد كه او را فيروز شاه ناميد. فرزند پيلزور نيز در همان شب تولد فيروز به دنيا آمد و فرخزاد نام گرفت. اين دو همزاد بزرگ شدند تا اينكه شبى فيروز شاه، عين الحيات دختر پادشاه يمن را در خواب ديد و عاشق او شد. آنگاه با فرخزاد پنهانى بدانجا رفت. پسران پادشاهان مصر، كشمير، زنگبار، روم و... نيز عاشق اين دختر بودند و پادشاه يمن دخترش را به هيچ يك از آنان نمىداد و از اين رو، برخى از كشورها سپاهيان انبوه و پهلوانان نيرومندشان را به سوى يمن گسيل داشتند تا دختر را به زور بستانند. شاهزاده فيروز و فرخزاد نزدیک يمن با آنان روبهرو شدند و همه آنان را شكست دادند و هنوز به يمن نرسيده بودند كه به سركوبى شمارى از گردنكشان و دشمنان سرسخت شاه يمن پرداختند. فيروز پس از اين به نام غلام بازرگانى بدانجا رفت و شاه يمن بر اثر فداكارىهايش او را بزرگ داشت. |
ویرایش