پرش به محتوا

بحوث في الملل و النحل: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'بونه' به 'به‌گونه'
جز (جایگزینی متن - 'ه‌گ' به '')
جز (جایگزینی متن - 'بونه' به 'به‌گونه')
خط ۳۳: خط ۳۳:
# حرکت‎های واپس‎گرایانه و ارتجاعی؛ نظیر مرجئه، جهمیه، کرامیه و ظاهریه که به‌عنوان مقابله با معتزله که گروهی پیش‎رو بودند، پدید آمدند و حرکت فکری و فلسفی و عقلی را به عقب برگرداندند؛
# حرکت‎های واپس‎گرایانه و ارتجاعی؛ نظیر مرجئه، جهمیه، کرامیه و ظاهریه که به‌عنوان مقابله با معتزله که گروهی پیش‎رو بودند، پدید آمدند و حرکت فکری و فلسفی و عقلی را به عقب برگرداندند؛
# قدریه که در حقیقت اسلاف معتزله بشمار می‌روند؛
# قدریه که در حقیقت اسلاف معتزله بشمار می‌روند؛
# ماتریدیه که به‌سان اشاعره‎، شاخه‌ای از اهل حدیث بوده و بونه‌ای در عقاید اهل حدیث تعدیل پدید آورده‌اند و از اشاعره به معتزله نزدیک‎ترند؛
# ماتریدیه که به‌سان اشاعره‎، شاخه‌ای از اهل حدیث بوده و به‌گونه‌ای در عقاید اهل حدیث تعدیل پدید آورده‌اند و از اشاعره به معتزله نزدیک‎ترند؛
# معتزله که بیش از دیگر فرقه‌ها با اشاعره سر ناسازگاری و ستیز داشتند؛
# معتزله که بیش از دیگر فرقه‌ها با اشاعره سر ناسازگاری و ستیز داشتند؛
# خوارج که از دیرینه‌ترین فِرَق اسلامی بوده و در جنگ صفین نخستین جوانه‌های آن آشکار شد؛
# خوارج که از دیرینه‌ترین فِرَق اسلامی بوده و در جنگ صفین نخستین جوانه‌های آن آشکار شد؛
خط ۴۷: خط ۴۷:
مؤلف در فصول بعدی کتاب به‌صورت اجمال به برخی از فرقه‌های کلامی می‌پردازد. او از اصول عقاید اهل حدیث سخن به میان آورده است. وی برخی از اصول را از زبان اشعری نقل می‌کند. برخی از اصول پذیرفته‌شده اهل حدیث چنین است: خدا یگانه و واحد است‎؛ محمد بنده و رسول اوست؛ بهشت و دوزخ برحقند؛ خداوند بر عرش خود استقرار دارد؛ خدا چهره‌ای دارد، ولی بدون ‎کیفیت؛ خدا دارای دو دست است؛ خدا چشم دارد، اما بدون کیفیت‎؛ ‎کس که گمان کند نام‎های خدا غیر خداست‎، گمراه است؛ خدا دارای علم است؛ اثبات چشم و گوش برای خدا؛ ما نمی‌توانیم از خدا بی‌نیاز شویم و نمی‌توانیم از قلمرو علم او بیرون بیاییم و...
مؤلف در فصول بعدی کتاب به‌صورت اجمال به برخی از فرقه‌های کلامی می‌پردازد. او از اصول عقاید اهل حدیث سخن به میان آورده است. وی برخی از اصول را از زبان اشعری نقل می‌کند. برخی از اصول پذیرفته‌شده اهل حدیث چنین است: خدا یگانه و واحد است‎؛ محمد بنده و رسول اوست؛ بهشت و دوزخ برحقند؛ خداوند بر عرش خود استقرار دارد؛ خدا چهره‌ای دارد، ولی بدون ‎کیفیت؛ خدا دارای دو دست است؛ خدا چشم دارد، اما بدون کیفیت‎؛ ‎کس که گمان کند نام‎های خدا غیر خداست‎، گمراه است؛ خدا دارای علم است؛ اثبات چشم و گوش برای خدا؛ ما نمی‌توانیم از خدا بی‌نیاز شویم و نمی‌توانیم از قلمرو علم او بیرون بیاییم و...


مؤلف از زبان ملطی نیز به بازگویی اصول اهل حدیث پرداخته است. مؤلف محترم در ضمن پرداختن به نقادی اجمالی اصول اهل حدیث، این نکته را تذکار داده است که اکثر اصول اهل حدیث، به‌عنوان جبهیری در مقابل مخالفان، جزء اصول عقاید آمده است؛ بونه‌ای که اگر مکتب مخالف در این مورد وجود نداشت، هرگز اهل حدیث به این اندیشه نمی‌افتادند که چنین مسائلی را جزء اصول عقاید قرار دهند؛ به‌عنوان ‎مثال، می‌توان از مسئله قدیم یا حادث بودن کلام خدا سخن گفت که در آغاز قرن دوم بر سر زبان‌ها افتاد و اصلاً چنین چیزی در کلام رسول خدا(ص) و صحابه وجود نداشته است، ولی چون اهل حدیث در مقابل حدوث قرآن، جبهیری کردند، اعتقاد به قدم (حادث نبودن قرآن)، جزء عقاید اسلامی درآمد. سپس مؤلف محترم، با نظر به اخلاقِ گزارش کامل و دقیق اصول بنیادین هر فرقه‌ای، خود را بر آن می‌بیند که برخی از عقاید اهل حدیث را که شایستگی تبیین و گزارش دارند، با وسواس بیشتری بکاود. ایشان، از اصولِ‎: اطاعت از سلطان جائر و تحریم براندازی نظام‎های جائر؛ عدالت سلف و بالاخص همه صحابه؛ امامت خلفای چهارگانه و فضیلت آنان به‌ترتیب تاریخ خلافت؛ مسئله تقدیر و اینکه خیر و شر همه از جانب خداست و بشر در آن‌ها نقشی ندارد؛ صفات خبری و تفسیر آن بونه‌ای که منتهی به تجسیم و تشبیه شود، یاد نموده است. در میان این مباحث، مسائلی فراوانی معرفی و تحلیل می‌شود. در پایان نیز‎، فصلی درباره تاریخ سلفیه گشوده است که امروزه، دعوت به آن در جامعه اهل سنت، نوعی روشن‎فکری به ‎حساب می‌آید<ref>ر.ک: همان، ص74-75</ref>.
مؤلف از زبان ملطی نیز به بازگویی اصول اهل حدیث پرداخته است. مؤلف محترم در ضمن پرداختن به نقادی اجمالی اصول اهل حدیث، این نکته را تذکار داده است که اکثر اصول اهل حدیث، به‌عنوان جبهیری در مقابل مخالفان، جزء اصول عقاید آمده است؛ به‌گونه‌ای که اگر مکتب مخالف در این مورد وجود نداشت، هرگز اهل حدیث به این اندیشه نمی‌افتادند که چنین مسائلی را جزء اصول عقاید قرار دهند؛ به‌عنوان ‎مثال، می‌توان از مسئله قدیم یا حادث بودن کلام خدا سخن گفت که در آغاز قرن دوم بر سر زبان‌ها افتاد و اصلاً چنین چیزی در کلام رسول خدا(ص) و صحابه وجود نداشته است، ولی چون اهل حدیث در مقابل حدوث قرآن، جبهیری کردند، اعتقاد به قدم (حادث نبودن قرآن)، جزء عقاید اسلامی درآمد. سپس مؤلف محترم، با نظر به اخلاقِ گزارش کامل و دقیق اصول بنیادین هر فرقه‌ای، خود را بر آن می‌بیند که برخی از عقاید اهل حدیث را که شایستگی تبیین و گزارش دارند، با وسواس بیشتری بکاود. ایشان، از اصولِ‎: اطاعت از سلطان جائر و تحریم براندازی نظام‎های جائر؛ عدالت سلف و بالاخص همه صحابه؛ امامت خلفای چهارگانه و فضیلت آنان به‌ترتیب تاریخ خلافت؛ مسئله تقدیر و اینکه خیر و شر همه از جانب خداست و بشر در آن‌ها نقشی ندارد؛ صفات خبری و تفسیر آن به‌گونه‌ای که منتهی به تجسیم و تشبیه شود، یاد نموده است. در میان این مباحث، مسائلی فراوانی معرفی و تحلیل می‌شود. در پایان نیز‎، فصلی درباره تاریخ سلفیه گشوده است که امروزه، دعوت به آن در جامعه اهل سنت، نوعی روشن‎فکری به ‎حساب می‌آید<ref>ر.ک: همان، ص74-75</ref>.


در جلد دوم، از اشاعره، به‌تفصیل سخن گفته شده است. در سه فصل اول، به تبیین عقاید یکی از بزرگ‎ترین پیشوایان اهل سنت‎، یعنی [[اشعری، علی بن اسماعیل|شیخ ابوالحسن اشعری]] پرداخته شده و اندیشه‌های او را از دو کتاب وی، «[[الإبانة عن معاني القراءات|الإبانة]]» و «[[اللمع في التصوف|اللمع]]» برگرفته و در تأیید آن‌ها مطالبی نیز از پیروان او نقل کرده است. مؤلف همچنین در مواضعی که خود اشعری در باب آن‌ها مطلبی ندارد‎، نظیر مسائل مربوط به نبوت و معاد و خلافت، سخنی نگفته است‎. در این کتاب، اندیشه‌هایی که برای مکتب اشعری، بنیادین بوده است، مورد تجزیه‌وتحلیل قرار گرفته شده است. گذشته از بخش اول این جلد که نحوه و جریان شکل‎گیری اشاعره گزارش می‌شود‎، در بخش دوم، از اصول اساسی حاکم بر سنت اشعری سخن به میان آمده است‎. جستار از صفات خبری در نزد اشاعره‎، آفریننده بودن خداوند نسبت به کارهای بندگان، اراده گسترده خدا نسبت به همه کائنات، تکلیف فراتر از قدرت و توان، مقارنت قدرت و انجام فعل‎، رؤیت خدا در روز رستاخیز، کلام نفسی خدا‎، حادث نبودن کلام خدا و انکار حُسن و قبح عقلی، از برجسته‌ترین اصول اشاعره است که مؤلف محترم با تیزبینی و با رویکرد نقادانه بدان‌ها پرداخته است‎. نظیر این گزارش‌ها و رویکرد نقادانه را در مسئله انکار حُسن و قبح عقلی شاهد هستیم. انکار این مسئله، یکی از زیربناهای کلام اشاعره را تشکیل می‌دهد؛ آنان به پیروی از اهل حدیث و حنابله، خرد را کوچک‏تر از آن می‌دانند که حُسن و قبح اشیا را درک کند و یا اصلح را از غیر اصلح جدا سازد؛ بلکه ایشان می‌گویند: کسانی که عقل را بر درک حُسن و قبح افعال توانا می‌شمارند، مشیت الهی را محدود می‌سازند و از حریت و آزادی او می‌کاهند؛ زیرا پذیرفتن داوری عقل در این قلمرو، سبب می‌شود که خدا آنچه را که خرد خوب شمرده است، انجام دهد و آنچه را بد دانست‎، ترک کند و محدودیتی بالاتر و روشن‎تر از این نیست؛ بنابراین، برای حفظ اطلاق اراده خدا، چاره‌ای جز این نیست که بگوییم خوب و بد آن است که خدا آن را خوب و بد بشمارد و هرگاه خدا کافری را به بهشت و مؤمنی را به دوزخ روانه کرد، خوب خواهد بود و اگر کودک معصومی را وارد آتش ساخت، کار خوبی به‎ حساب خواهد آمد.
در جلد دوم، از اشاعره، به‌تفصیل سخن گفته شده است. در سه فصل اول، به تبیین عقاید یکی از بزرگ‎ترین پیشوایان اهل سنت‎، یعنی [[اشعری، علی بن اسماعیل|شیخ ابوالحسن اشعری]] پرداخته شده و اندیشه‌های او را از دو کتاب وی، «[[الإبانة عن معاني القراءات|الإبانة]]» و «[[اللمع في التصوف|اللمع]]» برگرفته و در تأیید آن‌ها مطالبی نیز از پیروان او نقل کرده است. مؤلف همچنین در مواضعی که خود اشعری در باب آن‌ها مطلبی ندارد‎، نظیر مسائل مربوط به نبوت و معاد و خلافت، سخنی نگفته است‎. در این کتاب، اندیشه‌هایی که برای مکتب اشعری، بنیادین بوده است، مورد تجزیه‌وتحلیل قرار گرفته شده است. گذشته از بخش اول این جلد که نحوه و جریان شکل‎گیری اشاعره گزارش می‌شود‎، در بخش دوم، از اصول اساسی حاکم بر سنت اشعری سخن به میان آمده است‎. جستار از صفات خبری در نزد اشاعره‎، آفریننده بودن خداوند نسبت به کارهای بندگان، اراده گسترده خدا نسبت به همه کائنات، تکلیف فراتر از قدرت و توان، مقارنت قدرت و انجام فعل‎، رؤیت خدا در روز رستاخیز، کلام نفسی خدا‎، حادث نبودن کلام خدا و انکار حُسن و قبح عقلی، از برجسته‌ترین اصول اشاعره است که مؤلف محترم با تیزبینی و با رویکرد نقادانه بدان‌ها پرداخته است‎. نظیر این گزارش‌ها و رویکرد نقادانه را در مسئله انکار حُسن و قبح عقلی شاهد هستیم. انکار این مسئله، یکی از زیربناهای کلام اشاعره را تشکیل می‌دهد؛ آنان به پیروی از اهل حدیث و حنابله، خرد را کوچک‏تر از آن می‌دانند که حُسن و قبح اشیا را درک کند و یا اصلح را از غیر اصلح جدا سازد؛ بلکه ایشان می‌گویند: کسانی که عقل را بر درک حُسن و قبح افعال توانا می‌شمارند، مشیت الهی را محدود می‌سازند و از حریت و آزادی او می‌کاهند؛ زیرا پذیرفتن داوری عقل در این قلمرو، سبب می‌شود که خدا آنچه را که خرد خوب شمرده است، انجام دهد و آنچه را بد دانست‎، ترک کند و محدودیتی بالاتر و روشن‎تر از این نیست؛ بنابراین، برای حفظ اطلاق اراده خدا، چاره‌ای جز این نیست که بگوییم خوب و بد آن است که خدا آن را خوب و بد بشمارد و هرگاه خدا کافری را به بهشت و مؤمنی را به دوزخ روانه کرد، خوب خواهد بود و اگر کودک معصومی را وارد آتش ساخت، کار خوبی به‎ حساب خواهد آمد.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش