پرش به محتوا

ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'سانه' به 'سه‌گانه'
جز (جایگزینی متن - 'ه‌گ' به '')
جز (جایگزینی متن - 'سانه' به 'سه‌گانه')
خط ۱۳۲: خط ۱۳۲:
اينك لازم است به آن دسته از رواياتى كه در همۀ كتب ادب نقل مى‌شود بپردازيم: موضوع اصلى این داستانها، دوستى ابوالفرج با [[صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|صاحب بن عباد]] و ابن عمید و هديۀ کتاب اغانى به سيف الدوله است.
اينك لازم است به آن دسته از رواياتى كه در همۀ كتب ادب نقل مى‌شود بپردازيم: موضوع اصلى این داستانها، دوستى ابوالفرج با [[صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|صاحب بن عباد]] و ابن عمید و هديۀ کتاب اغانى به سيف الدوله است.


افسانه‌هاى ديگرى نيز گرد این روايات تنيده شده كه یکى حكايت نسخۀ منحصر به فرد اغانى است؛ ديگر کتابخانۀ عظيم صاحب است كه بخشى از آن بر 30 شتربار مى‌شده و سپس اغانى جاى آنهمه کتاب را گرفته است، سديگر هديۀ 1000 دينارى سيف الدوله در ازاى اغانى و نظر صاحب در این باب است. بدين سان اغانى، کتابى افسانه‌اى شده و مؤلف آن چنان ارجمند گرديده است كه نویسندگان سده‌هاى بعد، حتى معاصران، او را كاتب ركن الدوله و نديم معز الدوله پنداشته‌اند (مثلاًنك‍:ياقوت، همان، 110/13؛ اصمعى، 115).
افسه‌گانه‌هاى ديگرى نيز گرد این روايات تنيده شده كه یکى حكايت نسخۀ منحصر به فرد اغانى است؛ ديگر کتابخانۀ عظيم صاحب است كه بخشى از آن بر 30 شتربار مى‌شده و سپس اغانى جاى آنهمه کتاب را گرفته است، سديگر هديۀ 1000 دينارى سيف الدوله در ازاى اغانى و نظر صاحب در این باب است. بدين سان اغانى، کتابى افسه‌گانه‌اى شده و مؤلف آن چنان ارجمند گرديده است كه نویسندگان سده‌هاى بعد، حتى معاصران، او را كاتب ركن الدوله و نديم معز الدوله پنداشته‌اند (مثلاًنك‍:ياقوت، همان، 110/13؛ اصمعى، 115).


اما همۀ این روايات از سدۀ 7ق با سخن ياقوت آغاز مى‌شود. وى مى‌نویسد: «قال الوزير... المغربى في مقدمة ما انتخبه من کتاب الاغانى الى سيف الدولة ابن حمدان فاعطاه الف دينار». «چون خبر به ابن عباد رسيد، گفت: سيف الدوله كوتاهى كرده است و این کتاب چندين برابر این مال مى‌ارزد. آنگاه در وصف کتاب، سخن به درازا گفت و افزود كه کتابخانۀ من مشتمل بر 206000 جلد است، اما از آن میان تنها اغانى همنشين دائمى من است» (همان، 97/13).
اما همۀ این روايات از سدۀ 7ق با سخن ياقوت آغاز مى‌شود. وى مى‌نویسد: «قال الوزير... المغربى في مقدمة ما انتخبه من کتاب الاغانى الى سيف الدولة ابن حمدان فاعطاه الف دينار». «چون خبر به ابن عباد رسيد، گفت: سيف الدوله كوتاهى كرده است و این کتاب چندين برابر این مال مى‌ارزد. آنگاه در وصف کتاب، سخن به درازا گفت و افزود كه کتابخانۀ من مشتمل بر 206000 جلد است، اما از آن میان تنها اغانى همنشين دائمى من است» (همان، 97/13).
خط ۱۳۸: خط ۱۳۸:
نوشتۀ وزير مغربى دقيقا روشن نيست، زيرا آنچه اينك پيش روى داريم، جمله‌اى مشوش و ناقص است؛گویى وى گزيده‌اى از اغانى را برای سيف الدوله فرستاده است، اما این وزير نویسنده در 370 ق، يعنى 15 سال پس از مرگ سيف الدوله چشم به جهان گشوده است. به همین جهت، ياقوت و نویسندگان پس از او به طور كلى چنين برداشت كرده‌اند كه وزير مغربى در مقدمه گفته كه ابوالفرج کتابش را برای امیر حمدان فرستاده است، اما هيچ كس در شرح احوال و آثار وزير، به چنين مقدمه‌اى اشاره نكرده است. این روايت در جاى ديگرى نيز آمده (ابن واصل، 1 (1) 5/-6) كه با آنچه ذكر شد، اندكى تفاوت دارد: اولا، ستايش صاحب از کتاب در دو سه سطر نقل شده، ثانيا، صاحب شمار کتاب‌هاى خود را 117000 جلد ذكر كرده است. همین نكته هم به غرابت این روايت مى‌افزايد، زيرا وجود 206000 يا 117000 جلد کتاب آن هم در یک جا، در آن روزگار سخت شگفت مى‌نمايد. این روايت از دو جهت ديگر نيز نامطمئن است: یکى آنكه تنها روايتى است كه نام ابن عباد و ابوالفرج را در یک جا گرد آورده و اگر آن را مجعول بپنداريم، میان آن دو هيچ رابطه‌اى باقى نمى‌ماند. ديگر آنكه شايد از نظر زمان هم پذيرفتنى نباشد، زيرا در 347ق كه صاحب به عنوان دبير مؤيد الدوله به بغداد رفت، هنوز آن مرد نام‌آور و صاحب مجالس بزرگ ادب رى و اصفهان نشده بود و خود گاه ناچار بود كه ساعتها بر در وزير مهلبى بنشيند تا اجازۀ دخول يابد. در حقيقت صاحب چند سال پس از مرگ ابوالفرج مقام وزارت يافته است.
نوشتۀ وزير مغربى دقيقا روشن نيست، زيرا آنچه اينك پيش روى داريم، جمله‌اى مشوش و ناقص است؛گویى وى گزيده‌اى از اغانى را برای سيف الدوله فرستاده است، اما این وزير نویسنده در 370 ق، يعنى 15 سال پس از مرگ سيف الدوله چشم به جهان گشوده است. به همین جهت، ياقوت و نویسندگان پس از او به طور كلى چنين برداشت كرده‌اند كه وزير مغربى در مقدمه گفته كه ابوالفرج کتابش را برای امیر حمدان فرستاده است، اما هيچ كس در شرح احوال و آثار وزير، به چنين مقدمه‌اى اشاره نكرده است. این روايت در جاى ديگرى نيز آمده (ابن واصل، 1 (1) 5/-6) كه با آنچه ذكر شد، اندكى تفاوت دارد: اولا، ستايش صاحب از کتاب در دو سه سطر نقل شده، ثانيا، صاحب شمار کتاب‌هاى خود را 117000 جلد ذكر كرده است. همین نكته هم به غرابت این روايت مى‌افزايد، زيرا وجود 206000 يا 117000 جلد کتاب آن هم در یک جا، در آن روزگار سخت شگفت مى‌نمايد. این روايت از دو جهت ديگر نيز نامطمئن است: یکى آنكه تنها روايتى است كه نام ابن عباد و ابوالفرج را در یک جا گرد آورده و اگر آن را مجعول بپنداريم، میان آن دو هيچ رابطه‌اى باقى نمى‌ماند. ديگر آنكه شايد از نظر زمان هم پذيرفتنى نباشد، زيرا در 347ق كه صاحب به عنوان دبير مؤيد الدوله به بغداد رفت، هنوز آن مرد نام‌آور و صاحب مجالس بزرگ ادب رى و اصفهان نشده بود و خود گاه ناچار بود كه ساعتها بر در وزير مهلبى بنشيند تا اجازۀ دخول يابد. در حقيقت صاحب چند سال پس از مرگ ابوالفرج مقام وزارت يافته است.


اين روايت از جهتى، با روايت ديگرى كه ياقوت نقل كرده، پيوند مى‌يابد: وزير مهلبى از ابوالفرج مى‌پرسد كه اغانى را در چه مدت گرد آورده است. وى جواب مى‌دهد: در 50 سال. ياقوت سپس در همان روايت مى‌افزايد كه ابوالفرج در همۀ عمر تنها یک نسخه از آن کتاب نوشته و این نسخه همان است كه به سيف الدوله هديه كرده (ادبا، 98/13). بخش آخر این روايت شايد برداشت خود ياقوت يا قول وزير مغربى است كه از آنجا به وفيات [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]] (307/3) و سپس به همۀ کتاب‌هاى بعد از او راه يافته است. [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، گویى در تأييد رابطه میان ابوالفرج و صاحب، این افسانه را نيز مى‌افزايد كه صاحب، با ظهور اغانى، از 30 شترى كه در سفرها کتاب‌هایش را حمل می‌كردند، بى‌نياز شد.
اين روايت از جهتى، با روايت ديگرى كه ياقوت نقل كرده، پيوند مى‌يابد: وزير مهلبى از ابوالفرج مى‌پرسد كه اغانى را در چه مدت گرد آورده است. وى جواب مى‌دهد: در 50 سال. ياقوت سپس در همان روايت مى‌افزايد كه ابوالفرج در همۀ عمر تنها یک نسخه از آن کتاب نوشته و این نسخه همان است كه به سيف الدوله هديه كرده (ادبا، 98/13). بخش آخر این روايت شايد برداشت خود ياقوت يا قول وزير مغربى است كه از آنجا به وفيات [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]] (307/3) و سپس به همۀ کتاب‌هاى بعد از او راه يافته است. [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]]، گویى در تأييد رابطه میان ابوالفرج و صاحب، این افسه‌گانه را نيز مى‌افزايد كه صاحب، با ظهور اغانى، از 30 شترى كه در سفرها کتاب‌هایش را حمل می‌كردند، بى‌نياز شد.


در مقدمۀ اغانى اشارتى است كه حل ناشده، باقى مانده است. ابوالفرج در آغاز کتاب گوید این کتاب را به فرمان «رئيسى از رئيسان» تدوین كرده است (5/1) و معلوم نيست كه این رئيس كيست، اما از آنجا كه در زمان حيات او، [[صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|صاحب بن عباد]] مقامى چندان بلند نداشته و اغانى قبل از مرگ وزير مهلبى (352 ق) تمام شده است، مى‌توان صاحب را از این ماجرا بيرون نهاد. گذشته از آن، عدم تصريح به نام آن رئيس، ناچار دليلى داشته كه احتمالا مغضوب بودن آن رئيس بوده است. حال آنكه صاحب در همۀ دوران امارت هرگز مغضوب نشده است. با اينهمه ابن زاكور در تزيين قلائد العقيان خود، تصريح مى‌كند كه کتاب برای صاحب تدوین شده بوده است (نك‍: خلف الله، 85)، ولى خلف الله بر اساس آنچه ذكر شد و دلائل جانبى ديگر این نظر را مردود مى‌شمارد (ص 84-87).
در مقدمۀ اغانى اشارتى است كه حل ناشده، باقى مانده است. ابوالفرج در آغاز کتاب گوید این کتاب را به فرمان «رئيسى از رئيسان» تدوین كرده است (5/1) و معلوم نيست كه این رئيس كيست، اما از آنجا كه در زمان حيات او، [[صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|صاحب بن عباد]] مقامى چندان بلند نداشته و اغانى قبل از مرگ وزير مهلبى (352 ق) تمام شده است، مى‌توان صاحب را از این ماجرا بيرون نهاد. گذشته از آن، عدم تصريح به نام آن رئيس، ناچار دليلى داشته كه احتمالا مغضوب بودن آن رئيس بوده است. حال آنكه صاحب در همۀ دوران امارت هرگز مغضوب نشده است. با اينهمه ابن زاكور در تزيين قلائد العقيان خود، تصريح مى‌كند كه کتاب برای صاحب تدوین شده بوده است (نك‍: خلف الله، 85)، ولى خلف الله بر اساس آنچه ذكر شد و دلائل جانبى ديگر این نظر را مردود مى‌شمارد (ص 84-87).
خط ۲۱۰: خط ۲۱۰:
ابوالفرج كه به شدت تحت تأثير سنت روشنفكرانۀ مؤلفان ادب است، پيوسته مى‌كوشد از ارائۀ آثار ثقيل به خواننده خوددارى كند و به عكس او را با حكايات نو به نو مشغول دارد، زيرا مى‌داند كه «در طبيعت آدمیزاد، عشق انتقال از چيزى به چيز ديگر، و راحت جویى گذر از امر معهود و شناخته به نامعهود و نو، نهفته است»، زيرا «هر چيز كه امید دست يافتن به آن مى‌رود، از آنچه حاصل است، بر جان شيرين‌تر مى‌نشيند» (الاغانى، 4/1؛ نيز نك‍: [[بلاشر، رژیس|بلاشر]]، 211-212). با اينهمه او كار خود را سخت جدى مى‌گيرد و آثار خویش را كاملا عالمانه تلقى مى‌كند، به همین جهت، پيوسته روايات خود را به اسنادى استوار و راویانى مشهور، متقن مى‌گرداند (دربارۀ اسناد، او، نك‍: ه‍. د، الاغانى)، يا به کتاب‌هایى چون آثار ثعلب، ابن اعرابى، ابوعمرو شيباني، ابن حبيب، سكرى و ديگران ارجاع مى‌دهد (نك‍: خلف اللّه، 196).
ابوالفرج كه به شدت تحت تأثير سنت روشنفكرانۀ مؤلفان ادب است، پيوسته مى‌كوشد از ارائۀ آثار ثقيل به خواننده خوددارى كند و به عكس او را با حكايات نو به نو مشغول دارد، زيرا مى‌داند كه «در طبيعت آدمیزاد، عشق انتقال از چيزى به چيز ديگر، و راحت جویى گذر از امر معهود و شناخته به نامعهود و نو، نهفته است»، زيرا «هر چيز كه امید دست يافتن به آن مى‌رود، از آنچه حاصل است، بر جان شيرين‌تر مى‌نشيند» (الاغانى، 4/1؛ نيز نك‍: [[بلاشر، رژیس|بلاشر]]، 211-212). با اينهمه او كار خود را سخت جدى مى‌گيرد و آثار خویش را كاملا عالمانه تلقى مى‌كند، به همین جهت، پيوسته روايات خود را به اسنادى استوار و راویانى مشهور، متقن مى‌گرداند (دربارۀ اسناد، او، نك‍: ه‍. د، الاغانى)، يا به کتاب‌هایى چون آثار ثعلب، ابن اعرابى، ابوعمرو شيباني، ابن حبيب، سكرى و ديگران ارجاع مى‌دهد (نك‍: خلف اللّه، 196).


اما در بسيارى جاها گویى در نظر گویى در نظر او، نبايد تنها به واقعيت زندگى مردمان و حوادث تاريخى نگريست، بلكه ساختار افسانون یک روايت نيز در صورتى كه فريبنده و دل آویز باشد و ذوق هنرى ظريفان را اقناع كند، مى‌تواند مورد توجه قرار گيرد و بنابراین بايد از پشتوانۀ سندهایى استوار برخوردار باشد. مثالهایى كه در تأييد این سخن مى‌توان آورد، بسيار است. مثلا، در مرگ ليلى اخيليه، روايت اصمعى را كه مى‌گوید: او هنگام بازگشت از نيشابور درگذشت، درست نمى‌داند، بلكه ترجيح مى‌دهد كه ليلى، همراه شوى خود بر ماهورى كه قبر عاشق دلسوخته‌اش توبه در آن بود، بگذرد و به رغم نكوهش شوى، عاشق را درود فرستند و از او بخواهد، همانگونه كه در شعرى وعده كرده است، از وراى گور نيز سلام او را پاسخ گوید. همان هنگام، پرواز جغدى وحشت‌زده، اشتر ليلى را مى‌رماند، چنانكه او از فراز هودج به زمین مى‌افتد و كنار عاشق ديرينه جان مى‌سپارد. ابوالفرج در دنبال این افسانۀ باور نكردنى مى‌افزايد: این است روايت صحيح در مرگ ليلى (همان، 244/11). مثال ديگر افسانه‌هاى شور انگيز ليلى و مجنون است كه در حدود سدۀ 2ق پديد آمد و سپس پيوسته بر حجم آنها افزوده شد، تا به دست ابوالفرج رسيد ‎(همان، 1/2-96). بى گمان وى به هيچ یک از آنها به عنوان حادثه‌اى واقعى نمى‌نگرد، اما همه را با رغبتى تمام كه انگيزه‌اى جز عشق به داستان پردازى ندارد، با دقت بسيار نقل مى‌كند (نك‍: [[بلاشر، رژیس|بلاشر]]، 191). او مى‌داند كه افسانۀ پادشاهان يمن را يزيد بن مفرغ جعل كرده است (نك‍: ابوالفرج، همان، 255/18)، اما از ذكر آنها نيز خوددارى نمى‌كند.
اما در بسيارى جاها گویى در نظر گویى در نظر او، نبايد تنها به واقعيت زندگى مردمان و حوادث تاريخى نگريست، بلكه ساختار افسانون یک روايت نيز در صورتى كه فريبنده و دل آویز باشد و ذوق هنرى ظريفان را اقناع كند، مى‌تواند مورد توجه قرار گيرد و بنابراین بايد از پشتوانۀ سندهایى استوار برخوردار باشد. مثالهایى كه در تأييد این سخن مى‌توان آورد، بسيار است. مثلا، در مرگ ليلى اخيليه، روايت اصمعى را كه مى‌گوید: او هنگام بازگشت از نيشابور درگذشت، درست نمى‌داند، بلكه ترجيح مى‌دهد كه ليلى، همراه شوى خود بر ماهورى كه قبر عاشق دلسوخته‌اش توبه در آن بود، بگذرد و به رغم نكوهش شوى، عاشق را درود فرستند و از او بخواهد، همانگونه كه در شعرى وعده كرده است، از وراى گور نيز سلام او را پاسخ گوید. همان هنگام، پرواز جغدى وحشت‌زده، اشتر ليلى را مى‌رماند، چنانكه او از فراز هودج به زمین مى‌افتد و كنار عاشق ديرينه جان مى‌سپارد. ابوالفرج در دنبال این افسانۀ باور نكردنى مى‌افزايد: این است روايت صحيح در مرگ ليلى (همان، 244/11). مثال ديگر افسه‌گانه‌هاى شور انگيز ليلى و مجنون است كه در حدود سدۀ 2ق پديد آمد و سپس پيوسته بر حجم آنها افزوده شد، تا به دست ابوالفرج رسيد ‎(همان، 1/2-96). بى گمان وى به هيچ یک از آنها به عنوان حادثه‌اى واقعى نمى‌نگرد، اما همه را با رغبتى تمام كه انگيزه‌اى جز عشق به داستان پردازى ندارد، با دقت بسيار نقل مى‌كند (نك‍: [[بلاشر، رژیس|بلاشر]]، 191). او مى‌داند كه افسانۀ پادشاهان يمن را يزيد بن مفرغ جعل كرده است (نك‍: ابوالفرج، همان، 255/18)، اما از ذكر آنها نيز خوددارى نمى‌كند.


==درگذشت==
==درگذشت==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش