۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'میآید' به 'میآید') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - 'میدهد' به 'میدهد') |
||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
در نظر [[ارسطو]]، هر معرفتی با احساس شروع میشود و منظور از آن احساس جزیی است که در مکان و زمان معینی صورت میگیرد و معرفت چون با احساس آغاز شد، به مجرای تحول خود در مدارج متوالی میافتد و در این تحول هر درجه معرفت از معرفتی که مقدم بر آن است، بیرون میآید؛ یعنی درجه بالاتر معرفت در مرحله پایینتر وجود دارد، منتهی بهصورت بالقوه<ref>ر.ک: همان، ص31</ref>. | در نظر [[ارسطو]]، هر معرفتی با احساس شروع میشود و منظور از آن احساس جزیی است که در مکان و زمان معینی صورت میگیرد و معرفت چون با احساس آغاز شد، به مجرای تحول خود در مدارج متوالی میافتد و در این تحول هر درجه معرفت از معرفتی که مقدم بر آن است، بیرون میآید؛ یعنی درجه بالاتر معرفت در مرحله پایینتر وجود دارد، منتهی بهصورت بالقوه<ref>ر.ک: همان، ص31</ref>. | ||
[[ارسطو]] در کتاب نفس، پس از آنکه لزوم تمییز ماده از علت فاعله را بیان میکند، میگوید: «پس واجب است که در نفس نیز قائل به چنین تشخصی باشیم. در واقع، از یک طرف، در آن عقلی را تمییز میدهیم که چون خود تمام معقولات میگردد، مشابه ماده است و از طرف دیگر، عقلی را که مشابه علت فاعلی است؛ زیرا همه آنها را احداث میکند، به اعتبار اینکه ملکهای است که مشابهت به نور دارد؛ زیرا به یک معنا نور نیز رنگهای بالقوه را به رنگهای بالفعل تغییر | [[ارسطو]] در کتاب نفس، پس از آنکه لزوم تمییز ماده از علت فاعله را بیان میکند، میگوید: «پس واجب است که در نفس نیز قائل به چنین تشخصی باشیم. در واقع، از یک طرف، در آن عقلی را تمییز میدهیم که چون خود تمام معقولات میگردد، مشابه ماده است و از طرف دیگر، عقلی را که مشابه علت فاعلی است؛ زیرا همه آنها را احداث میکند، به اعتبار اینکه ملکهای است که مشابهت به نور دارد؛ زیرا به یک معنا نور نیز رنگهای بالقوه را به رنگهای بالفعل تغییر میدهد و همین عقل است که چون بالذات فعل است، مفارق و غیر منفعل و عاری از اختلاط است»<ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
به نظر [[ارسطو]] عقل منفعل برای اینکه خود معقول شود، برخلاف معقولات دیگر مستقیما تحت تأثیر عقل فعال، از قوه به فعل درنمیآید، بلکه بهطور غیر مستقیم، معقول میگردد؛ یعنی چون معقولات دیگر فعلیت یافت و بعد از فعلیت با عقل ممکن اتحاد یافت، در همان حال که نسبت به این معقولات علم حاصل میشود، علم به خود عقل نیز بهواسطه آنها و به سبب اتحاد آنها با عقل پدید میآید؛ یعنی عقل هرگز مستقیما خود را تعقل نمیکند، بلکه مورد تعقل آن معقولات دیگر است، منتهی چون این معقولات را در ضمن عمل تعقل با خود متحد میسازد، علم او به معقول در حکم این است که علم به خود یابد<ref>ر.ک: همان، ص32</ref>. | به نظر [[ارسطو]] عقل منفعل برای اینکه خود معقول شود، برخلاف معقولات دیگر مستقیما تحت تأثیر عقل فعال، از قوه به فعل درنمیآید، بلکه بهطور غیر مستقیم، معقول میگردد؛ یعنی چون معقولات دیگر فعلیت یافت و بعد از فعلیت با عقل ممکن اتحاد یافت، در همان حال که نسبت به این معقولات علم حاصل میشود، علم به خود عقل نیز بهواسطه آنها و به سبب اتحاد آنها با عقل پدید میآید؛ یعنی عقل هرگز مستقیما خود را تعقل نمیکند، بلکه مورد تعقل آن معقولات دیگر است، منتهی چون این معقولات را در ضمن عمل تعقل با خود متحد میسازد، علم او به معقول در حکم این است که علم به خود یابد<ref>ر.ک: همان، ص32</ref>. |
ویرایش