۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ىا' به 'یا') |
جز (جایگزینی متن - 'نگ' به 'نگ') |
||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
| تعداد جلد =1 | | تعداد جلد =1 | ||
| کتابخانۀ دیجیتال نور =18397 | | کتابخانۀ دیجیتال نور =18397 | ||
| کتابخوان همراه نور =14744 | |||
| کد پدیدآور = | | کد پدیدآور = | ||
| پس از = | | پس از = | ||
خط ۴۳: | خط ۴۴: | ||
درباره تاریخ علم کلام از معتزله و اشاعره و ماتریدیه و نظرات علماى آن فن چون [[غزالی، محمد بن محمد|امام غزالى]] و [[شهرستانی، محمد بن عبدالکریم|شهرستانى]] و [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم آندلسى]] و [[فخر رازی، محمد بن عمر|امام فخرالدین رازى]] و [[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد]] و [[آمدی، علی بن محمد|آمدى]] و قاضى عضدالدین ایجى و [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]] و محمد بن عبدالوهاب و شاه ولیاللّه دهلوى و شیخ محمد عبده سخن رفته است. | درباره تاریخ علم کلام از معتزله و اشاعره و ماتریدیه و نظرات علماى آن فن چون [[غزالی، محمد بن محمد|امام غزالى]] و [[شهرستانی، محمد بن عبدالکریم|شهرستانى]] و [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم آندلسى]] و [[فخر رازی، محمد بن عمر|امام فخرالدین رازى]] و [[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد]] و [[آمدی، علی بن محمد|آمدى]] و قاضى عضدالدین ایجى و [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]] و محمد بن عبدالوهاب و شاه ولیاللّه دهلوى و شیخ محمد عبده سخن رفته است. | ||
درباره پیدایش مکاتب کلامی معتزله و اشاعره | درباره پیدایش مکاتب کلامی معتزله و اشاعره اینگونه آمده است که در زمان بنیامیه و در عهد عبدالملک بن مروان (۶۵-۸۵)، عقیده به قدر یا طرفداران اختیار پیدا شد و اساس فکر معتزله بر آن بود. در آن زمان جبریه یا مجبره عقیده داشتند که بندگان خدا صاحب افعال خود نیستند و خیر و شر را به خداوند نسبت مىدادند و نسبت آن را به انسان امرى مجازى مىپنداشتند؛ برخلاف ایشان قدریه یا معتزله قرن بعد طرفدار حریت انسان و قدرت اراده او بودند و آدمى را در کردار و رفتار خود آزاد مىدانستند<ref>ر.ک: همان، ص15-14</ref>. | ||
مخالفان این فرقه، قدریه را مجوسان امت اسلام میشمردند و از قول رسول خدا(ص) حدیثى روایت مىکردند که ایشان فرمودند: «القدرية مجوس هذه الأمة»؛ یعنى: «قدریان و طرفداران قدرت انسان، مجوسان، یعنى زردشتیان امت اسلامند. | مخالفان این فرقه، قدریه را مجوسان امت اسلام میشمردند و از قول رسول خدا(ص) حدیثى روایت مىکردند که ایشان فرمودند: «القدرية مجوس هذه الأمة»؛ یعنى: «قدریان و طرفداران قدرت انسان، مجوسان، یعنى زردشتیان امت اسلامند. | ||
خط ۵۴: | خط ۵۵: | ||
از محوریترین مباحث این بخش، بحث از تعریف علم و معرفت و بررسی انواع و مراحل آن است<ref>ر.ک: همان، ص112-109</ref>. | از محوریترین مباحث این بخش، بحث از تعریف علم و معرفت و بررسی انواع و مراحل آن است<ref>ر.ک: همان، ص112-109</ref>. | ||
مؤلف، مراحل معرفت را | مؤلف، مراحل معرفت را اینگونه توصیف میکند: | ||
# معرفت حسى: معرفت، گاهى از طریق حس، حاصل شود و وسیله ادراک آن غالباً حواس ظاهره پنجگانه: باصره (بینایى)، سامعه (شنوایى)، لامسه (بسودنى)، ذائقه (چشایى) و شامه (بویایى) مىباشد؛ زیرا نخستین گامى که آدمى در راه شناخت جهان برمىدارد، بهواسطه این حواس ظاهر است. | # معرفت حسى: معرفت، گاهى از طریق حس، حاصل شود و وسیله ادراک آن غالباً حواس ظاهره پنجگانه: باصره (بینایى)، سامعه (شنوایى)، لامسه (بسودنى)، ذائقه (چشایى) و شامه (بویایى) مىباشد؛ زیرا نخستین گامى که آدمى در راه شناخت جهان برمىدارد، بهواسطه این حواس ظاهر است. | ||
#:از عمل طبیعى این حواس، احساسات و صورى حاصل میشود که باهم ترکیب شده، نخستین مرحله علم را تشکیل مىدهند و معرفت حسى نام دارند. | #:از عمل طبیعى این حواس، احساسات و صورى حاصل میشود که باهم ترکیب شده، نخستین مرحله علم را تشکیل مىدهند و معرفت حسى نام دارند. | ||
# معرفت سطحى: معرفت سطحى، مرحله دوم علم است، که بیشتر مردم عامى از طبیعت دارند. این معرفت هرچند محصول جستجوى علل امور است، ولى چون در | # معرفت سطحى: معرفت سطحى، مرحله دوم علم است، که بیشتر مردم عامى از طبیعت دارند. این معرفت هرچند محصول جستجوى علل امور است، ولى چون در اینگونه موارد، تحقیق از روى نظم و ترتیب و به طریق علمى صورت نگرفته، کموبیش این نوع معرفت، همان صفات معرفت حسى را داشته، کلیت ندارد. | ||
# معرفت علمى: مرحله سوم، معرفت علمى است، که آن را «معرفت عینى» و «معرفت کلى» نیز گویند. در این مرحله، ذهن انسان از امور حسى و سطحى تجاوز کرده، به علل و قوانین حوادث، آگاه مىگردد. در مرحله علمى، ذهن از کثرت به وحدت و از جزء به کل و از ممکن به واجب راه مىیابد. | # معرفت علمى: مرحله سوم، معرفت علمى است، که آن را «معرفت عینى» و «معرفت کلى» نیز گویند. در این مرحله، ذهن انسان از امور حسى و سطحى تجاوز کرده، به علل و قوانین حوادث، آگاه مىگردد. در مرحله علمى، ذهن از کثرت به وحدت و از جزء به کل و از ممکن به واجب راه مىیابد. | ||
# معرفت فلسفى: مرحله چهارم، معرفت فلسفى است، که براى کمتر کسى حاصل میشود و ذهن پس از طى مراحل سابق، از ظاهر به باطن گراییده، به ذات و حقیقت اشیاء یعنى کلیت تامه و مطلقیت توجه پیدا مىکند و آن علم به مابعدالطبیعه و فلسفه اولى و بحث از حقیقت وجود است<ref>ر.ک: همان، ص113</ref>. | # معرفت فلسفى: مرحله چهارم، معرفت فلسفى است، که براى کمتر کسى حاصل میشود و ذهن پس از طى مراحل سابق، از ظاهر به باطن گراییده، به ذات و حقیقت اشیاء یعنى کلیت تامه و مطلقیت توجه پیدا مىکند و آن علم به مابعدالطبیعه و فلسفه اولى و بحث از حقیقت وجود است<ref>ر.ک: همان، ص113</ref>. |
ویرایش