پرش به محتوا

رساله صناعیه: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۱۱ سپتامبر ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ن‎گ' به 'ن‌گ'
جز (جایگزینی متن - 'ى‎ا' به 'ی‌ا')
جز (جایگزینی متن - 'ن‎گ' به 'ن‌گ')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۶۲: خط ۶۲:
1-تعریف پیشه؛ 2-سودمندى پیشه؛ 3-هدفمندی پیشه؛ 4-دسته‌بندى پیشه‌ها: 1-4. به لحاظ سودمندى 2-4. به لحاظ هدفمندی؛ 5-دادوستد پیشه‌ها با یکدیگر؛ 6-رده‌بندى پیشه‌ها: 1-6. به لحاظ سودمندى 2-6. به لحاظ شرف 3-6. به لحاظ هدف.
1-تعریف پیشه؛ 2-سودمندى پیشه؛ 3-هدفمندی پیشه؛ 4-دسته‌بندى پیشه‌ها: 1-4. به لحاظ سودمندى 2-4. به لحاظ هدفمندی؛ 5-دادوستد پیشه‌ها با یکدیگر؛ 6-رده‌بندى پیشه‌ها: 1-6. به لحاظ سودمندى 2-6. به لحاظ شرف 3-6. به لحاظ هدف.


او صناعت را این‎گونه بازمی‌شناساند: صناعت همان پیشه است و پیشه، توانایى است که با فکر و اندیشه درست در موضوع تأثیر راسخ گذارد و موضوع هم به اقتضاى غرض و غایتى که در آن است، آن تأثیر را مى‎پذیرد. [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] در تعریف خود تلاش مى‌کند با بهره‌گیرى از روش تحلیلى، زوایاى گوناگون مسئله را بررسى کند: نخست هریک از واژه‌ها را واشکافى مى‌کند و پس از تبیین واژگانى و آوردن اصل تعریف دوباره به تحلیل تعریف مى‎پردازد. بدین معنا که در گزینش تک‎تک واژه‌ها انگیزه‌اى خاص نهان است. با توجه به آنچه وى در تعریف پیشه گفته است، در پیشه سه پایه بنیادى وجود دارد: 1-موضوع؛ همان چیزى که تأثیر مى‎پذیرد. 2-ذات؛ تأثیرپذیرى به اقتضاى هویت و غایتى است که در ذات آن چیز نهفته است. 3-فاعل-تأثیرگذار؛ همان چیزى که تأثیرگذارى از آن است.<ref>همان، ص58-59</ref>
او صناعت را این‌گونه بازمی‌شناساند: صناعت همان پیشه است و پیشه، توانایى است که با فکر و اندیشه درست در موضوع تأثیر راسخ گذارد و موضوع هم به اقتضاى غرض و غایتى که در آن است، آن تأثیر را مى‎پذیرد. [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] در تعریف خود تلاش مى‌کند با بهره‌گیرى از روش تحلیلى، زوایاى گوناگون مسئله را بررسى کند: نخست هریک از واژه‌ها را واشکافى مى‌کند و پس از تبیین واژگانى و آوردن اصل تعریف دوباره به تحلیل تعریف مى‎پردازد. بدین معنا که در گزینش تک‎تک واژه‌ها انگیزه‌اى خاص نهان است. با توجه به آنچه وى در تعریف پیشه گفته است، در پیشه سه پایه بنیادى وجود دارد: 1-موضوع؛ همان چیزى که تأثیر مى‎پذیرد. 2-ذات؛ تأثیرپذیرى به اقتضاى هویت و غایتى است که در ذات آن چیز نهفته است. 3-فاعل-تأثیرگذار؛ همان چیزى که تأثیرگذارى از آن است.<ref>همان، ص58-59</ref>


[[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میر]] با اشاره به آیه قرآن: «قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى کُلَّ شَيْ‎ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» ﴿طه‏، 50﴾، این‎گونه نتیجه مى‌گیرد که هر پدیده‌اى در آفرینش داراى دو گونه کمال است: 1-کمال در آفرینش؛ 2-کمال در جنبش و خیزش. خداوند کمالى را که شایسته هر پدیده‌اى است در همان آغاز آفرینش، به همه پدیده‌ها بخشید؛ و کمال دیگرى نیز به پدیده‌ها داده شد و آن چیزى است که پدیده‌ها با جنبش و خیزش مى‌کوشند تا بدان دست یابند و به سخن آشکارتر رهنمون گردند. رهنمونى پدیده‌ها و به بار نشستن کمال دوم، خود بر سه گونه است: 1-طبیعت؛ 2-حس؛ 3-عقل. وى هیچ‎یک از این سه خاستگاه کمال دومى را تعریف نمى‌کند؛ بلکه به تعریف‎هاى پیشینیان بسنده کرده و از آن درمى‌گذرد. سپس مى‌گوید: بخشى از پدیده‌ها تنها برخوردار از رهنمونى طبیعى هستند و آن گیاهانند. بخشى از پدیده‌ها، افزون بر طبیعت خود، برخوردار از حس‌اند و آن جانورانند. بخشى از پدیده‌ها، افزون بر طبیعت خود و حس، از نیروى عقل نیز برخوردارند و آن انسان است.
[[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میر]] با اشاره به آیه قرآن: «قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى کُلَّ شَيْ‎ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» ﴿طه‏، 50﴾، این‌گونه نتیجه مى‌گیرد که هر پدیده‌اى در آفرینش داراى دو گونه کمال است: 1-کمال در آفرینش؛ 2-کمال در جنبش و خیزش. خداوند کمالى را که شایسته هر پدیده‌اى است در همان آغاز آفرینش، به همه پدیده‌ها بخشید؛ و کمال دیگرى نیز به پدیده‌ها داده شد و آن چیزى است که پدیده‌ها با جنبش و خیزش مى‌کوشند تا بدان دست یابند و به سخن آشکارتر رهنمون گردند. رهنمونى پدیده‌ها و به بار نشستن کمال دوم، خود بر سه گونه است: 1-طبیعت؛ 2-حس؛ 3-عقل. وى هیچ‎یک از این سه خاستگاه کمال دومى را تعریف نمى‌کند؛ بلکه به تعریف‎هاى پیشینیان بسنده کرده و از آن درمى‌گذرد. سپس مى‌گوید: بخشى از پدیده‌ها تنها برخوردار از رهنمونى طبیعى هستند و آن گیاهانند. بخشى از پدیده‌ها، افزون بر طبیعت خود، برخوردار از حس‌اند و آن جانورانند. بخشى از پدیده‌ها، افزون بر طبیعت خود و حس، از نیروى عقل نیز برخوردارند و آن انسان است.


خاصیت یا کارکرد عقل در گام نخست آن نیست که به امر جزئى و ریز بپردازد؛ بلکه عقل در پى آن است که: نخست تمامى هستى را انسجام بخشد و به سامان کند. در گام دوم آن است که امور انسان‌ها را به سامان کند. در گام سوم آن است که امور شخص و فرد انسان را به سامان کند... بر خلاف برخى که کلى را امرى موجود و جداى از افراد خود مى‎پندارند، به نظر مى‎رسد [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] بر این باور است که کلى در ضمن افراد و مصادیق خود فقط مى‎تواند تحقق بیابد... او ما را توجه مى‎دهد که هدف و غرض سوم عقل، هدف و غرض نخست طبیعت و حس است. حس و طبیعت در گیاهان، جانداران و انسان، براى این است که به سود و زیان‌هاى فردى و شخصى آن‌ها بپردازد؛ همان کارى که عقل در مرحله سوم بدان‌ها خواهد پرداخت و زنهار مى‎دهد که عقل غرض سوم را جایگزین غرض نخست خود سازد؛ به‌جای پرداختن به امور جهانى، در پى سود شخصى و فردى باشد.
خاصیت یا کارکرد عقل در گام نخست آن نیست که به امر جزئى و ریز بپردازد؛ بلکه عقل در پى آن است که: نخست تمامى هستى را انسجام بخشد و به سامان کند. در گام دوم آن است که امور انسان‌ها را به سامان کند. در گام سوم آن است که امور شخص و فرد انسان را به سامان کند... بر خلاف برخى که کلى را امرى موجود و جداى از افراد خود مى‎پندارند، به نظر مى‎رسد [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] بر این باور است که کلى در ضمن افراد و مصادیق خود فقط مى‎تواند تحقق بیابد... او ما را توجه مى‎دهد که هدف و غرض سوم عقل، هدف و غرض نخست طبیعت و حس است. حس و طبیعت در گیاهان، جانداران و انسان، براى این است که به سود و زیان‌هاى فردى و شخصى آن‌ها بپردازد؛ همان کارى که عقل در مرحله سوم بدان‌ها خواهد پرداخت و زنهار مى‎دهد که عقل غرض سوم را جایگزین غرض نخست خود سازد؛ به‌جای پرداختن به امور جهانى، در پى سود شخصى و فردى باشد.
خط ۷۴: خط ۷۴:
[[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] جامعه را یک سیستم و نظام هماهنگ و منسجم مى‌بیند که نوع انسان این سیستم را برپا مى‎دارد. هر انسانى در نظام اجتماعى به‌منزله عضو است. هر عضوى را کارى است و به اقتضاى آن کار، در هر عضو توانایى خاصى است. چنانچه عضوى آن کار بایسته را نکند، به عضوى فاسد بدل خواهد شد. ضمن آن‌که آن عضو دیگر کار خود را نمى‌کند، خلل به کار دیگر اعضا وارد خواهد ساخت.<ref>همان، ص59-63</ref>
[[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] جامعه را یک سیستم و نظام هماهنگ و منسجم مى‌بیند که نوع انسان این سیستم را برپا مى‎دارد. هر انسانى در نظام اجتماعى به‌منزله عضو است. هر عضوى را کارى است و به اقتضاى آن کار، در هر عضو توانایى خاصى است. چنانچه عضوى آن کار بایسته را نکند، به عضوى فاسد بدل خواهد شد. ضمن آن‌که آن عضو دیگر کار خود را نمى‌کند، خلل به کار دیگر اعضا وارد خواهد ساخت.<ref>همان، ص59-63</ref>


[[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] در تبیین دسته‌بندى و رده‌بندى پیشه‌ها این‎گونه آن‌ها را تقسیم مى‌کند: 1-پیشه‌هایى که موضوع آن‌ها کلى است و هدف فاعل صلاح موضوع است. این پیشه‌ها به‌گونه‌ای است که نظام کل جهان بر آن استوار است، همچون: پیامبرى، پیشوایى، مجتهدى و فیلسوفى. 2-پیشه‌هایى که موضوع آن‌ها جزئى است و غرض فاعل صلاح آن است، مانند پزشکى، داروسازى و... 3-پیشه‌هایى که موضوع آن‌ها کلى است و غرض فاعل نه صلاح و نه فساد آن است، بلکه به صلاح خود می‌اندیشد، همچون آیین و آدابى که شاهان براى صلاح خود مى‌نهند. 4-پیشه‌هایى که موضوع آن جزئى است و غرض فاعل نه صلاح و نه فساد است، بلکه به صلاح خود می‌اندیشد، مانند سنت‎ها و آدابى که بعضى از پیشه‌هاى جزئى براى صلاح و حفظ خود قرار مى‎دهند... او باور دارد که جامعه در لایه‌ها و طبقات گوناگون قرار مى‌گیرد. ورود به بعضى از لایه‌ها، مانند پیامبرى و پیشوایى ویژه افراد خاصى است؛ اما در دیگر پیشه‌ها راه براى ورود و خروج همگان باز است.<ref>همان، ص65-66</ref>
[[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] در تبیین دسته‌بندى و رده‌بندى پیشه‌ها این‌گونه آن‌ها را تقسیم مى‌کند: 1-پیشه‌هایى که موضوع آن‌ها کلى است و هدف فاعل صلاح موضوع است. این پیشه‌ها به‌گونه‌ای است که نظام کل جهان بر آن استوار است، همچون: پیامبرى، پیشوایى، مجتهدى و فیلسوفى. 2-پیشه‌هایى که موضوع آن‌ها جزئى است و غرض فاعل صلاح آن است، مانند پزشکى، داروسازى و... 3-پیشه‌هایى که موضوع آن‌ها کلى است و غرض فاعل نه صلاح و نه فساد آن است، بلکه به صلاح خود می‌اندیشد، همچون آیین و آدابى که شاهان براى صلاح خود مى‌نهند. 4-پیشه‌هایى که موضوع آن جزئى است و غرض فاعل نه صلاح و نه فساد است، بلکه به صلاح خود می‌اندیشد، مانند سنت‎ها و آدابى که بعضى از پیشه‌هاى جزئى براى صلاح و حفظ خود قرار مى‎دهند... او باور دارد که جامعه در لایه‌ها و طبقات گوناگون قرار مى‌گیرد. ورود به بعضى از لایه‌ها، مانند پیامبرى و پیشوایى ویژه افراد خاصى است؛ اما در دیگر پیشه‌ها راه براى ورود و خروج همگان باز است.<ref>همان، ص65-66</ref>


میر درباره دنیا می‌گوید: «نمى‎توان دنیا را به‌صورت مطلق مذمت کرد. دنیا منزلگاه است. چاره‌اى جز عبور از آن نیست.»<ref>همان، ص69</ref>
میر درباره دنیا می‌گوید: «نمى‎توان دنیا را به‌صورت مطلق مذمت کرد. دنیا منزلگاه است. چاره‌اى جز عبور از آن نیست.»<ref>همان، ص69</ref>
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش