پرش به محتوا

التاج في أخلاق الملوك: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۱۱ سپتامبر ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ی‎ی' به 'ی‌ی'
جز (جایگزینی متن - 'ت‎ب' به 'ت‌ب')
جز (جایگزینی متن - 'ی‎ی' به 'ی‌ی')
خط ۱۳: خط ۱۳:
| تعداد جلد =1
| تعداد جلد =1
| کتابخانۀ دیجیتال نور =  
| کتابخانۀ دیجیتال نور =  
| کتابخوان همراه نور =51139
| کد پدیدآور =
| کد پدیدآور =
| پس از =
| پس از =
خط ۳۹: خط ۴۰:
در آن حکایت چنین آمده است که ابراهیم بن سندی بن شاهک به نقل از پدر خویش می‌گوید: روزی جوانی از بنی‌هاشم بر منصور عباسی وارد شد. در یکی از روزها منصور او را دعوت به نشستن کرد و صبحانه خود را خواست و چون صبحانه حاضر شد، آن جوان هاشمی را به خوردن صبحانه تعارف کرد، ولی آن جوان پاسخ رد داد. ربیع متعرض او نشد و این‎چنین تصور شد که به خطای آن جوان پی نبرده است؛ اما چون آن جوان برخاست تا خارج شود، ربیع، او را نگه داشت و وقتی به پشت پرده رسید، بر پشت گردن او کوبید. دربانان وقتی این را دیدند، آنان نیز بر پشت گردن او کوبیدند و به همین ترتیب او را بیرون راندند. پس عده‌ای از عموهای آن جوان بر منصور وارد شدند و شکایت ربیع را به منصور نمودند. منصور عباسی به آن‌ها گفت: ربیع چنین عملی انجام نمی‌دهد، مگر اینکه دلیل داشته باشد. اگر مایل باشید از او می‌پرسم. بعد از احضار ربیع از او دلیل واقعه را جویا شد. او گفت: این جوان از دور سلام می‌کرد و می‌رفت، ولی [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین]] او را به نزدیک شدن فراخواند تا از نزدیک سلام کند. سپس او را به نشستن فرمان داد... پادشاه او را به غذا خوردن با خود فراخواند، اما او پاسخ داد که غذا خورده‌ام. از نظر این جوان هم‎سفره شدن با پادشاه افتخاری جز رفع گرسنگی ندارد و چنین شخصی را قول بدون فعل (کتک زدن) اصلاح نمی‌کند<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38343/1/3 ر.ک: همان، ص3]</ref>.
در آن حکایت چنین آمده است که ابراهیم بن سندی بن شاهک به نقل از پدر خویش می‌گوید: روزی جوانی از بنی‌هاشم بر منصور عباسی وارد شد. در یکی از روزها منصور او را دعوت به نشستن کرد و صبحانه خود را خواست و چون صبحانه حاضر شد، آن جوان هاشمی را به خوردن صبحانه تعارف کرد، ولی آن جوان پاسخ رد داد. ربیع متعرض او نشد و این‎چنین تصور شد که به خطای آن جوان پی نبرده است؛ اما چون آن جوان برخاست تا خارج شود، ربیع، او را نگه داشت و وقتی به پشت پرده رسید، بر پشت گردن او کوبید. دربانان وقتی این را دیدند، آنان نیز بر پشت گردن او کوبیدند و به همین ترتیب او را بیرون راندند. پس عده‌ای از عموهای آن جوان بر منصور وارد شدند و شکایت ربیع را به منصور نمودند. منصور عباسی به آن‌ها گفت: ربیع چنین عملی انجام نمی‌دهد، مگر اینکه دلیل داشته باشد. اگر مایل باشید از او می‌پرسم. بعد از احضار ربیع از او دلیل واقعه را جویا شد. او گفت: این جوان از دور سلام می‌کرد و می‌رفت، ولی [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین]] او را به نزدیک شدن فراخواند تا از نزدیک سلام کند. سپس او را به نشستن فرمان داد... پادشاه او را به غذا خوردن با خود فراخواند، اما او پاسخ داد که غذا خورده‌ام. از نظر این جوان هم‎سفره شدن با پادشاه افتخاری جز رفع گرسنگی ندارد و چنین شخصی را قول بدون فعل (کتک زدن) اصلاح نمی‌کند<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38343/1/3 ر.ک: همان، ص3]</ref>.


باب سوم کتاب در آیین منادمت (ندیمان) است. نویسنده در این باب ندیمان را به گروه‌های مختلفی تقسیم نموده است. پادشاهان چنین عادت دارند که برخی از ندیمان را برای مجالس خاص و عده‌ای را برای مجالس عام در نظر می‎یرند، عده‌ای را دورتر از خود و دسته‌ای را نزدیک به خود اختیار می‌کنند. همان‎ طور که پادشاه به پارسایی که او را پند و اندرز دهد نیازمند است، به دلقکان نیز احساس نیاز می‌کند تا از آن‌ها لذت ببرد<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38343/1/7 ر.ک: همان، ص7]</ref>.
باب سوم کتاب در آیین منادمت (ندیمان) است. نویسنده در این باب ندیمان را به گروه‌های مختلفی تقسیم نموده است. پادشاهان چنین عادت دارند که برخی از ندیمان را برای مجالس خاص و عده‌ای را برای مجالس عام در نظر می‌یرند، عده‌ای را دورتر از خود و دسته‌ای را نزدیک به خود اختیار می‌کنند. همان‎ طور که پادشاه به پارسایی که او را پند و اندرز دهد نیازمند است، به دلقکان نیز احساس نیاز می‌کند تا از آن‌ها لذت ببرد<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38343/1/7 ر.ک: همان، ص7]</ref>.


نویسنده قائل است که مردم طبق جایگاه اجتماعی خود به چهار دسته تقسیم می‌شوند:
نویسنده قائل است که مردم طبق جایگاه اجتماعی خود به چهار دسته تقسیم می‌شوند:
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش