۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'تو' به 'تو') |
جز (جایگزینی متن - 'ىآ' به 'یآ') |
||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
[[ابن کمونه، سعد بن منصور|ابن کمونه]] در این مقاله، ابتدا به شرح اسم نفس میپردازد و سپس به اثبات وجود نفس انسان. وی پس از این امر به توضیح تقسیم موجود به واجب و ممکن میپردازد و سپس این نکته را روشن میسازد که واجب الوجود هیچگاه معدوم نمیشود. دیگر مطالبی را که در این مقاله بیان میدارد، عبارت است از: قدیم بودن نفس انسان، وجوب وجود علت قدیم برای هر ممکن قدیم، عدم امکان تفکیک عدم معلول از عدم علت، لزوم منتهی شدن هر ممکنی در سلسله احتیاج به واجب لذاته، اثبات ابدیت نفس از مطالب پیشین به انضمام مقدماتی دیگر و همچنین بیان دلایل قائلان به ابدیت نفس. [[ابن کمونه، سعد بن منصور|ابن کمونه]]، در فصل نهم مقاله اول، به بیان و ارائه برهان خود بر ابدیت نفس مىپردازد. به رأى او مقدمات مذکور در فصلهاى قبل را مىتوان به چندین شکل ترتیب داد؛ بهطورىکه هریک به مقصود و مطلوب منجر شود. اما ترتیب این مقدمات، مستلزم آشنایى با قواعد و قوانین منطقى است. او خود سه شکل و ترتیب را ذکر مىکند: | [[ابن کمونه، سعد بن منصور|ابن کمونه]] در این مقاله، ابتدا به شرح اسم نفس میپردازد و سپس به اثبات وجود نفس انسان. وی پس از این امر به توضیح تقسیم موجود به واجب و ممکن میپردازد و سپس این نکته را روشن میسازد که واجب الوجود هیچگاه معدوم نمیشود. دیگر مطالبی را که در این مقاله بیان میدارد، عبارت است از: قدیم بودن نفس انسان، وجوب وجود علت قدیم برای هر ممکن قدیم، عدم امکان تفکیک عدم معلول از عدم علت، لزوم منتهی شدن هر ممکنی در سلسله احتیاج به واجب لذاته، اثبات ابدیت نفس از مطالب پیشین به انضمام مقدماتی دیگر و همچنین بیان دلایل قائلان به ابدیت نفس. [[ابن کمونه، سعد بن منصور|ابن کمونه]]، در فصل نهم مقاله اول، به بیان و ارائه برهان خود بر ابدیت نفس مىپردازد. به رأى او مقدمات مذکور در فصلهاى قبل را مىتوان به چندین شکل ترتیب داد؛ بهطورىکه هریک به مقصود و مطلوب منجر شود. اما ترتیب این مقدمات، مستلزم آشنایى با قواعد و قوانین منطقى است. او خود سه شکل و ترتیب را ذکر مىکند: | ||
# اگر نفس انسان بعد از وجود، معدوم شود، واجب الوجود معدوم مىشود؛ ولى واجب الوجود معدوم نمىشود؛ پس نفس انسان بعد از وجود، معدوم نمىشود. | # اگر نفس انسان بعد از وجود، معدوم شود، واجب الوجود معدوم مىشود؛ ولى واجب الوجود معدوم نمىشود؛ پس نفس انسان بعد از وجود، معدوم نمىشود. | ||
#:توضیح آنکه نفس انسان، یا واجب است یا ممکن. بنا بر هردو تقدیر، از عدم آن، عدم واجب الوجود لازم | #:توضیح آنکه نفس انسان، یا واجب است یا ممکن. بنا بر هردو تقدیر، از عدم آن، عدم واجب الوجود لازم میآید که محال است. بطلان شق اول، ظاهر است. اما اگر نفس، ممکن باشد، داراى علتى است و اگر نفس قدیم باشد آن علت هم قدیم خواهد بود. اما نفس، قدیم است، پس علتش هم قدیم است. بنابراین، اگر نفس، معدوم شود، از عدم آن، عدم علتش لازم میآید. | ||
# تقریر دوم در بیان بقاى نفس انسان این است که: یکى از دو امر ذیل لازم است: | # تقریر دوم در بیان بقاى نفس انسان این است که: یکى از دو امر ذیل لازم است: | ||
#:یا نفس انسان بعد از وجودش معدوم نمىشود، یا از عدم نفس بعد از وجودش عدم واجب لازم | #:یا نفس انسان بعد از وجودش معدوم نمىشود، یا از عدم نفس بعد از وجودش عدم واجب لازم نمیآید. شق دوم، منتفى است، پس شق اول ثابت مىشود. | ||
#:صادق بودن هردو قضیه ممتنع است؛ زیرا از صدق آن دو، عدم واجب الوجود لازم | #:صادق بودن هردو قضیه ممتنع است؛ زیرا از صدق آن دو، عدم واجب الوجود لازم میآید و چون عدم واجب محال است، بنابراین اجتماع دو قضیه فوق در صدق و همچنین اجتماع نقیض آن دو در کذب، محال خواهد بود. | ||
# قدیم بودن نفس انسان با عدمش جمع نمىشود و چون نفس انسان قدیم است، بنابراین، معدوم نمىشود؛ زیرا هرچه قدیم است عدمش بعد از وجود ممتنع است. | # قدیم بودن نفس انسان با عدمش جمع نمىشود و چون نفس انسان قدیم است، بنابراین، معدوم نمىشود؛ زیرا هرچه قدیم است عدمش بعد از وجود ممتنع است. | ||
#:چون هرآنچه قدیم است، یا داراى علتى نیست که در این صورت، واجب الوجود است و عدمش ممتنع، یا داراى علتى است که در این صورت، عدمش هم باید علت و سببى داشته باشد. این سبب، یا عدم علتش خواهد بود، یا سببى دیگر که در هردو صورت، عدم واجب لازم | #:چون هرآنچه قدیم است، یا داراى علتى نیست که در این صورت، واجب الوجود است و عدمش ممتنع، یا داراى علتى است که در این صورت، عدمش هم باید علت و سببى داشته باشد. این سبب، یا عدم علتش خواهد بود، یا سببى دیگر که در هردو صورت، عدم واجب لازم میآید که محال است؛ درنتیجه عدم قدیم محال خواهد بود<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/17965/1/69 ر.ک: همان، صفحه شصتوسه – شصتونه]</ref>. | ||
سخن [[ابن کمونه، سعد بن منصور|ابن کمونه]] در بیان عدم حاجت به تصور ماهیت و حقیقت نفس و مزاج این است: «براى اثبات این مدعا که نفس، عین مزاج بدن یا معلول مزاج بدن نیست، لازم است ابتدا به بیان چیستى نفس و نیز چیستى مزاج پرداخته شود؛ زیرا مدعاى فوق یک تصدیق است و در هر تصدیقى باید عنوان موضوع و محمول و رابطه تصور شود و تصورى که تصدیق به آن محتاج است، تصورى است که دال بر مفهوم اسم باشد. اما تصور بهحسب ذات و اقوال شارحهاى که دال بر ماهیت شىء باشند، تنها براى کسى حاصل مىشود که عالم به وجود آن شىء باشد و این تصور خود محتاج تصدیق است. بنابراین براى اثبات قضیه مذکور بیان شرح اسم نفس و مزاج کافى خواهد بود و نیازى به تصور ماهیت و حقیقت نفس و مزاج نیست»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/17965/1/70 ر.ک: همان، صفحه هفتاد]</ref>. | سخن [[ابن کمونه، سعد بن منصور|ابن کمونه]] در بیان عدم حاجت به تصور ماهیت و حقیقت نفس و مزاج این است: «براى اثبات این مدعا که نفس، عین مزاج بدن یا معلول مزاج بدن نیست، لازم است ابتدا به بیان چیستى نفس و نیز چیستى مزاج پرداخته شود؛ زیرا مدعاى فوق یک تصدیق است و در هر تصدیقى باید عنوان موضوع و محمول و رابطه تصور شود و تصورى که تصدیق به آن محتاج است، تصورى است که دال بر مفهوم اسم باشد. اما تصور بهحسب ذات و اقوال شارحهاى که دال بر ماهیت شىء باشند، تنها براى کسى حاصل مىشود که عالم به وجود آن شىء باشد و این تصور خود محتاج تصدیق است. بنابراین براى اثبات قضیه مذکور بیان شرح اسم نفس و مزاج کافى خواهد بود و نیازى به تصور ماهیت و حقیقت نفس و مزاج نیست»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/17965/1/70 ر.ک: همان، صفحه هفتاد]</ref>. | ||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
دومین رساله کتاب، رساله «أبدية النفس و قدمها و بساطتها» است. «این رساله، بخشهایى از مقاله اول رساله اول است که فقراتى از چند فصل در آن تلفیق شده است. [[ابن کمونه، سعد بن منصور|ابن کمونه]] این رساله را نیز براى اثبات بقای نفس با بعضى براهین اختراعى خویش نگاشته و در اثنای آن بهمناسبت، برهان خود را بر قدیم بودن نفس هم حکایت کرده است. [[ابن کمونه، سعد بن منصور|ابن کمونه]] خود در این رساله به دو مقاله مزبور نظر داشته است. وى در دیباچه این رساله پس از اینکه از برهان اختراعى خود با اشاره یاد مىکند، مىنویسد: | دومین رساله کتاب، رساله «أبدية النفس و قدمها و بساطتها» است. «این رساله، بخشهایى از مقاله اول رساله اول است که فقراتى از چند فصل در آن تلفیق شده است. [[ابن کمونه، سعد بن منصور|ابن کمونه]] این رساله را نیز براى اثبات بقای نفس با بعضى براهین اختراعى خویش نگاشته و در اثنای آن بهمناسبت، برهان خود را بر قدیم بودن نفس هم حکایت کرده است. [[ابن کمونه، سعد بن منصور|ابن کمونه]] خود در این رساله به دو مقاله مزبور نظر داشته است. وى در دیباچه این رساله پس از اینکه از برهان اختراعى خود با اشاره یاد مىکند، مىنویسد: | ||
«در این مقاله تنها به تقریر برهان ساخته خود پرداختم و در مقالات دیگر خود اعتراضات جمعى از فضلا را بر مقدمات برهان با جوابها و توضیحات آن یاد کردهام». او در این مقاله نام کسى یا کتابى را نیاورده است. تقریر برهان به این ترتیب است که: یا نفس بعد از وجودش معدوم نمىشود، یا از عدم آن بعد از اینکه موجود شد، عدم واجب الوجود لازم | «در این مقاله تنها به تقریر برهان ساخته خود پرداختم و در مقالات دیگر خود اعتراضات جمعى از فضلا را بر مقدمات برهان با جوابها و توضیحات آن یاد کردهام». او در این مقاله نام کسى یا کتابى را نیاورده است. تقریر برهان به این ترتیب است که: یا نفس بعد از وجودش معدوم نمىشود، یا از عدم آن بعد از اینکه موجود شد، عدم واجب الوجود لازم نمیآید؛ اما از عدم نفس بعد از اینکه موجود شد، عدم واجب لازم میآید؛ پس نفس بعد از وجود، معدوم نمىشود. مصنف در ادامه توضیح مىدهد که اجتماع این دو قضیه بر صدق و اجتماع نقیض آن دو بر کذب، ممتنع است؛ بنابراین، یکى از دو قضیه لازم است»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/17965/1/79 ر.ک: همان، صفحه هفتادوهشت - هفتادونه]</ref>. | ||
با دقت در محتوای دو رساله میتوان دریافت که رساله دوم، بخشهایى از رساله اول است که فقراتى از چند فصل در آن تلفیق شده است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/17965/1/81 ر.ک: همان، صفحه هشتادویک]</ref>. | با دقت در محتوای دو رساله میتوان دریافت که رساله دوم، بخشهایى از رساله اول است که فقراتى از چند فصل در آن تلفیق شده است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/17965/1/81 ر.ک: همان، صفحه هشتادویک]</ref>. |
ویرایش