۵۳٬۳۲۷
ویرایش
(صفحه ای تازه حاوی «<div class='wikiInfo'>
[[پرونده:NUR09959.jpg|بندانگشتی» ایجاد کرد.) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
|-class='articleCode' | |-class='articleCode' | ||
|کد مولف | |کد مولف | ||
|data-type='authorCode'| | |data-type='authorCode'|AUTHORCODE9959AUTHORCODE | ||
|} | |} | ||
</div> | </div> | ||
== | ==ولادت== | ||
«ابومحمد عزالدين عبدالعزيز بن عبدالسلام بن ابىالقاسم بن محمد مهذّب سلمى دمشقى»،مشهور به ابن عبدالسلام فقيه، قاضى و خطيب شافعى اهل سياست كه صوفى مشرب نيز بوده است در سال 577 يا 578ق در دمشق زاده شد و در همانجا پرورش يافت. فقه را نزد فخرالدين ابن عساكر، اصول را از سيف الدين آمدى و حديث را نزد قاسم بن ابى القاسم ابن عساكر، عبد اللطيف بن اسماعيل بغدادى، حنبل بن عبدالله رصافى، قاضى عبدالصمد حرستانى و ديگران فرا گرفت. وى به درس بركات بن ابراهيم خشوعى حاضر مىشد و پس از چندى در فقه شافعى سرآمد عالمان عصر گرديد. | «ابومحمد عزالدين عبدالعزيز بن عبدالسلام بن ابىالقاسم بن محمد مهذّب سلمى دمشقى»،مشهور به ابن عبدالسلام فقيه، قاضى و خطيب شافعى اهل سياست كه صوفى مشرب نيز بوده است در سال 577 يا 578ق در دمشق زاده شد و در همانجا پرورش يافت. | ||
==کسب علم و دانش== | |||
وی فقه را نزد فخرالدين ابن عساكر، اصول را از سيف الدين آمدى و حديث را نزد قاسم بن ابى القاسم ابن عساكر، عبد اللطيف بن اسماعيل بغدادى، حنبل بن عبدالله رصافى، قاضى عبدالصمد حرستانى و ديگران فرا گرفت. وى به درس بركات بن ابراهيم خشوعى حاضر مىشد و پس از چندى در فقه شافعى سرآمد عالمان عصر گرديد. | |||
سپس در دمشق مشغول تدريس شد و تاجالدين ابن فركاح، شمس الدين حنبلى، ابن دقيق العيد -كه لقب سلطان العلماء به او داد- علاءالدين ابوالحسن باجى، ابو محمد دمياطى، ابومحمد هبه الله قفطى، على بن محمد يونينى و شهاب الدين ابوشامه از شاگردانش بودند. او را به دانش و پارسايى و زبانآورى ستودهاند. ابن عبدالسلام در روزگارى به سر مىبرد كه سرزمين شام و مصر دستخوش پريشانى و نابسامانى بود؛ چه از يكسو با سپاهيان صليبى روبهرو بود و از سويى درگيرى داخلى ايوبيان با يكديگر بر سر حكمرانى آن نواحى، به اين آشفتگى دامن مىزد. در اين گيرودار مداخله وى در امور سياسى، برخورد با زمامداران، ايستادگى در مقابل سپاهيان روم و پافشارى بر نظرات فقهى، شخصيتى بارز از او ترسيم كرده است. به همين سبب در فاصله ميان بارورى علمى تا پايان زندگيش، كمتر به چشم مىخورد كه رويدادى به وجود نياورده باشد. | سپس در دمشق مشغول تدريس شد و تاجالدين ابن فركاح، شمس الدين حنبلى، ابن دقيق العيد -كه لقب سلطان العلماء به او داد- علاءالدين ابوالحسن باجى، ابو محمد دمياطى، ابومحمد هبه الله قفطى، على بن محمد يونينى و شهاب الدين ابوشامه از شاگردانش بودند. او را به دانش و پارسايى و زبانآورى ستودهاند. ابن عبدالسلام در روزگارى به سر مىبرد كه سرزمين شام و مصر دستخوش پريشانى و نابسامانى بود؛ چه از يكسو با سپاهيان صليبى روبهرو بود و از سويى درگيرى داخلى ايوبيان با يكديگر بر سر حكمرانى آن نواحى، به اين آشفتگى دامن مىزد. در اين گيرودار مداخله وى در امور سياسى، برخورد با زمامداران، ايستادگى در مقابل سپاهيان روم و پافشارى بر نظرات فقهى، شخصيتى بارز از او ترسيم كرده است. به همين سبب در فاصله ميان بارورى علمى تا پايان زندگيش، كمتر به چشم مىخورد كه رويدادى به وجود نياورده باشد. | ||
خط ۵۱: | خط ۵۵: | ||
ابن عبدالسلام در 639ق به مصر رفت و نجم الدين ايوب منصب قضا و خطابت آنجا را برعهده او گذاشت. در مصر عالم بزرگ آن ديار عبدالعظيم منذرى او را ارج نهاد و به احترام وى از افتاء دست بداشت در همين اوان فخرالدين عثمان يكى از كارگزاران ايوب، طبل خانهاى براى يكى از مساجد مصر بنا كرد كه اين كار، ابن عبدالسلام را خوش نيامد و به خراب كردن آن حكم نمود. پس بىدرنگ حكم به عدم صلاحيت فخرالدين داد و سپس خود از مقام قضا كناره گرفت و خانهنشين شد و تنها به مراجعات فقهى مردم پاسخ مىگفت. ابتدا فخرالدين و ديگران مىپنداشتند كه اين حكم ابن عبدالسلام اثرى ندارد، ولى چون ايوب نمايندهاى به بغداد نزد مستعصم فرستاد، مستعصم به اسناد حكم ابن عبدالسلام در صلاحيت فخرالدين ترديد كرد و نماينده را به مصر بازگرداند. وى در 652ق در مدرسه صالحيه عهدهدار تدريس فقه شافعى گرديد. | ابن عبدالسلام در 639ق به مصر رفت و نجم الدين ايوب منصب قضا و خطابت آنجا را برعهده او گذاشت. در مصر عالم بزرگ آن ديار عبدالعظيم منذرى او را ارج نهاد و به احترام وى از افتاء دست بداشت در همين اوان فخرالدين عثمان يكى از كارگزاران ايوب، طبل خانهاى براى يكى از مساجد مصر بنا كرد كه اين كار، ابن عبدالسلام را خوش نيامد و به خراب كردن آن حكم نمود. پس بىدرنگ حكم به عدم صلاحيت فخرالدين داد و سپس خود از مقام قضا كناره گرفت و خانهنشين شد و تنها به مراجعات فقهى مردم پاسخ مىگفت. ابتدا فخرالدين و ديگران مىپنداشتند كه اين حكم ابن عبدالسلام اثرى ندارد، ولى چون ايوب نمايندهاى به بغداد نزد مستعصم فرستاد، مستعصم به اسناد حكم ابن عبدالسلام در صلاحيت فخرالدين ترديد كرد و نماينده را به مصر بازگرداند. وى در 652ق در مدرسه صالحيه عهدهدار تدريس فقه شافعى گرديد. | ||
== آثار: == | == آثار: == | ||
# شجرة المعارف و الاحوال و صالح الاقوال و الاعمال؛ | |||
# بدايه السئول فى تفضيل الرسول؛ | |||
# حل الرموز و مفاتيح الكنوز؛ | |||
# الفتاوى؛ | |||
# قواعد الاحكام فى مصالح الانام؛ | |||
# مسائل الطريقة فى علم الحقيقة؛ | |||
# شرح احوال بعض الصحابه و بعض السلف الصالحين؛ | |||
# الغاية فى اختصار النهاية؛ | |||
# فرائد الفوائد و تعارض القولين لمجتهد واحد؛ | |||
# قصة وفاة النبى(ص)؛ | |||
# قواعد الشرعية؛ | |||
# القواعد الكبرى فى اصول الفقه؛ | |||
# القواعد فى المصالح و المفاسد؛ | |||
==وفات== | |||
سرانجام وى در سال 660ق در قاهره درگذشت. خاص و عام و نيز بيبرس در مراسم تشييع وى شركت جستند. سيل جمعيت به حدى بود كه بيبرس به بعضى از خواص خود گفت : امروز حاكميت من استوار شد، زيرا اگر وى از مردم مىخواست تا بر من قيام كنند، مىتوانست حكومت را از من بگيرد. منزلت او به حدى بود كه تا چند روز پس از مرگش در دمشق و تمام ديار مصر و شام و حتى مدينه و مكه و يمن، بر او نماز غايب خوانده شد. ابن عبدالسلام كه گرايشى به صوفيه داشت و در مجلس درس شهاب الدين سهروردى حاضر مىشد، نزد وى رساله قشيريه را آموخت و از او خرقه گرفت. هر چند ابن عبدالسلام در آثارش رقص صوفيان را بدعت شمرد، ولى به گفته ذهبى او به مجلس صوفيان مىرفته و با ايشان به سماع و تواجد مىپرداخته است. در پارهاى از نوشتههاى وى كه گرايش او به تصوف را گواهى مىدهد، مىبينيم كه عارفان را برتر از عالمان مىداند. او نسبت به محيى الدين بن عربى نظر چندان خوبى نداشت و بر او خرده مىگرفت. | |||
== منبع مقاله: == | == منبع مقاله: == | ||
دايرة المعارف بزرگ اسلامى، زير نظر كاظم موسوى بجنوردى، 1377، تاليف ناصر كذشته، ج4، صص 194-195. | دايرة المعارف بزرگ اسلامى، زير نظر كاظم موسوى بجنوردى، 1377، تاليف ناصر كذشته، ج4، صص 194-195. |
ویرایش