۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'یب' به 'یب') |
جز (جایگزینی متن - 'نک' به 'نک') |
||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
== خانواده == | == خانواده == | ||
نام و نشان کامل او «عمادالدین حسن برقعی» یا «مبرقعی» است. مادرش به هنگام خوابی، میبیند | نام و نشان کامل او «عمادالدین حسن برقعی» یا «مبرقعی» است. مادرش به هنگام خوابی، میبیند چنانکه گویی [[امام على(ع)|امام علی بن ابیطالب(ع)]] به او میگوید: «این فرزند تو همنام پسر ماست» میپرسد: «کدام یک؟» آن حضرت پاسخ میدهند: «حسن! و این سکه هم رونمای اوست. بگیر!» میگیرد و بیدار میشود.<ref>ر.ک: همان</ref> | ||
نسب او به موسی مبرقع پسر امام جواد(ع) میرسد. به همین دلیل است که خانواده او برقعی و مبرقعی لقب دارند. از تیره سادات برقعی در قم نیز ساکنند و در خراسان هم سلسله بزرگ و معروفی را تشکیل میدهند. عماد خراسانی، هم از طرف مادر سید است و هم از طرف پدر. از طرف پدر | نسب او به موسی مبرقع پسر امام جواد(ع) میرسد. به همین دلیل است که خانواده او برقعی و مبرقعی لقب دارند. از تیره سادات برقعی در قم نیز ساکنند و در خراسان هم سلسله بزرگ و معروفی را تشکیل میدهند. عماد خراسانی، هم از طرف مادر سید است و هم از طرف پدر. از طرف پدر چنانکه گذشت از سادات برقعی رضوی هستند و مادرش از سادات حسینی است.<ref>ر.ک: همان</ref> | ||
پدرش «سید محمدتقی معین دفتر» از صاحبمنصبان آستان قدس رضوی بود و مادرش بیبی «حرمت» از بانوان محترم خاندانش. اقوام عماد بهویژه از طرف مادری اهل ذوق و فضل و ادب بودند. پدرش نیز شعر میگفته و «معین» تخلص میکرده ولی اعتنایی به جمع اشعارش نداشته و از روی تفنن شعر میگفته است. همچنین صدای خوشی داشته است.<ref>ر.ک: همان، ص15-16</ref> عماد در سهسالگی مادر و در ششسالگی پدرش را از دست داد و پرورشش به عهده پدربزرگ (سید محمد اقتدار التولیه) و مادربزرگش (بیبی زهرا ملقب به بیبی عالم) از طرف مادری، افتاد. اقتدار التولیه هم در سیزدهسالگی عماد، از دنیا رفت و عماد پیش بیبی عالم ماند.<ref>ر.ک: همان، ص16</ref> بیبی عالم، او را «آق عماد» صدا میزده است. عماد، در 29 سالگی مادربزرگش را هم از دست داد و این مصیبت برایش سخت دردناک بود. او در شعر «قصههای ناتمام» جایی که از مادر سخن میگوید، منظورش همین مادربزرگش، بیبی عالم است.<ref>ر.ک: همان، ص17</ref> | پدرش «سید محمدتقی معین دفتر» از صاحبمنصبان آستان قدس رضوی بود و مادرش بیبی «حرمت» از بانوان محترم خاندانش. اقوام عماد بهویژه از طرف مادری اهل ذوق و فضل و ادب بودند. پدرش نیز شعر میگفته و «معین» تخلص میکرده ولی اعتنایی به جمع اشعارش نداشته و از روی تفنن شعر میگفته است. همچنین صدای خوشی داشته است.<ref>ر.ک: همان، ص15-16</ref> عماد در سهسالگی مادر و در ششسالگی پدرش را از دست داد و پرورشش به عهده پدربزرگ (سید محمد اقتدار التولیه) و مادربزرگش (بیبی زهرا ملقب به بیبی عالم) از طرف مادری، افتاد. اقتدار التولیه هم در سیزدهسالگی عماد، از دنیا رفت و عماد پیش بیبی عالم ماند.<ref>ر.ک: همان، ص16</ref> بیبی عالم، او را «آق عماد» صدا میزده است. عماد، در 29 سالگی مادربزرگش را هم از دست داد و این مصیبت برایش سخت دردناک بود. او در شعر «قصههای ناتمام» جایی که از مادر سخن میگوید، منظورش همین مادربزرگش، بیبی عالم است.<ref>ر.ک: همان، ص17</ref> |
ویرایش