۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'با' به 'با') |
جز (جایگزینی متن - 'نک' به 'نک') |
||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
انتساب فلسفه به عرب، مطلب ناصواب دیگری است که در پیشگفتار کتاب درباره آن میخوانیم: «مـتأسفانه این فکر غلط در میان محققان تنگنظر عرب نیز راه یافته؛ | انتساب فلسفه به عرب، مطلب ناصواب دیگری است که در پیشگفتار کتاب درباره آن میخوانیم: «مـتأسفانه این فکر غلط در میان محققان تنگنظر عرب نیز راه یافته؛ چنانکه مثلاً حنا الفاخوری و خلیل الجر نیز تاریخ فلسفه خود را «عربی» خواندهاند. شکی نیست که حکما و فلاسفه و متکلمان و عرفایی که در عالم اسلام ظهور کردهاند، همگی از خوان پربرکت اسلام و وحی محمدی قوت خوردهاند و زبان اول اسلام نیز عربی بوده است. ولیکن اطلاق عنوان عربیت به این فلسفه که یک مفهوم نژادی و ملی است جز کوتهنظری و احیاناً غرضورزی چیزی نیست. خوشبختانه پرده این پندار در سی سال اخیر توسط پارهای از محققان بهخصوص متفکر فرانسوی هانری کربن دریده شده و امروزه کلمه «عربی» بالنسبه جای خود را به «اسلامی» داده است. استاد شریف با انتخاب عنوان تاریخ فلسفه اسلامی و بررسی سیر فلسفه و معارف اسلامی از این دیدگاه، خود را از اشتباه و تنگنظریای که نزد اروپائیان و حتی پارهای از محققان عرب مرسوم بوده برحذر داشته است. نتیجه این کار وسعت دامنه تاریخی و تنوعی است که کتاب او پیدا کرده است.<ref>ر.ک: همان، چهارمین صفحه</ref>. | ||
اما در کنار این جنبههای مثبت، جنبههای منفی هم در این کتاب هست. با وجود تنوع فصول کتاب، جای فصول دیگری نیز در این کتاب خالی است. در بخش کلام جا دارد که فصل کاملی درباره کلام شیعی بهخصوص شیعه اثناعشری و سیر آن در طول تاریخ گنجانده شود. بخش تصوف کتاب هم ناقص است. از مشایخ ایرانی بهخصوص در مکتب خراسان در قرنهای پنجم و ششم و احوال و آراء بزرگانی چون ابوسعید ابوالخیر، علی هجویری... و همچنین شعرای مهمی چون سنائی و عطار ذکری به میان نیامده است؛ درصورتیکه در تاریخ تصوف اهمیت هیچیک از این مشایخ از عبدالقادر گیلانی و شهابالدین عمر سهروردی که یک فصل کامل به شرح احوال آنها و عقایدشان اختصاص یافته است کمتر نیست. حتی در میان صوفیان عربزبان، از شخصی چون ابن فارض هم غفلت شده است. در فلسفه عملی نیز این کتاب ضعیف است و راجع به اصول فقه و تاریخ آن بحثی نشده است. از فلسفه تعلیم و تربیت نیز بهکلی غفلت شده است.<ref>ر.ک: همان، چهارمین و پنجمین صفحه</ref>. | اما در کنار این جنبههای مثبت، جنبههای منفی هم در این کتاب هست. با وجود تنوع فصول کتاب، جای فصول دیگری نیز در این کتاب خالی است. در بخش کلام جا دارد که فصل کاملی درباره کلام شیعی بهخصوص شیعه اثناعشری و سیر آن در طول تاریخ گنجانده شود. بخش تصوف کتاب هم ناقص است. از مشایخ ایرانی بهخصوص در مکتب خراسان در قرنهای پنجم و ششم و احوال و آراء بزرگانی چون ابوسعید ابوالخیر، علی هجویری... و همچنین شعرای مهمی چون سنائی و عطار ذکری به میان نیامده است؛ درصورتیکه در تاریخ تصوف اهمیت هیچیک از این مشایخ از عبدالقادر گیلانی و شهابالدین عمر سهروردی که یک فصل کامل به شرح احوال آنها و عقایدشان اختصاص یافته است کمتر نیست. حتی در میان صوفیان عربزبان، از شخصی چون ابن فارض هم غفلت شده است. در فلسفه عملی نیز این کتاب ضعیف است و راجع به اصول فقه و تاریخ آن بحثی نشده است. از فلسفه تعلیم و تربیت نیز بهکلی غفلت شده است.<ref>ر.ک: همان، چهارمین و پنجمین صفحه</ref>. |
ویرایش