پرش به محتوا

تبصره و دو رساله دیگر در منطق: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۷ سپتامبر ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ن‎ک' به 'ن‌ک'
جز (جایگزینی متن - 'ه‎ت' به 'ه‌ت')
جز (جایگزینی متن - 'ن‎ک' به 'ن‌ک')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۴۰: خط ۴۰:
نویسنده در ابتدای کتاب غرض از منطق را این‎گونه تبیین می‌کند: «غرض از منطق، شناخت این دو راه است؛ یعنى «قول شارح» و «حجّت» و جدا کردن آنچه راست است از این هر دو، از آنچه ناراست است»<ref>ر.ک: متن کتاب، ص5</ref>. سپس پس از طرح مباحث مختلف منطق با طرح موضوع برهان و مغالطه و اقسام آنها کتاب را به پایان آورده است.
نویسنده در ابتدای کتاب غرض از منطق را این‎گونه تبیین می‌کند: «غرض از منطق، شناخت این دو راه است؛ یعنى «قول شارح» و «حجّت» و جدا کردن آنچه راست است از این هر دو، از آنچه ناراست است»<ref>ر.ک: متن کتاب، ص5</ref>. سپس پس از طرح مباحث مختلف منطق با طرح موضوع برهان و مغالطه و اقسام آنها کتاب را به پایان آورده است.


ب)- «رساله در منطق»: این رساله گویا همان است که ساوى در دیباچه رساله سنجریه، نوشتن آن را به سنجر نوید داده است؛ بدین‏گونه: «و اگر سعادت بخت، مر این دعاگوى را یار بود و به موقع ارتضا و پسند اوفتد، توفیق و یارى خواهد از یارى‏دهنده به‎حق، تا عوایق و موانع را بازدارد و قوت و معونت دهد بر تصنیف کتابى که جمله انواع علوم حکمت را جامع بود؛ چنان‎که هیچ‎کس از پیشینگان بدان تحقیق و روشنى نکرده باشند و چنان سازد که با اقاویل شرع راست بود تا خدمتى کرده باشد که هیچ‎کس از اهل علم چنان خدمتى هیچ پادشاهى را [نکرده باشند] و چون اقبال و کمال دولت پادشاه عالم یار بود، این اندیشه و عزم دعاگوى سخت آسان شود؛ إن‎شاء‎اللّه‎ تعالى»<ref>ر.ک: پیشگفتار، ص46</ref>.
ب)- «رساله در منطق»: این رساله گویا همان است که ساوى در دیباچه رساله سنجریه، نوشتن آن را به سنجر نوید داده است؛ بدین‏گونه: «و اگر سعادت بخت، مر این دعاگوى را یار بود و به موقع ارتضا و پسند اوفتد، توفیق و یارى خواهد از یارى‏دهنده به‎حق، تا عوایق و موانع را بازدارد و قوت و معونت دهد بر تصنیف کتابى که جمله انواع علوم حکمت را جامع بود؛ چنان‌که هیچ‎کس از پیشینگان بدان تحقیق و روشنى نکرده باشند و چنان سازد که با اقاویل شرع راست بود تا خدمتى کرده باشد که هیچ‎کس از اهل علم چنان خدمتى هیچ پادشاهى را [نکرده باشند] و چون اقبال و کمال دولت پادشاه عالم یار بود، این اندیشه و عزم دعاگوى سخت آسان شود؛ إن‎شاء‎اللّه‎ تعالى»<ref>ر.ک: پیشگفتار، ص46</ref>.


[[ابن سهلان ساوی، عمر بن سهلان|ابن سهلان]] در دیباچه این رساله چنین آورده است: «این مختصری است در بیان علوم حقیقى، املا کرده آمد به لغت پارسى و آنچه مهم است از دانستن حقایق موجودات در وى ایراد کرده شد و مجموع آن به سه قسم نهاده آمد:
[[ابن سهلان ساوی، عمر بن سهلان|ابن سهلان]] در دیباچه این رساله چنین آورده است: «این مختصری است در بیان علوم حقیقى، املا کرده آمد به لغت پارسى و آنچه مهم است از دانستن حقایق موجودات در وى ایراد کرده شد و مجموع آن به سه قسم نهاده آمد:
خط ۴۹: خط ۴۹:
در این کتاب، در واقع، قسم اول که به منطق اختصاص دارد در ده فصل ارائه شده که موضوعات آن عبارتند از: تصور و تصدیق، بیان مفردات، حد و رسم، قضایا، تناقض، قیاس، برهان و قیاسات ناقص.
در این کتاب، در واقع، قسم اول که به منطق اختصاص دارد در ده فصل ارائه شده که موضوعات آن عبارتند از: تصور و تصدیق، بیان مفردات، حد و رسم، قضایا، تناقض، قیاس، برهان و قیاسات ناقص.
   
   
در تبیین تصور و تصدیق چنین می‌خوانیم: «بدان که علم به دو قسم است: تصور و تصدیق. تصور آن باشد که حقیقت چیزى در عقل حاصل آید؛ چنان‎که حقیقت انسان و حقیقت حیوان و امثال آن و تصدیق آن باشد که حکم کنیم بر چیزى به هستى و یا نیستى؛ چنان‎که گوییم: عالم، محتاج صانع است، یا گوییم: جان آدمى، قدیم نیست.
در تبیین تصور و تصدیق چنین می‌خوانیم: «بدان که علم به دو قسم است: تصور و تصدیق. تصور آن باشد که حقیقت چیزى در عقل حاصل آید؛ چنان‌که حقیقت انسان و حقیقت حیوان و امثال آن و تصدیق آن باشد که حکم کنیم بر چیزى به هستى و یا نیستى؛ چنان‌که گوییم: عالم، محتاج صانع است، یا گوییم: جان آدمى، قدیم نیست.


و تصور و تصدیق به‎ دو قسم باشد: نظرى و غیر نظرى. غیر نظرى آن باشد که محتاج کسب نباشد، بلکه عقل آن را به‎خود دریابد؛ چنان‎که معنى هستى و یگانگى و چنان‎که حکم کنیم که: «یکى، نیمه دو است» و «دو، ضعف یکى» و «یک جسم، در یک حال، در دو مکان نباشد» و نظرى آن باشد که محتاج کسب باشد و عقل [نه‏] به‎خود آن را دریابد؛ چنان‎که: «معنى جن و ملک» و «حکم کردن که عالم را صانع باید» و «جان آدمى، باقى خواهد بود» و امثال آن<ref>ر.ک: همان</ref>.  
و تصور و تصدیق به‎ دو قسم باشد: نظرى و غیر نظرى. غیر نظرى آن باشد که محتاج کسب نباشد، بلکه عقل آن را به‎خود دریابد؛ چنان‌که معنى هستى و یگانگى و چنان‌که حکم کنیم که: «یکى، نیمه دو است» و «دو، ضعف یکى» و «یک جسم، در یک حال، در دو مکان نباشد» و نظرى آن باشد که محتاج کسب باشد و عقل [نه‏] به‎خود آن را دریابد؛ چنان‌که: «معنى جن و ملک» و «حکم کردن که عالم را صانع باید» و «جان آدمى، باقى خواهد بود» و امثال آن<ref>ر.ک: همان</ref>.  


ج)- «رسالة في تحقيق نقيض الوجود»: این رساله از مسائل غامض منطق است که قدما ([[ارسطو]] و [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] و ابن زرعه) دیدگاه‌های متفاوتی در رابطه با آن مطرح کرده‌اند؛ به‌گونه‌ای که برخی نقیض وجود را از جنس خودش دانسته‌اند<ref>ر.ک: همان، ص159</ref>.
ج)- «رسالة في تحقيق نقيض الوجود»: این رساله از مسائل غامض منطق است که قدما ([[ارسطو]] و [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] و ابن زرعه) دیدگاه‌های متفاوتی در رابطه با آن مطرح کرده‌اند؛ به‌گونه‌ای که برخی نقیض وجود را از جنس خودش دانسته‌اند<ref>ر.ک: همان، ص159</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش