۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'هص' به 'هص') |
جز (جایگزینی متن - 'هها' به 'هها') |
||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
در ابتدای کتاب، سرگذشت مختصری از [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطی]] ارائه میشود و بیستوچهار مورد از | در ابتدای کتاب، سرگذشت مختصری از [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطی]] ارائه میشود و بیستوچهار مورد از نوشتههای وی ذکر میگردد.<ref>ر.ک: کتاب، ص3-4</ref> نویسنده در مقدمه از نگارش کتابی با موضوع تحریم اشتغال به فن منطق با عنوان «القول المشرق» سخن میگوید که آن را در سال 867 یا 868 نوشته است. او در ضمن آن کتاب، اقوال علمای اسلام در ذم و تحریم این فن را بیان کرده است. وی مینویسد در آن موقع شنیدم که [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]] کتابی را در نقض قواعد منطق نگاشته است ولی به آن دسترسی پیدا نکردم تا اینکه در بیست سال بعد خداوند بر من منت نهاد و به درجه اجتهاد رسیدم. در آن موقع کسی (که فکر میکنم درباره من میپنداشت که بهرهای از منطق ندارم) به من گفت که از شروط اجتهاد شناخت فن منطق است. [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطی]] با تعریض میگوید: و آن بیچاره نمیدانست که من بیش از کسانی که مدعی دانستن منطق هستند، به این علم واقفم؛ و اصول قواعدش و بنیادهایش و آنچه از آن نتیجه میشود را بهاستثنای محیالدین کافیجی از تمام عالمان منطق آن دوران، بیشتر بلدم. [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطی]] برای این امر کتاب [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]] یعنی «نصیحة اهل الإیمان فی الرد علی منطق الیونان» را در «جهد القریحة فی تجرید النصیحة» تلخیص و شرح میکند. او [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]] را در این کتاب میستاید و میگوید «و أحسن فیه القول ما شاء من نقض قواعده قاعدة قاعدة و بیان فساد اصولها» و بهخوبی در آن از نقض قواعد منطق بهصورت قاعده قاعده و بیان فساد اصول منطق یونانی، سخن گفته است. وی از کسانی یاد میکند که بهدوراز تحقیق علمی هستند و از تحریم منطق یونان در این کتاب و فتوای بعضی مانند ابن صلاح در تحریم منطق یونان و... ایراد میگیرند. او آنان را با عباراتش سرزنش میکند.<ref>ر.ک: مقدمه کتاب اول، ص5-6</ref> | ||
نویسنده در ادامه مقدمه، عباراتی از طرفداران اهل منطق را در رد کلام ابن صلاح در تحریم منطق نقل کرده و بهنقد آن میپردازد و سپس مینویسد: درنهایت به این نتیجه رسیدم که کتاب مبسوط و جامعومانعی را درباره تحریم منطق بر طریقه اجتهاد و استدلال بنویسم و در آن صحت آنچه را ابن صلاح درباره نفی اباحه اشتغال منطق بیان کرده است، اثبات کنم. چون شروع در نوشتن آن کردم و تحقیق در این امر به نقل نصوص ائمه در منع نظر در علم کلام هم کشیده شد و از طرف دیگر، بین منطق و کلام تلازم هم هست، نام این کتاب را «صون المنطق و الکلام عن فن المنطق و الکلام» گذاشتم. در ابتدای این کتاب تاریخچه و شروع وضع منطق و شروع داخل شدن این علم در ملت اسلام و رواجش میان مسلمانان بیان شده است. همچنین نقطه شروع افرادی که کتابهای اصول را با منطق جمع کردند و رواج آن در میان متأخرین بیان شده است.<ref>ر.ک: همان، ص6-7</ref> [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطی]] با استناد به قول [[شهرستانی، محمد بن عبدالکریم|شهرستانی]] در [[الملل و النحل|ملل و نحل]] و [[ابن صلاح، عثمان بن عبدالرحمن|ابن صلاح]] و [[نووی، یحیی بن شرف|نووی]] در [[طبقات الفقهاء الشافعیة|طبقات]] و کندی و [[ابن زولاق، حسن بن ابراهیم|ابن زولاق]] در تاریخ مصر و دیگران بیان میکند که: واضع فن منطق [[ارسطو]] از اهالی اصطخر در زمان اردشیر بن دارا بوده است.<ref>ر.ک: همان، ص7</ref> | نویسنده در ادامه مقدمه، عباراتی از طرفداران اهل منطق را در رد کلام ابن صلاح در تحریم منطق نقل کرده و بهنقد آن میپردازد و سپس مینویسد: درنهایت به این نتیجه رسیدم که کتاب مبسوط و جامعومانعی را درباره تحریم منطق بر طریقه اجتهاد و استدلال بنویسم و در آن صحت آنچه را ابن صلاح درباره نفی اباحه اشتغال منطق بیان کرده است، اثبات کنم. چون شروع در نوشتن آن کردم و تحقیق در این امر به نقل نصوص ائمه در منع نظر در علم کلام هم کشیده شد و از طرف دیگر، بین منطق و کلام تلازم هم هست، نام این کتاب را «صون المنطق و الکلام عن فن المنطق و الکلام» گذاشتم. در ابتدای این کتاب تاریخچه و شروع وضع منطق و شروع داخل شدن این علم در ملت اسلام و رواجش میان مسلمانان بیان شده است. همچنین نقطه شروع افرادی که کتابهای اصول را با منطق جمع کردند و رواج آن در میان متأخرین بیان شده است.<ref>ر.ک: همان، ص6-7</ref> [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطی]] با استناد به قول [[شهرستانی، محمد بن عبدالکریم|شهرستانی]] در [[الملل و النحل|ملل و نحل]] و [[ابن صلاح، عثمان بن عبدالرحمن|ابن صلاح]] و [[نووی، یحیی بن شرف|نووی]] در [[طبقات الفقهاء الشافعیة|طبقات]] و کندی و [[ابن زولاق، حسن بن ابراهیم|ابن زولاق]] در تاریخ مصر و دیگران بیان میکند که: واضع فن منطق [[ارسطو]] از اهالی اصطخر در زمان اردشیر بن دارا بوده است.<ref>ر.ک: همان، ص7</ref> | ||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
[[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]] در «نصیحة اهل الإیمان فی الرد علی منطق الیونان» میگوید: واضع منطق، [[ارسطو]]، مردی از یونان، است. او اولین کسی است که قائل به قِدَم عالم شد. او همچنین میگوید: یونانیان مشرک و کافری که ستارگان و بتها را میپرستیدند بسیار بدتر از یهود و نصارای پس از نسخ و تبدیل، بودند. آنان بیش از 300 سال قبل از میلاد مسیح زندگی میکردند. چون مسیح مبعوث شد به دین او گراییدند و پس از تغییر ملت مسیح به کیش دین مرکبی از توحید و شرک که ترکیبی از حق و باطل بود درآمدند که البته این دین، بر آنچه پیشینیانشان بر آن بودند، برتری داشت. از نگاه [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]] در این کتاب، شیاطین در بسیاری از امور، یونانیان را یاری میرساندند ولی آنان نمیدانستند که این شیاطین هستند که آنان را یاری میکنند ازاینرو به شیاطین اقرار نکرده و در چنین افعالی صرفاً معتقد به قوای نفسانی یا امور طبیعی یا قوای فلکی میشدند. اسباب عجایب عالم نزد آنان و بوعلی صرفاً در این سه مورد خلاصه میشد و از تأثیر شیاطین در شر در عالم غافل بودند. او در جای دیگر، منطق را برگرفته از هندسه و به هدف انتقال از شکل محسوس به معقول میداند.<ref>ر.ک: همان، ص8</ref> | [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]] در «نصیحة اهل الإیمان فی الرد علی منطق الیونان» میگوید: واضع منطق، [[ارسطو]]، مردی از یونان، است. او اولین کسی است که قائل به قِدَم عالم شد. او همچنین میگوید: یونانیان مشرک و کافری که ستارگان و بتها را میپرستیدند بسیار بدتر از یهود و نصارای پس از نسخ و تبدیل، بودند. آنان بیش از 300 سال قبل از میلاد مسیح زندگی میکردند. چون مسیح مبعوث شد به دین او گراییدند و پس از تغییر ملت مسیح به کیش دین مرکبی از توحید و شرک که ترکیبی از حق و باطل بود درآمدند که البته این دین، بر آنچه پیشینیانشان بر آن بودند، برتری داشت. از نگاه [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]] در این کتاب، شیاطین در بسیاری از امور، یونانیان را یاری میرساندند ولی آنان نمیدانستند که این شیاطین هستند که آنان را یاری میکنند ازاینرو به شیاطین اقرار نکرده و در چنین افعالی صرفاً معتقد به قوای نفسانی یا امور طبیعی یا قوای فلکی میشدند. اسباب عجایب عالم نزد آنان و بوعلی صرفاً در این سه مورد خلاصه میشد و از تأثیر شیاطین در شر در عالم غافل بودند. او در جای دیگر، منطق را برگرفته از هندسه و به هدف انتقال از شکل محسوس به معقول میداند.<ref>ر.ک: همان، ص8</ref> | ||
[[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطی]]، درباره ابتدای داخل شدن این علم در میان مسلمانان از قول شیخ نصر مقدسی در کتاب «الحجة علی تارک المحجة» مینویسد:... شنیدم که ابومحمد عبدالله بن ابوزید فقیه مالکی در قیروان میگفت: خداوند بنیامیه را بیامرزد زیرا هیچگاه از میان خلفای آنان کسی بدعت در اسلام نگذاشت... اکثر کارگزاران و والیان آنان عرب بودند ولی وقتی خلاقت از بنیامیه به دست بنیعباس افتاد، دولت آنان به دست فارسها افتاد و ریاست در میان آنان گشت؛ در قلبهای اکثر رئیسان آنان کفر و بغض به عرب و دولت اسلام وجود داشت و آنان حوادثی را برای اسلام رقم زدند که در راستای هلاکت اسلام بود... اولین حوادثی که در این زمینه رقم زدند آوردن کتابهای یونانی به سرزمین اسلام و ترجمه آنها به زبان عربی و در دسترس مسلمانان قرار دادن این | [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطی]]، درباره ابتدای داخل شدن این علم در میان مسلمانان از قول شیخ نصر مقدسی در کتاب «الحجة علی تارک المحجة» مینویسد:... شنیدم که ابومحمد عبدالله بن ابوزید فقیه مالکی در قیروان میگفت: خداوند بنیامیه را بیامرزد زیرا هیچگاه از میان خلفای آنان کسی بدعت در اسلام نگذاشت... اکثر کارگزاران و والیان آنان عرب بودند ولی وقتی خلاقت از بنیامیه به دست بنیعباس افتاد، دولت آنان به دست فارسها افتاد و ریاست در میان آنان گشت؛ در قلبهای اکثر رئیسان آنان کفر و بغض به عرب و دولت اسلام وجود داشت و آنان حوادثی را برای اسلام رقم زدند که در راستای هلاکت اسلام بود... اولین حوادثی که در این زمینه رقم زدند آوردن کتابهای یونانی به سرزمین اسلام و ترجمه آنها به زبان عربی و در دسترس مسلمانان قرار دادن این ترجمهها بود. سبب خروج این کتابها از سرزمین روم به بلاد اسلامی، یحیی بن خالد برمکی بود.<ref>ر.ک: همان، ص8-9</ref> او سپس از چگونگی ورود این کتابها به سرزمینهای اسلامی توسط یحیی بن خالد از بلاد روم مینویسد و از خالد بن یزید بن معاویه هم بهعنوان اولین کسی که کتابهای یونانی را به دلیل علاقهاش به کتابهای کیمیا به عربی ترجمه کرد، نام میبرد.<ref>ر.ک: همان، ص11</ref> وی سپس از دو طریق یوحنا بن بطریق و دیگران و طریق حنین بن اسحاق در ترجمه آثار یونانی به عربی یاد میکند؛ اولی را از نوع ترجمه تحتاللفظی و کلمه به کلمه میداند و به دو دلیل آن را تضعیف کرده و مردود میشمارد و طریق حنین را به دلیل نقل به مضمون، (بهجز در علم ریاضی) صحیحتر و قابلاعتمادتر میداند.<ref>ر.ک: همان، ص7</ref> سیوطی، در ادامه حدیث قلم و دوات را مطرح میکند و سپس از حدیث هفتادوسه فرقه سخن به میان میآورد و بعدازآن از قول تاریخ ذهبی، عبدالرحمن بن حکم بن هشام بن عبدالرحمن بن معاویه بن هشام بن عبدالملک بن مروان اموی را اولین کسی میداند که فلسفه را به اندلس برد. او با استناد به قول [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]]، [[غزالی، محمد بن محمد|ابوحامد غزالی]] را اولین کسی میداند که منطق را با اصول مسلمانان آمیخت. [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطی]] به نقل از غزالی در احیاءالعلوم درباره فلسفه مینویسد: فلسفه یک علم واحد نیست؛ بلکه دارای چهار جزء است که یکی از آنها هندسه و حساب است و دومی منطق، سومی الهیات و چهارمی طبیعیات.<ref>ر.ک: همان، ص13</ref> درباره رواج فلسفه در میان متأخرین مینویسد: [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجه نصیر طوسی]] برای کسانی که در رصدخانه و دارالحکمة او اشتغال به فلسفه داشتند روزی سه درهم، برای دارالطب و حکیمان روزی دو درهم و برای اهل حدیث و محدثان روزی نصف درهم پرداخت میکرد که این امر باعث شیوع اشتغال به علوم فلسفی در آن دوران شد.<ref>ر.ک: همان</ref> | ||
دومین کتاب، این مجموعه همان «جهد القریحه فی تجرید النصیحة» [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطی]] است که آن را در تلخیص و شرح کتاب [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]] نوشته است. وی در مقدمه این کتاب مینویسد: هنگامیکه خطای طایفهای از قضایای منطقی بر من آشکار شد، چیزی درباره آن نوشتم... بر من آشکار شد که ریشه فساد گفتارهایشان در الهیات بسیاری از اموری است که در منطق به آن معتقد شدهاند؛ مانند ترکیب ماهیات از صفاتی که آنان ذاتیات مینامندش، یا اعتقادشان به حصر | دومین کتاب، این مجموعه همان «جهد القریحه فی تجرید النصیحة» [[سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر|سیوطی]] است که آن را در تلخیص و شرح کتاب [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن تیمیه]] نوشته است. وی در مقدمه این کتاب مینویسد: هنگامیکه خطای طایفهای از قضایای منطقی بر من آشکار شد، چیزی درباره آن نوشتم... بر من آشکار شد که ریشه فساد گفتارهایشان در الهیات بسیاری از اموری است که در منطق به آن معتقد شدهاند؛ مانند ترکیب ماهیات از صفاتی که آنان ذاتیات مینامندش، یا اعتقادشان به حصر راههای علم، یا حدود و قیاسات برهانی یا حدودی که تصورات با آنها شناخته میشوند یا حتی آنچه درباره صورتهای قیاس و مواد یقینیات ذکر کردهاند.<ref>ر.ک: مقدمه کتاب دوم، ص177</ref> او درباره ترتیب مباحث کتاب چنین مینویسد: علمای منطق این علم را بر حد و نوعش و قیاس برهانی و نوعش، بنا کردهاند. علت آنان این است که علم یا تصور است و یا تصدیق و طریقی که در آن به تصور دسترسی پیدا میکنیم حد است و طریق در تصدیق قیاس. مطالب این کتاب هم در چهار مقام خواهد بود؛ دو مقام سلبی و دو مقام ایجابی. دو مقام اول در رد توضیح قول منطقیان به این است که تصور و تصدیق مطلوب فقط از طریق حد و قیاس به دست میآیند و دو تای دومی درباره اینکه حد مفید علم به تصورات و قیاس یا برهان، مفید علم به تصدیقات است.<ref>ر.ک: همان</ref> | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== | ||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
==منابع مقاله== | ==منابع مقاله== | ||
مقدمههای کتاب. | |||
ویرایش