پرش به محتوا

رساله صناعیه: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۶ سپتامبر ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ن‎ه' به 'ن‌ه'
جز (جایگزینی متن - 'ه‎ج' به 'ه‌ج')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'ن‎ه' به 'ن‌ه')
خط ۶۶: خط ۶۶:
[[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میر]] با اشاره به آیه قرآن: «قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى کُلَّ شَيْ‎ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» ﴿طه‏، 50﴾، این‎گونه نتیجه مى‎گیرد که هر پدیده‌اى در آفرینش داراى دو گونه کمال است: 1-کمال در آفرینش؛ 2-کمال در جنبش و خیزش. خداوند کمالى را که شایسته هر پدیده‌اى است در همان آغاز آفرینش، به همه پدیده‌ها بخشید؛ و کمال دیگرى نیز به پدیده‌ها داده شد و آن چیزى است که پدیده‌ها با جنبش و خیزش مى‎کوشند تا بدان دست یابند و به سخن آشکارتر رهنمون گردند. رهنمونى پدیده‌ها و به بار نشستن کمال دوم، خود بر سه گونه است: 1-طبیعت؛ 2-حس؛ 3-عقل. وى هیچ‎یک از این سه خاستگاه کمال دومى را تعریف نمى‎کند؛ بلکه به تعریف‎هاى پیشینیان بسنده کرده و از آن درمى‎گذرد. سپس مى‎گوید: بخشى از پدیده‌ها تنها برخوردار از رهنمونى طبیعى هستند و آن گیاهانند. بخشى از پدیده‌ها، افزون بر طبیعت خود، برخوردار از حس‌اند و آن جانورانند. بخشى از پدیده‌ها، افزون بر طبیعت خود و حس، از نیروى عقل نیز برخوردارند و آن انسان است.
[[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میر]] با اشاره به آیه قرآن: «قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى کُلَّ شَيْ‎ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» ﴿طه‏، 50﴾، این‎گونه نتیجه مى‎گیرد که هر پدیده‌اى در آفرینش داراى دو گونه کمال است: 1-کمال در آفرینش؛ 2-کمال در جنبش و خیزش. خداوند کمالى را که شایسته هر پدیده‌اى است در همان آغاز آفرینش، به همه پدیده‌ها بخشید؛ و کمال دیگرى نیز به پدیده‌ها داده شد و آن چیزى است که پدیده‌ها با جنبش و خیزش مى‎کوشند تا بدان دست یابند و به سخن آشکارتر رهنمون گردند. رهنمونى پدیده‌ها و به بار نشستن کمال دوم، خود بر سه گونه است: 1-طبیعت؛ 2-حس؛ 3-عقل. وى هیچ‎یک از این سه خاستگاه کمال دومى را تعریف نمى‎کند؛ بلکه به تعریف‎هاى پیشینیان بسنده کرده و از آن درمى‎گذرد. سپس مى‎گوید: بخشى از پدیده‌ها تنها برخوردار از رهنمونى طبیعى هستند و آن گیاهانند. بخشى از پدیده‌ها، افزون بر طبیعت خود، برخوردار از حس‌اند و آن جانورانند. بخشى از پدیده‌ها، افزون بر طبیعت خود و حس، از نیروى عقل نیز برخوردارند و آن انسان است.


خاصیت یا کارکرد عقل در گام نخست آن نیست که به امر جزئى و ریز بپردازد؛ بلکه عقل در پى آن است که: نخست تمامى هستى را انسجام بخشد و به سامان کند. در گام دوم آن است که امور انسان‎ها را به سامان کند. در گام سوم آن است که امور شخص و فرد انسان را به سامان کند... بر خلاف برخى که کلى را امرى موجود و جداى از افراد خود مى‎پندارند، به نظر مى‎رسد [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] بر این باور است که کلى در ضمن افراد و مصادیق خود فقط مى‎تواند تحقق بیابد... او ما را توجه مى‎دهد که هدف و غرض سوم عقل، هدف و غرض نخست طبیعت و حس است. حس و طبیعت در گیاهان، جانداران و انسان، براى این است که به سود و زیان‎هاى فردى و شخصى آن‎ها بپردازد؛ همان کارى که عقل در مرحله سوم بدان‎ها خواهد پرداخت و زنهار مى‎دهد که عقل غرض سوم را جایگزین غرض نخست خود سازد؛ به‌جای پرداختن به امور جهانى، در پى سود شخصى و فردى باشد.
خاصیت یا کارکرد عقل در گام نخست آن نیست که به امر جزئى و ریز بپردازد؛ بلکه عقل در پى آن است که: نخست تمامى هستى را انسجام بخشد و به سامان کند. در گام دوم آن است که امور انسان‌ها را به سامان کند. در گام سوم آن است که امور شخص و فرد انسان را به سامان کند... بر خلاف برخى که کلى را امرى موجود و جداى از افراد خود مى‎پندارند، به نظر مى‎رسد [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] بر این باور است که کلى در ضمن افراد و مصادیق خود فقط مى‎تواند تحقق بیابد... او ما را توجه مى‎دهد که هدف و غرض سوم عقل، هدف و غرض نخست طبیعت و حس است. حس و طبیعت در گیاهان، جانداران و انسان، براى این است که به سود و زیان‌هاى فردى و شخصى آن‌ها بپردازد؛ همان کارى که عقل در مرحله سوم بدان‌ها خواهد پرداخت و زنهار مى‎دهد که عقل غرض سوم را جایگزین غرض نخست خود سازد؛ به‌جای پرداختن به امور جهانى، در پى سود شخصى و فردى باشد.


نکته دیگرى که [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] در همین باب بدان مى‎پردازد، رابطه نظام کل با افراد و اجزاست. او بر این باور است که نظام کل در ضمن افراد و اشخاص و اجزاى خود تحقق مى‎یابد؛ زیرا پوشیدن، نوشیدن، خوردن و سرپناه، نیاز فراگیر همگان است و هرکس براى برطرف کردن نیاز خود مى‎کوشد. هیچ‎کس نمى‎تواند به‌تنهایی، تمامى نیازهایش را برطرف سازد؛ بلکه هرکس را یارانى بایسته است تا به‌گونه‌ای نیازى از وى را پاسخ بگویند... در نظام اجتماعى هرکس که بخواهد زنده بماند و به زندگى خود ادامه دهد بایسته است که حال نظام کل را رعایت کند و نظام کل هم بدون افراد و اشخاص پایدارى نخواهد داشت. میر براى اثبات این مدعاى خود-نیاز کل به اجزاى خود و اجزاء به کل-از دو برهان انّى-حسى-و لمّى-عقلى-بهره مى‎گیرد. به دیگر بیان سودمندى و بایستگى پیشه‌ها را از دو راه: حس-برهان انّى-و عقل-برهان لمّى- به اثبات مى‎رساند. انگیزه‌اى که وى را واداشته تا بیشتر به گفت‎وگو در سودمندى پیشه‌ها بپردازد، این است که آشکارا بگوید: هرکس داراى توانایى‎هاى ویژه‌اى است. بایسته است که حرفه و پیشه خاصى را هرکس فرابگیرد و بدان همت ورزد.
نکته دیگرى که [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] در همین باب بدان مى‎پردازد، رابطه نظام کل با افراد و اجزاست. او بر این باور است که نظام کل در ضمن افراد و اشخاص و اجزاى خود تحقق مى‎یابد؛ زیرا پوشیدن، نوشیدن، خوردن و سرپناه، نیاز فراگیر همگان است و هرکس براى برطرف کردن نیاز خود مى‎کوشد. هیچ‎کس نمى‎تواند به‌تنهایی، تمامى نیازهایش را برطرف سازد؛ بلکه هرکس را یارانى بایسته است تا به‌گونه‌ای نیازى از وى را پاسخ بگویند... در نظام اجتماعى هرکس که بخواهد زنده بماند و به زندگى خود ادامه دهد بایسته است که حال نظام کل را رعایت کند و نظام کل هم بدون افراد و اشخاص پایدارى نخواهد داشت. میر براى اثبات این مدعاى خود-نیاز کل به اجزاى خود و اجزاء به کل-از دو برهان انّى-حسى-و لمّى-عقلى-بهره مى‎گیرد. به دیگر بیان سودمندى و بایستگى پیشه‌ها را از دو راه: حس-برهان انّى-و عقل-برهان لمّى- به اثبات مى‎رساند. انگیزه‌اى که وى را واداشته تا بیشتر به گفت‎وگو در سودمندى پیشه‌ها بپردازد، این است که آشکارا بگوید: هرکس داراى توانایى‎هاى ویژه‌اى است. بایسته است که حرفه و پیشه خاصى را هرکس فرابگیرد و بدان همت ورزد.
خط ۷۴: خط ۷۴:
[[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] جامعه را یک سیستم و نظام هماهنگ و منسجم مى‎بیند که نوع انسان این سیستم را برپا مى‎دارد. هر انسانى در نظام اجتماعى به‎منزله عضو است. هر عضوى را کارى است و به اقتضاى آن کار، در هر عضو توانایى خاصى است. چنانچه عضوى آن کار بایسته را نکند، به عضوى فاسد بدل خواهد شد. ضمن آن‎که آن عضو دیگر کار خود را نمى‎کند، خلل به کار دیگر اعضا وارد خواهد ساخت.<ref>همان، ص59-63</ref>
[[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] جامعه را یک سیستم و نظام هماهنگ و منسجم مى‎بیند که نوع انسان این سیستم را برپا مى‎دارد. هر انسانى در نظام اجتماعى به‎منزله عضو است. هر عضوى را کارى است و به اقتضاى آن کار، در هر عضو توانایى خاصى است. چنانچه عضوى آن کار بایسته را نکند، به عضوى فاسد بدل خواهد شد. ضمن آن‎که آن عضو دیگر کار خود را نمى‎کند، خلل به کار دیگر اعضا وارد خواهد ساخت.<ref>همان، ص59-63</ref>


[[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] در تبیین دسته‎بندى و رده‎بندى پیشه‌ها این‎گونه آن‎ها را تقسیم مى‎کند: 1-پیشه‌هایى که موضوع آن‎ها کلى است و هدف فاعل صلاح موضوع است. این پیشه‌ها به‌گونه‌ای است که نظام کل جهان بر آن استوار است، همچون: پیامبرى، پیشوایى، مجتهدى و فیلسوفى. 2-پیشه‌هایى که موضوع آن‎ها جزئى است و غرض فاعل صلاح آن است، مانند پزشکى، داروسازى و... 3-پیشه‌هایى که موضوع آن‎ها کلى است و غرض فاعل نه صلاح و نه فساد آن است، بلکه به صلاح خود مى‎اندیشد، همچون آیین و آدابى که شاهان براى صلاح خود مى‎نهند. 4-پیشه‌هایى که موضوع آن جزئى است و غرض فاعل نه صلاح و نه فساد است، بلکه به صلاح خود مى‎اندیشد، مانند سنت‎ها و آدابى که بعضى از پیشه‌هاى جزئى براى صلاح و حفظ خود قرار مى‎دهند... او باور دارد که جامعه در لایه‌ها و طبقات گوناگون قرار مى‎گیرد. ورود به بعضى از لایه‌ها، مانند پیامبرى و پیشوایى ویژه افراد خاصى است؛ اما در دیگر پیشه‌ها راه براى ورود و خروج همگان باز است.<ref>همان، ص65-66</ref>
[[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] در تبیین دسته‎بندى و رده‎بندى پیشه‌ها این‎گونه آن‌ها را تقسیم مى‎کند: 1-پیشه‌هایى که موضوع آن‌ها کلى است و هدف فاعل صلاح موضوع است. این پیشه‌ها به‌گونه‌ای است که نظام کل جهان بر آن استوار است، همچون: پیامبرى، پیشوایى، مجتهدى و فیلسوفى. 2-پیشه‌هایى که موضوع آن‌ها جزئى است و غرض فاعل صلاح آن است، مانند پزشکى، داروسازى و... 3-پیشه‌هایى که موضوع آن‌ها کلى است و غرض فاعل نه صلاح و نه فساد آن است، بلکه به صلاح خود مى‎اندیشد، همچون آیین و آدابى که شاهان براى صلاح خود مى‎نهند. 4-پیشه‌هایى که موضوع آن جزئى است و غرض فاعل نه صلاح و نه فساد است، بلکه به صلاح خود مى‎اندیشد، مانند سنت‎ها و آدابى که بعضى از پیشه‌هاى جزئى براى صلاح و حفظ خود قرار مى‎دهند... او باور دارد که جامعه در لایه‌ها و طبقات گوناگون قرار مى‎گیرد. ورود به بعضى از لایه‌ها، مانند پیامبرى و پیشوایى ویژه افراد خاصى است؛ اما در دیگر پیشه‌ها راه براى ورود و خروج همگان باز است.<ref>همان، ص65-66</ref>


میر درباره دنیا می‌گوید: «نمى‎توان دنیا را به‌صورت مطلق مذمت کرد. دنیا منزلگاه است. چاره‌اى جز عبور از آن نیست.»<ref>همان، ص69</ref>
میر درباره دنیا می‌گوید: «نمى‎توان دنیا را به‌صورت مطلق مذمت کرد. دنیا منزلگاه است. چاره‌اى جز عبور از آن نیست.»<ref>همان، ص69</ref>
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش