۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'هگ' به 'هگ') |
جز (جایگزینی متن - 'سا' به 'سا') |
||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
او صناعت را اینگونه بازمىشناساند: صناعت همان پیشه است و پیشه، توانایى است که با فکر و اندیشه درست در موضوع تأثیر راسخ گذارد و موضوع هم به اقتضاى غرض و غایتى که در آن است، آن تأثیر را مىپذیرد. [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] در تعریف خود تلاش مىکند با بهرهگیرى از روش تحلیلى، زوایاى گوناگون مسئله را بررسى کند: نخست هریک از واژهها را واشکافى مىکند و پس از تبیین واژگانى و آوردن اصل تعریف دوباره به تحلیل تعریف مىپردازد. بدین معنا که در گزینش تکتک واژهها انگیزهاى خاص نهان است. با توجه به آنچه وى در تعریف پیشه گفته است، در پیشه سه پایه بنیادى وجود دارد: 1-موضوع؛ همان چیزى که تأثیر مىپذیرد. 2-ذات؛ تأثیرپذیرى به اقتضاى هویت و غایتى است که در ذات آن چیز نهفته است. 3-فاعل-تأثیرگذار؛ همان چیزى که تأثیرگذارى از آن است.<ref>همان، ص58-59</ref> | او صناعت را اینگونه بازمىشناساند: صناعت همان پیشه است و پیشه، توانایى است که با فکر و اندیشه درست در موضوع تأثیر راسخ گذارد و موضوع هم به اقتضاى غرض و غایتى که در آن است، آن تأثیر را مىپذیرد. [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] در تعریف خود تلاش مىکند با بهرهگیرى از روش تحلیلى، زوایاى گوناگون مسئله را بررسى کند: نخست هریک از واژهها را واشکافى مىکند و پس از تبیین واژگانى و آوردن اصل تعریف دوباره به تحلیل تعریف مىپردازد. بدین معنا که در گزینش تکتک واژهها انگیزهاى خاص نهان است. با توجه به آنچه وى در تعریف پیشه گفته است، در پیشه سه پایه بنیادى وجود دارد: 1-موضوع؛ همان چیزى که تأثیر مىپذیرد. 2-ذات؛ تأثیرپذیرى به اقتضاى هویت و غایتى است که در ذات آن چیز نهفته است. 3-فاعل-تأثیرگذار؛ همان چیزى که تأثیرگذارى از آن است.<ref>همان، ص58-59</ref> | ||
[[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میر]] با اشاره به آیه قرآن: «قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى کُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» ﴿طه، 50﴾، اینگونه نتیجه مىگیرد که هر پدیدهاى در آفرینش داراى دو گونه کمال است: 1-کمال در آفرینش؛ 2-کمال در جنبش و خیزش. خداوند کمالى را که شایسته هر پدیدهاى است در همان آغاز آفرینش، به همه پدیدهها بخشید؛ و کمال دیگرى نیز به پدیدهها داده شد و آن چیزى است که پدیدهها با جنبش و خیزش مىکوشند تا بدان دست یابند و به سخن آشکارتر رهنمون گردند. رهنمونى پدیدهها و به بار نشستن کمال دوم، خود بر سه گونه است: 1-طبیعت؛ 2-حس؛ 3-عقل. وى هیچیک از این سه خاستگاه کمال دومى را تعریف نمىکند؛ بلکه به تعریفهاى پیشینیان بسنده کرده و از آن درمىگذرد. سپس مىگوید: بخشى از پدیدهها تنها برخوردار از رهنمونى طبیعى هستند و آن گیاهانند. بخشى از پدیدهها، افزون بر طبیعت خود، برخوردار از | [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میر]] با اشاره به آیه قرآن: «قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى کُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» ﴿طه، 50﴾، اینگونه نتیجه مىگیرد که هر پدیدهاى در آفرینش داراى دو گونه کمال است: 1-کمال در آفرینش؛ 2-کمال در جنبش و خیزش. خداوند کمالى را که شایسته هر پدیدهاى است در همان آغاز آفرینش، به همه پدیدهها بخشید؛ و کمال دیگرى نیز به پدیدهها داده شد و آن چیزى است که پدیدهها با جنبش و خیزش مىکوشند تا بدان دست یابند و به سخن آشکارتر رهنمون گردند. رهنمونى پدیدهها و به بار نشستن کمال دوم، خود بر سه گونه است: 1-طبیعت؛ 2-حس؛ 3-عقل. وى هیچیک از این سه خاستگاه کمال دومى را تعریف نمىکند؛ بلکه به تعریفهاى پیشینیان بسنده کرده و از آن درمىگذرد. سپس مىگوید: بخشى از پدیدهها تنها برخوردار از رهنمونى طبیعى هستند و آن گیاهانند. بخشى از پدیدهها، افزون بر طبیعت خود، برخوردار از حساند و آن جانورانند. بخشى از پدیدهها، افزون بر طبیعت خود و حس، از نیروى عقل نیز برخوردارند و آن انسان است. | ||
خاصیت یا کارکرد عقل در گام نخست آن نیست که به امر جزئى و ریز بپردازد؛ بلکه عقل در پى آن است که: نخست تمامى هستى را انسجام بخشد و به سامان کند. در گام دوم آن است که امور انسانها را به سامان کند. در گام سوم آن است که امور شخص و فرد انسان را به سامان کند... بر خلاف برخى که کلى را امرى موجود و جداى از افراد خود مىپندارند، به نظر مىرسد [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] بر این باور است که کلى در ضمن افراد و مصادیق خود فقط مىتواند تحقق بیابد... او ما را توجه مىدهد که هدف و غرض سوم عقل، هدف و غرض نخست طبیعت و حس است. حس و طبیعت در گیاهان، جانداران و انسان، براى این است که به سود و زیانهاى فردى و شخصى آنها بپردازد؛ همان کارى که عقل در مرحله سوم بدانها خواهد پرداخت و زنهار مىدهد که عقل غرض سوم را جایگزین غرض نخست خود سازد؛ بهجای پرداختن به امور جهانى، در پى سود شخصى و فردى باشد. | خاصیت یا کارکرد عقل در گام نخست آن نیست که به امر جزئى و ریز بپردازد؛ بلکه عقل در پى آن است که: نخست تمامى هستى را انسجام بخشد و به سامان کند. در گام دوم آن است که امور انسانها را به سامان کند. در گام سوم آن است که امور شخص و فرد انسان را به سامان کند... بر خلاف برخى که کلى را امرى موجود و جداى از افراد خود مىپندارند، به نظر مىرسد [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] بر این باور است که کلى در ضمن افراد و مصادیق خود فقط مىتواند تحقق بیابد... او ما را توجه مىدهد که هدف و غرض سوم عقل، هدف و غرض نخست طبیعت و حس است. حس و طبیعت در گیاهان، جانداران و انسان، براى این است که به سود و زیانهاى فردى و شخصى آنها بپردازد؛ همان کارى که عقل در مرحله سوم بدانها خواهد پرداخت و زنهار مىدهد که عقل غرض سوم را جایگزین غرض نخست خود سازد؛ بهجای پرداختن به امور جهانى، در پى سود شخصى و فردى باشد. |
ویرایش