پرش به محتوا

دیوان وثوقی: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۶ سپتامبر ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ن‎ه' به 'ن‌ه'
جز (جایگزینی متن - 'ه‎ت' به 'ه‌ت')
جز (جایگزینی متن - 'ن‎ه' به 'ن‌ه')
خط ۴۵: خط ۴۵:
{{ب|''تو نور محضی و من سایه‌ای ز روشنی‌ام''|2=''تو فرودین جمال و من ابر بهمنی‌ام''}}
{{ب|''تو نور محضی و من سایه‌ای ز روشنی‌ام''|2=''تو فرودین جمال و من ابر بهمنی‌ام''}}
{{ب|''به هر بهار غباری چو گیردت دامن ''|2='' به خاطر آر جوانی و پاک‎دامنی‌ام''}}
{{ب|''به هر بهار غباری چو گیردت دامن ''|2='' به خاطر آر جوانی و پاک‎دامنی‌ام''}}
{{ب|''فزایدم صدف‎آسا، بها، شکستن‎ها''|2='' که آشکار شود گوهرم چو بشکنی‌ام''}}
{{ب|''فزایدم صدف‎آسا، بها، شکستن‌ها''|2='' که آشکار شود گوهرم چو بشکنی‌ام''}}
{{ب|''چو شاخ خشک نیم سرکش از گران‌جانی ''|2=''چو شاخ بارور افتاده از فروتنی‌ام''}}
{{ب|''چو شاخ خشک نیم سرکش از گران‌جانی ''|2=''چو شاخ بارور افتاده از فروتنی‌ام''}}
{{ب|''مرا بهار بقا، از پی خزان فناست''|2='' من آن گلم که سر خاک خود شکفتنی‌ام''}}
{{ب|''مرا بهار بقا، از پی خزان فناست''|2='' من آن گلم که سر خاک خود شکفتنی‌ام''}}
خط ۶۹: خط ۶۹:
{{ب|''کهکشان‎افرازی و کیهان‎وشی ''|2='' آفتاب‎افروزی و انجم‎فری''<ref>ر.ک: همان، ص7-‎8</ref>}}{{پایان شعر}}.
{{ب|''کهکشان‎افرازی و کیهان‎وشی ''|2='' آفتاب‎افروزی و انجم‎فری''<ref>ر.ک: همان، ص7-‎8</ref>}}{{پایان شعر}}.


شاعر این دیوان ارزشمند، انسانی نازک‎خیال بوده که از هنگامی که قلم به دست گرفته و چامه‎سرایی را آغاز کرده، جز درباره دردها و آلام مردم، زیباشناسی، دوست‎یابی، محبت‎پروری و مشاعره با بزرگان ادب و هنر معاصر خود و اخوانیات و چامه‌های عاشقانه و چکامه‌های باارزش ادبی، سخنی نگفته و خلق اثری نکرده است. او در نهایت سادگی و روانی، زیباترین واژه‌ها را استخدام و قشنگ‎ترین مضمون‎ها را آفریده است:
شاعر این دیوان ارزشمند، انسانی نازک‎خیال بوده که از هنگامی که قلم به دست گرفته و چامه‎سرایی را آغاز کرده، جز درباره دردها و آلام مردم، زیباشناسی، دوست‎یابی، محبت‎پروری و مشاعره با بزرگان ادب و هنر معاصر خود و اخوانیات و چامه‌های عاشقانه و چکامه‌های باارزش ادبی، سخنی نگفته و خلق اثری نکرده است. او در نهایت سادگی و روانی، زیباترین واژه‌ها را استخدام و قشنگ‎ترین مضمون‌ها را آفریده است:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''بی‌فروغ آید به چشمم چشمه خورشید و ماه''|2='' بینم ار بی روی و مویت رنگ صبح و شام را''}}
{{ب|''بی‌فروغ آید به چشمم چشمه خورشید و ماه''|2='' بینم ار بی روی و مویت رنگ صبح و شام را''}}
خط ۷۶: خط ۷۶:
ملاحظه می‌فرمایید که چه زیبا واژه تخلص «روشن» را آورده است. شاعر یک لحظه زندگی را بی دوست نگذرانیده و در این راه گرچه مشقت زیادی را هم پذیرفته، اما حرمت دوست و قدر دوستی را نشکسته و دلی را نرنجانیده است.<ref>ر.ک: مقدمه کنی‌پور، ص12</ref>.
ملاحظه می‌فرمایید که چه زیبا واژه تخلص «روشن» را آورده است. شاعر یک لحظه زندگی را بی دوست نگذرانیده و در این راه گرچه مشقت زیادی را هم پذیرفته، اما حرمت دوست و قدر دوستی را نشکسته و دلی را نرنجانیده است.<ref>ر.ک: مقدمه کنی‌پور، ص12</ref>.


بااینکه از دیرزمان، حتی قرن‎ها پیش، سرقت ادبی و دزدیدن مضمون‎های دیگران، رسم و باب بوده و امروزه هم متأسفانه از این صفت مذموم و نکوهیده، دور نمانده‌ایم، [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] مرد و مردانه قد علم کرده و می‌گوید:
بااینکه از دیرزمان، حتی قرن‌ها پیش، سرقت ادبی و دزدیدن مضمون‌های دیگران، رسم و باب بوده و امروزه هم متأسفانه از این صفت مذموم و نکوهیده، دور نمانده‌ایم، [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] مرد و مردانه قد علم کرده و می‌گوید:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''خوشه‎چینی سازگار طبع روشن نیست نیست ''|2=''خوشه‌ای نایاب و دور از دسترس باید مرا''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص12-‎13</ref>.
{{ب|''خوشه‎چینی سازگار طبع روشن نیست نیست ''|2=''خوشه‌ای نایاب و دور از دسترس باید مرا''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص12-‎13</ref>.
خط ۸۲: خط ۸۲:
او مانند همه نازک‎طبعان و شکسته‌دلان، از جور روزگار می‌نالد و می‌گوید:
او مانند همه نازک‎طبعان و شکسته‌دلان، از جور روزگار می‌نالد و می‌گوید:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''مرغ جان‎ها را کند دلتنگ، تنگی‎های دهر ''|2=''روزگار آزرده «روشن» خاطر شاد مرا''<ref>ر.ک: همان، ص13</ref>}}{{پایان شعر}}.
{{ب|''مرغ جان‌ها را کند دلتنگ، تنگی‎های دهر ''|2=''روزگار آزرده «روشن» خاطر شاد مرا''<ref>ر.ک: همان، ص13</ref>}}{{پایان شعر}}.


[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] در آرایش روی و موی معشوق، استعدا خاصی دارد؛ او را چنان باظرافت می‌ستاید که هر سنگدلی را مجبور به نرمی می‌کند:
[[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] در آرایش روی و موی معشوق، استعدا خاصی دارد؛ او را چنان باظرافت می‌ستاید که هر سنگدلی را مجبور به نرمی می‌کند:
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش