پرش به محتوا

حکمت الهی عام و خاص: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۶ سپتامبر ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ن‎ه' به 'ن‌ه'
جز (جایگزینی متن - 'ه‎گ' به 'ه‌گ')
جز (جایگزینی متن - 'ن‎ه' به 'ن‌ه')
خط ۳۷: خط ۳۷:
نویسنده در جلد اول کتاب، مباحث مربوط به امور عامه فلسفی را در بخش اول، مباحث جوهر و عرض را در بخش دوم و الهیات بمعنی الاخص را در بخش سوم مطرح کرده است. او در جلد دوم به ارائه [[فصوص الحكم (فارابي)|شرح فصوص]] [[فارابی، محمد بن محمد|معلم ثانی(حکیم ابونصر فارابی)]]، شرح خطبه اول [[نهج‌البلاغة (تحقیق عطاردی قوچانی)|نهج‎البلاغه]](در حکمت نظری) و ده مقاله از گفتار [[امام على(ع)|سید الموحدین]](در گفتار عملی) که آن را اخلاق مرتضوی نام نهاده، می‌پردازد.
نویسنده در جلد اول کتاب، مباحث مربوط به امور عامه فلسفی را در بخش اول، مباحث جوهر و عرض را در بخش دوم و الهیات بمعنی الاخص را در بخش سوم مطرح کرده است. او در جلد دوم به ارائه [[فصوص الحكم (فارابي)|شرح فصوص]] [[فارابی، محمد بن محمد|معلم ثانی(حکیم ابونصر فارابی)]]، شرح خطبه اول [[نهج‌البلاغة (تحقیق عطاردی قوچانی)|نهج‎البلاغه]](در حکمت نظری) و ده مقاله از گفتار [[امام على(ع)|سید الموحدین]](در گفتار عملی) که آن را اخلاق مرتضوی نام نهاده، می‌پردازد.


در بخش اول (تعلیم اول) از جلد اول کتاب، مباحثی مانند اشتراک وجود، توجهات سه‌گانه در قضایا، انواع امکان، وحدت و کثرت، حدوث و قدم، قوه و فعل، علت و معلول و انواع علت، بخت و اتفاق، نظام احسن، قاعده الواحد و... است. وی در بیان انواع فاعل می‌نویسد: «پس معلوم شد که فاعل یا الهی است یا طبیعی و صناعی و تنها از فاعلیت الهی اشیا موجود شوند و احتیاج در نفس‎الامر به علتی جز فاعل الهی ندارند و آن علل دیگر با خود معلول از فاعل وجود یابند و در فاعل طبیعی و صناعی است که چهار علت همه با هم منشأ حصول معلول است... چنانچه گذشت اقسام فاعل بر هشت قسم‎اند؛ فاعل بالطبع، فاعل بالقسر، فاعل بالقصد، فاعل بالجبر، فاعل بالتسخیر، فاعل بالعنایة، فاعل بالرضا، فاعل بالتجلی...»<ref>همان، ج1، ص49</ref> نویسنده برای فاعل بالطبع به نار در فعل احراق یا خورشید در فعل اشراق یا قوه غاذیه در انسان مثال می‎زند و برای فاعل بالقسر به حرکت سنگ و تیر و گلوله به‎طرف بالا یا فعل مرض از قوای طبیعی بدن انسان، برای فاعل بالقصد به عمل طبیب به غرض صحت یا اخذ اجرت و...، برای فاعل بالجبر به حرکت دزد به‎طرف زندان و جانی به سمت دار، برای فاعل بالعنایة به مهندس مثال می‎زند که وی اولاً عالم به ذات و کمال خودش است و از آن علم، علم به‎صورت هندسی عمارتی حاصل می‌شود و از آن صورت علمی، عمارتی در خارج بنا می‌گردد. برای فاعل بالرضا به انسان مثال می‎زند که توجه او به صور علمیه و نقوش ذهنیه خود که علم به آن‎ها نفس وجود آن‎هاست و نفس علم تفصیلی به این صورت‎ها ندارد بلکه فقط علم سابقش علم به ذات خود است که به‎صورت علم اجمالی وجود دارد، مثال می‎زند. وی در این اثنا تفاوت‎های و شباهت‎ها و نقایص و کمالات هرکدام از این اقسام را بیان می‌دارد و در آخر، فاعل بالتجلی را کامل‎ترین نوع فاعل می‌داند که کمالات فاعل بالعنایة و بالرضا را دارا و از نقایص آن‎ها پیراسته است.<ref>همان، ج1، ص49-55</ref>
در بخش اول (تعلیم اول) از جلد اول کتاب، مباحثی مانند اشتراک وجود، توجهات سه‌گانه در قضایا، انواع امکان، وحدت و کثرت، حدوث و قدم، قوه و فعل، علت و معلول و انواع علت، بخت و اتفاق، نظام احسن، قاعده الواحد و... است. وی در بیان انواع فاعل می‌نویسد: «پس معلوم شد که فاعل یا الهی است یا طبیعی و صناعی و تنها از فاعلیت الهی اشیا موجود شوند و احتیاج در نفس‎الامر به علتی جز فاعل الهی ندارند و آن علل دیگر با خود معلول از فاعل وجود یابند و در فاعل طبیعی و صناعی است که چهار علت همه با هم منشأ حصول معلول است... چنانچه گذشت اقسام فاعل بر هشت قسم‎اند؛ فاعل بالطبع، فاعل بالقسر، فاعل بالقصد، فاعل بالجبر، فاعل بالتسخیر، فاعل بالعنایة، فاعل بالرضا، فاعل بالتجلی...»<ref>همان، ج1، ص49</ref> نویسنده برای فاعل بالطبع به نار در فعل احراق یا خورشید در فعل اشراق یا قوه غاذیه در انسان مثال می‎زند و برای فاعل بالقسر به حرکت سنگ و تیر و گلوله به‎طرف بالا یا فعل مرض از قوای طبیعی بدن انسان، برای فاعل بالقصد به عمل طبیب به غرض صحت یا اخذ اجرت و...، برای فاعل بالجبر به حرکت دزد به‎طرف زندان و جانی به سمت دار، برای فاعل بالعنایة به مهندس مثال می‎زند که وی اولاً عالم به ذات و کمال خودش است و از آن علم، علم به‎صورت هندسی عمارتی حاصل می‌شود و از آن صورت علمی، عمارتی در خارج بنا می‌گردد. برای فاعل بالرضا به انسان مثال می‎زند که توجه او به صور علمیه و نقوش ذهنیه خود که علم به آن‌ها نفس وجود آن‌هاست و نفس علم تفصیلی به این صورت‎ها ندارد بلکه فقط علم سابقش علم به ذات خود است که به‎صورت علم اجمالی وجود دارد، مثال می‎زند. وی در این اثنا تفاوت‎های و شباهت‎ها و نقایص و کمالات هرکدام از این اقسام را بیان می‌دارد و در آخر، فاعل بالتجلی را کامل‎ترین نوع فاعل می‌داند که کمالات فاعل بالعنایة و بالرضا را دارا و از نقایص آن‌ها پیراسته است.<ref>همان، ج1، ص49-55</ref>


وی در بخش دوم (تعلیم دوم) به بیان مباحث مربوط به جوهر و عرض می‌پردازد. او در این بخش مباحثی مانند تعریف جوهر و عرض و هریک از اعراض، بیان احکام کم، ماهیت زمان، کیف و اقسام آن، کیفیات نفسانیه، مباحث لذت و الم، بحث در قوه بینایی و شنوایی و اشرف قوای حسی، بیان قوای نفسانی و فضایل حاصله از آن‎ها (حکمت، عدالت، شجاعت، عفت)، ماهیت علم، ادله وجود ذهنی، اشکالات بر وجود ذهنی و پاسخ به آن‎ها، مباحث مربوط به عشق، مقوله أین و دلیل بطلان خلأ، شرح و تعریف هریک از مقولات نه‌گانه عرضی، معانی عقل و براهین بر وجود آن، هیولی و...، مباحث مربوط به حرکت و حرکت جوهری، نظر علمای هیئت جدید درباره نظم کرات آسمانی و مباحث طبیعیات مانند تیر شهاب و رعدوبرق و دخان و باران و برف و... را مطرح می‌کند.<ref>ر.ک: همان، ج1، ص88-219</ref>
وی در بخش دوم (تعلیم دوم) به بیان مباحث مربوط به جوهر و عرض می‌پردازد. او در این بخش مباحثی مانند تعریف جوهر و عرض و هریک از اعراض، بیان احکام کم، ماهیت زمان، کیف و اقسام آن، کیفیات نفسانیه، مباحث لذت و الم، بحث در قوه بینایی و شنوایی و اشرف قوای حسی، بیان قوای نفسانی و فضایل حاصله از آن‌ها (حکمت، عدالت، شجاعت، عفت)، ماهیت علم، ادله وجود ذهنی، اشکالات بر وجود ذهنی و پاسخ به آن‌ها، مباحث مربوط به عشق، مقوله أین و دلیل بطلان خلأ، شرح و تعریف هریک از مقولات نه‌گانه عرضی، معانی عقل و براهین بر وجود آن، هیولی و...، مباحث مربوط به حرکت و حرکت جوهری، نظر علمای هیئت جدید درباره نظم کرات آسمانی و مباحث طبیعیات مانند تیر شهاب و رعدوبرق و دخان و باران و برف و... را مطرح می‌کند.<ref>ر.ک: همان، ج1، ص88-219</ref>


وی در قسمتی از این بخش در توضیح عشق، سخنانی در تعریف عشق از زبان اهل حکمت و حال و صاحبان معرفت و کمال بیان می‌کند: «با آنکه گفتیم که مقام عشق از حد و لغت و صفت بیرون است از آثار و ظهورات آن به بیانات زیر تعبیر توان کرد (عشق) جذبه و الهام الهی و تحریک روح قدسی است به‎سوی اقلیم حسن و زیبایی تابان الهام، کاری که از غیر عشق برنیاید، عشق انجام دهد (عشق) ظهور جذبه حسن و حسن جذاب است (عشق) درمان هر درد و درد بی‌درمان است (عشق) فرمانده کل قوای وجود و معزول کننده حکم عقل و شهود است (عشق) الم لذیذ و لذت الیم جان انسان است یا به زبان تازی... العشق نار الله الموقده تحترق بها اشواق الافئده؛ عشق آتش شوق الهی است که شوق ماسوی الله را پاک می‌سوزاند و نابود می‌گرداند، یا العشق نور یشرق من مطالع الحسن الی مظاهر الانس؛ عشق نور خداست که از هر افق حسن و زیبایی تابش کند و قوای ادراکی را مشغول خود سازد...»<ref>ر.ک: همان، ج1، ص145-146</ref>
وی در قسمتی از این بخش در توضیح عشق، سخنانی در تعریف عشق از زبان اهل حکمت و حال و صاحبان معرفت و کمال بیان می‌کند: «با آنکه گفتیم که مقام عشق از حد و لغت و صفت بیرون است از آثار و ظهورات آن به بیانات زیر تعبیر توان کرد (عشق) جذبه و الهام الهی و تحریک روح قدسی است به‎سوی اقلیم حسن و زیبایی تابان الهام، کاری که از غیر عشق برنیاید، عشق انجام دهد (عشق) ظهور جذبه حسن و حسن جذاب است (عشق) درمان هر درد و درد بی‌درمان است (عشق) فرمانده کل قوای وجود و معزول کننده حکم عقل و شهود است (عشق) الم لذیذ و لذت الیم جان انسان است یا به زبان تازی... العشق نار الله الموقده تحترق بها اشواق الافئده؛ عشق آتش شوق الهی است که شوق ماسوی الله را پاک می‌سوزاند و نابود می‌گرداند، یا العشق نور یشرق من مطالع الحسن الی مظاهر الانس؛ عشق نور خداست که از هر افق حسن و زیبایی تابش کند و قوای ادراکی را مشغول خود سازد...»<ref>ر.ک: همان، ج1، ص145-146</ref>
خط ۴۷: خط ۴۷:
محی‌الدین الهی قمشه‌ای درباره محتوای جلد دوم کتاب، چنین گزارش می‌دهد «این کتاب، شامل سه قسمت است. (قسم اول) شرح رساله فصوص الحکم معلم ثانی حکیم ابونصر فارابی که خلاصه‌ای است در حکمت الهی و عرفان و علم‎النفس با عباراتی فصیح و موجز و اشاراتی به لباب و حقایق این علوم و به نظر اهل بصیرت با آنکه مختصر است بی‌نیاز کننده محصل از کتب مفصل است. (قسم دوم) شرح خطبه توحیدیه اول نهج‎البلاغه در حکمت نظری و معارف الهی است که توان گفت روح معانی و لب اللب لطایف دوره حکمت با فصیح‎ترین عبارات و صریح‎ترین برهان که خاص لسان معجز بیان عالی علوی(ع) است در آن مندرج است. (قسم سوم) ده مقاله در حکمت عملی، شرح صد کلام از جواهر کلمات قصار آن بزرگوار است که بهترین کتاب مختصر و جامع حکمت عملی و اخلاق است پس توان گفت کتاب، شامل یک دوره حکمت و فلسفه الهی علمی و عملی است با ادله و برهان عقلی علاوه بیان وحی آسمانی...»<ref>ر.ک: همان، ج2، صفحه الف</ref>
محی‌الدین الهی قمشه‌ای درباره محتوای جلد دوم کتاب، چنین گزارش می‌دهد «این کتاب، شامل سه قسمت است. (قسم اول) شرح رساله فصوص الحکم معلم ثانی حکیم ابونصر فارابی که خلاصه‌ای است در حکمت الهی و عرفان و علم‎النفس با عباراتی فصیح و موجز و اشاراتی به لباب و حقایق این علوم و به نظر اهل بصیرت با آنکه مختصر است بی‌نیاز کننده محصل از کتب مفصل است. (قسم دوم) شرح خطبه توحیدیه اول نهج‎البلاغه در حکمت نظری و معارف الهی است که توان گفت روح معانی و لب اللب لطایف دوره حکمت با فصیح‎ترین عبارات و صریح‎ترین برهان که خاص لسان معجز بیان عالی علوی(ع) است در آن مندرج است. (قسم سوم) ده مقاله در حکمت عملی، شرح صد کلام از جواهر کلمات قصار آن بزرگوار است که بهترین کتاب مختصر و جامع حکمت عملی و اخلاق است پس توان گفت کتاب، شامل یک دوره حکمت و فلسفه الهی علمی و عملی است با ادله و برهان عقلی علاوه بیان وحی آسمانی...»<ref>ر.ک: همان، ج2، صفحه الف</ref>


فص اول رساله، در اثبات مبدأ متعال (خداى عالم) است. از نظر نویسنده موجودات، مركب از وجود و ماهيت هستند. آن چیزی که وجودش عين ماهيت و جزء ماهيت و معلول ماهيتش نخواهد بود پس وجودش عارضى و محتاج‎ به غیر است و آن غير بايد مركب از وجود و ماهيت نباشد (بلكه وجود صرف باشد) و الا آن‎هم محتاج به غیر شود.
فص اول رساله، در اثبات مبدأ متعال (خداى عالم) است. از نظر نویسنده موجودات، مركب از وجود و ماهيت هستند. آن چیزی که وجودش عين ماهيت و جزء ماهيت و معلول ماهيتش نخواهد بود پس وجودش عارضى و محتاج‎ به غیر است و آن غير بايد مركب از وجود و ماهيت نباشد (بلكه وجود صرف باشد) و الا آن‌هم محتاج به غیر شود.


و آن ذاتى كه مركب از وجود و ماهيت نيست بلكه حقيقت و ماهيتش عين وجود است او واجب‎الوجود بالذات است و خالق و علت كل موجوداتى كه مركب از وجود و ماهيت‎اند پس مطلوب ثابت شد؛ و هر موجودى که مركب از وجود و ماهيتى است مانند تمام ممكنات، آن چیز محتاج به علت و موجد و آفریننده‌ای است كه ماهيتش عين وجودش است و منحصراً واجب‎الوجود بذاته است. فثبت المطلوب.‎ و بايد دانست كه حكيم فارابى در اين رساله تنها از نظریه وجود (برهان صدیقین) كه حقيقت واجب است اثبات وجود حق و توحيد و علم و قدرت و ساير اوصاف كماليه او را نموده بدون آنكه محتاج به نظر در معلولاتش شود گرچه از نظر در معلولات و آثار هم بدين مقصد توان رسيد اما طريقه اول اتقن و احسن است كه طريقه صديقين ناميد<ref>ر.ک: همان، ج2، صفحه الف و ب</ref>
و آن ذاتى كه مركب از وجود و ماهيت نيست بلكه حقيقت و ماهيتش عين وجود است او واجب‎الوجود بالذات است و خالق و علت كل موجوداتى كه مركب از وجود و ماهيت‎اند پس مطلوب ثابت شد؛ و هر موجودى که مركب از وجود و ماهيتى است مانند تمام ممكنات، آن چیز محتاج به علت و موجد و آفریننده‌ای است كه ماهيتش عين وجودش است و منحصراً واجب‎الوجود بذاته است. فثبت المطلوب.‎ و بايد دانست كه حكيم فارابى در اين رساله تنها از نظریه وجود (برهان صدیقین) كه حقيقت واجب است اثبات وجود حق و توحيد و علم و قدرت و ساير اوصاف كماليه او را نموده بدون آنكه محتاج به نظر در معلولاتش شود گرچه از نظر در معلولات و آثار هم بدين مقصد توان رسيد اما طريقه اول اتقن و احسن است كه طريقه صديقين ناميد<ref>ر.ک: همان، ج2، صفحه الف و ب</ref>
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش