۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'یآ' به 'یآ') |
جز (جایگزینی متن - 'هع' به 'هع') |
||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
در دومین موقف کتاب، موضوعاتی چون وجود و ماهیت، وجوب و امکان، وحدت و کثرت و علت و معلول مورد بحث قرار گرفته است. در اولین مقصد از بحث علت و معلول چنین میخوانیم: تصور اختیاج هر شیء به غیرش، ضروری است؛ آنچه که به آن نیاز است علت و آنچه که نیازمند است معلول است. علت، یا جزء شیء یا خارج از آن است.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص85</ref>. | در دومین موقف کتاب، موضوعاتی چون وجود و ماهیت، وجوب و امکان، وحدت و کثرت و علت و معلول مورد بحث قرار گرفته است. در اولین مقصد از بحث علت و معلول چنین میخوانیم: تصور اختیاج هر شیء به غیرش، ضروری است؛ آنچه که به آن نیاز است علت و آنچه که نیازمند است معلول است. علت، یا جزء شیء یا خارج از آن است.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص85</ref>. | ||
استفاده از آیات قرآن کریم و استناد مباحث به قرآن کریم در مباحث متکلمین فراوان دیده میشود؛ | استفاده از آیات قرآن کریم و استناد مباحث به قرآن کریم در مباحث متکلمین فراوان دیده میشود؛ بهعنوان مثال، ایجی در سومین موقف کتاب در تبیین مراتب روشنایی آنچه را که همانند خورشید روشناییاش از ذات خودش است، «ضوء» و آنچه را که همانند ماه از دیگری روشنایی میگیرد، «نور» میخواند؛ همان گونه که در قرآن کریم آمده است: '''هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً''' ﴿يونس: 5﴾<ref>ر.ک: همان، ص135</ref>. | ||
در چهارمین موقف به تقسیم جواهر پرداخته شده است. از جمله مباحث جالب این موقف توضیح کواکب، بررسی کروی بودن زمین<ref>ر.ک: همان، ص217</ref>، سکون یا حرکت زمین<ref>ر.ک: همان، ص219</ref>، معرفی خط استوا<ref>ر.ک: همان، ص220</ref> و مباحثی از این دست است. | در چهارمین موقف به تقسیم جواهر پرداخته شده است. از جمله مباحث جالب این موقف توضیح کواکب، بررسی کروی بودن زمین<ref>ر.ک: همان، ص217</ref>، سکون یا حرکت زمین<ref>ر.ک: همان، ص219</ref>، معرفی خط استوا<ref>ر.ک: همان، ص220</ref> و مباحثی از این دست است. | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
در ششمین موقف کتاب در تعریف نبوت، ایجی کلمه نبی را منقول عرفی از معنای لغوی میگیرد. برخی گفتهاند: بهلحاظ لغوی، نبی در اصل «منبئ» بوده و از ماده «نبأ» برگرفته شده است؛ زیرا پیامبر کسی است که از خداوند خبر میدهد. برخی آن را از «نبوة»، به معنای رفعت، مشتق کردهاند و دلیلشان نیز علو مرتبت و مکانت نبی در میان مخلوقات، یا در میان بشر است. گروه دیگر آن را از «طریق» برگرفتهاند؛ زیرا نبی وسیلهای جهت رسیدن آدمی به خداوند است. اشعریان معتقدند نبی کسی است که خداوند او را برای ابلاغ مطالبی بهسوی مردم فرستاده است. شرایط و استعداد خاصی نیز لازم نیست تا با تحقق آنها کسی پیامبر شود؛ خداوند هرکه را بخواهد به پیامبری برمیگزیند و خود میداند رسالتش را کجا قرار دهد. عدم لزوم شرط و استعداد خاص، برای نقد دیدگاه فیلسوفان است؛ زیرا فیلسوفان شرایط، احوال و اوصاف ویژه را برای نبی در نظر گرفتهاند که بدون آن کسی نمیتواند پیامبر باشد. نزد فلاسفه، به کسی میتوان پیامبر اطلاق کرد که دستکم سه ویژگی عمده در او جمع باشد: اطلاع از غیب، انجام کارهای خارقالعاده و دیدن فرشتگان و شنیدن کلامشان. | در ششمین موقف کتاب در تعریف نبوت، ایجی کلمه نبی را منقول عرفی از معنای لغوی میگیرد. برخی گفتهاند: بهلحاظ لغوی، نبی در اصل «منبئ» بوده و از ماده «نبأ» برگرفته شده است؛ زیرا پیامبر کسی است که از خداوند خبر میدهد. برخی آن را از «نبوة»، به معنای رفعت، مشتق کردهاند و دلیلشان نیز علو مرتبت و مکانت نبی در میان مخلوقات، یا در میان بشر است. گروه دیگر آن را از «طریق» برگرفتهاند؛ زیرا نبی وسیلهای جهت رسیدن آدمی به خداوند است. اشعریان معتقدند نبی کسی است که خداوند او را برای ابلاغ مطالبی بهسوی مردم فرستاده است. شرایط و استعداد خاصی نیز لازم نیست تا با تحقق آنها کسی پیامبر شود؛ خداوند هرکه را بخواهد به پیامبری برمیگزیند و خود میداند رسالتش را کجا قرار دهد. عدم لزوم شرط و استعداد خاص، برای نقد دیدگاه فیلسوفان است؛ زیرا فیلسوفان شرایط، احوال و اوصاف ویژه را برای نبی در نظر گرفتهاند که بدون آن کسی نمیتواند پیامبر باشد. نزد فلاسفه، به کسی میتوان پیامبر اطلاق کرد که دستکم سه ویژگی عمده در او جمع باشد: اطلاع از غیب، انجام کارهای خارقالعاده و دیدن فرشتگان و شنیدن کلامشان. | ||
[[المرصد الثاني في تعريف مطلق العلم|ایجی]] در بیان این ویژگیها و اینکه نباید کسی منکر امکان و تحقق آنها شود، بیشتر دیدگاههایی را که ابن سینا در نمط دهم اشارات و تنبیهات، | [[المرصد الثاني في تعريف مطلق العلم|ایجی]] در بیان این ویژگیها و اینکه نباید کسی منکر امکان و تحقق آنها شود، بیشتر دیدگاههایی را که ابن سینا در نمط دهم اشارات و تنبیهات، بهعنوان راههای توجیه امکان امور فوق بیان کرده است، ذکر میکند. امکان اطلاع از امور غیب به این دلیل باید به دیده قبول نگریسته شود که نفوس انسانی مجردند و با عوالمیکه صور این عالم در آنها منتقش شده، ارتباط دارند. با مشاهده صور موجود در مجردات و اجرام فلکی، آنرا برای دیگران نقل میکنند و بدین طریق از غیب خبر میدهند. حتی کسانیکه مریض یا در خوابند و تعلقشان با عالم مادی کمتر شده، میتوانند از غیب اطلاع دهند، چه رسد به نفوس انبیا که منخرط در سلک قدس بوده و مدام بدان متصلند. | ||
وی این نگرش را مردود میانگارد؛ زیرا اطلاع از تمام امور غیبی برای پیامبران واجب نیست و اطلاع از برخی امور غیبی، اختصاص به پیامبران ندارد و دیگران نیز میتوانند بدان نایل شوند. از سوی دیگر، چگونه میتوان اخبار از غیب را به نفوس نسبت داد، درحالیکه تمام نفوس در نوع، اشتراک دارند؛ مگر اینکه نفوس را نه نوع، بلکه جنس بینگاریم و نفوس انبیا را نوع خاصی بدانیم و مدعی شویم که طبق آن، بر این قبیل امور توانا میشوند<ref>ر.ک: افضلی، سید محمدمهدی، ص65-64؛ متن کتاب، ص337</ref>. | وی این نگرش را مردود میانگارد؛ زیرا اطلاع از تمام امور غیبی برای پیامبران واجب نیست و اطلاع از برخی امور غیبی، اختصاص به پیامبران ندارد و دیگران نیز میتوانند بدان نایل شوند. از سوی دیگر، چگونه میتوان اخبار از غیب را به نفوس نسبت داد، درحالیکه تمام نفوس در نوع، اشتراک دارند؛ مگر اینکه نفوس را نه نوع، بلکه جنس بینگاریم و نفوس انبیا را نوع خاصی بدانیم و مدعی شویم که طبق آن، بر این قبیل امور توانا میشوند<ref>ر.ک: افضلی، سید محمدمهدی، ص65-64؛ متن کتاب، ص337</ref>. |
ویرایش