پرش به محتوا

المواقف في علم الكلام: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۶ سپتامبر ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ه‎ع' به 'ه‌ع'
جز (جایگزینی متن - 'ی‎آ' به 'ی‌آ')
جز (جایگزینی متن - 'ه‎ع' به 'ه‌ع')
خط ۳۸: خط ۳۸:
در دومین موقف کتاب، موضوعاتی چون وجود و ماهیت، وجوب و امکان، وحدت و کثرت و علت و معلول مورد بحث قرار گرفته است. در اولین مقصد از بحث علت و معلول چنین می‌خوانیم: تصور اختیاج هر شیء به غیرش، ضروری است؛ آنچه ‎که به آن نیاز است علت و آنچه ‎که نیازمند است معلول است. علت، یا جزء شیء یا خارج از آن است.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص85</ref>. ‎
در دومین موقف کتاب، موضوعاتی چون وجود و ماهیت، وجوب و امکان، وحدت و کثرت و علت و معلول مورد بحث قرار گرفته است. در اولین مقصد از بحث علت و معلول چنین می‌خوانیم: تصور اختیاج هر شیء به غیرش، ضروری است؛ آنچه ‎که به آن نیاز است علت و آنچه ‎که نیازمند است معلول است. علت، یا جزء شیء یا خارج از آن است.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص85</ref>. ‎


استفاده از آیات قرآن کریم و استناد مباحث به قرآن کریم در مباحث متکلمین فراوان دیده می‌شود؛ به‎عنوان مثال، ایجی در سومین موقف کتاب در تبیین مراتب روشنایی آنچه را ‎که همانند خورشید روشنایی‌اش از ذات خودش است، «ضوء» و آن‎چه را که همانند ماه از دیگری روشنایی می‌گیرد، «نور» می‌خواند؛ همان‎ گونه که در قرآن کریم آمده است: '''هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً''' ﴿يونس‏: 5﴾<ref>ر.ک: همان، ص135</ref>. ‎
استفاده از آیات قرآن کریم و استناد مباحث به قرآن کریم در مباحث متکلمین فراوان دیده می‌شود؛ به‌عنوان مثال، ایجی در سومین موقف کتاب در تبیین مراتب روشنایی آنچه را ‎که همانند خورشید روشنایی‌اش از ذات خودش است، «ضوء» و آن‎چه را که همانند ماه از دیگری روشنایی می‌گیرد، «نور» می‌خواند؛ همان‎ گونه که در قرآن کریم آمده است: '''هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً''' ﴿يونس‏: 5﴾<ref>ر.ک: همان، ص135</ref>. ‎


در چهارمین موقف به تقسیم جواهر پرداخته شده است. از جمله مباحث جالب این موقف توضیح کواکب، بررسی کروی بودن زمین<ref>ر.ک: همان، ص217</ref>‏، سکون یا حرکت زمین<ref>ر.ک: همان، ص219</ref>‏‎، معرفی خط استوا<ref>ر.ک: همان، ص220</ref>‏ و مباحثی از این دست است.  
در چهارمین موقف به تقسیم جواهر پرداخته شده است. از جمله مباحث جالب این موقف توضیح کواکب، بررسی کروی بودن زمین<ref>ر.ک: همان، ص217</ref>‏، سکون یا حرکت زمین<ref>ر.ک: همان، ص219</ref>‏‎، معرفی خط استوا<ref>ر.ک: همان، ص220</ref>‏ و مباحثی از این دست است.  
خط ۴۶: خط ۴۶:
در ششمین موقف کتاب در تعریف نبوت، ایجی کلمه نبی را منقول عرفی از معنای لغوی می‌گیرد. برخی گفته‌اند: به‎لحاظ لغوی، نبی در اصل «منبئ» بوده و از ماده «نبأ» برگرفته شده است؛ زیرا‎ پیامبر‎ کسی‎ است که از خداوند خبر‎ می‌دهد‎. برخی‎ آن را از «نبوة»، به معنای رفعت، مشتق کرده‌اند و دلیلشان نیز علو مرتبت و مکانت نبی در میان مخلوقات، یا در میان‎ بشر‎ است‎. گروه دیگر آن را از «طریق» برگرفته‌اند؛ زیرا‎ نبی‎ وسیله‌ای جهت رسیدن آدمی به خداوند است. اشعریان معتقدند نبی کسی است که خداوند او را برای ابلاغ مطالبی‎ به‎سوی‎ مردم فرستاده است. شرایط و استعداد خاصی نیز لازم نیست تا‎ با تحقق آنها کسی پیامبر شود؛ خداوند هرکه را بخواهد به پیامبری برمی‌گزیند و خود می‌داند رسالتش را‎ کجا‎ قرار‎ دهد. عدم لزوم شرط و استعداد خاص، برای نقد دیدگاه فیلسوفان است؛ زیرا‎ فیلسوفان شرایط، احوال و اوصاف ویژه را برای نبی در نظر گرفته‌اند که بدون آن کسی نمی‌تواند‎ پیامبر‎ باشد‎. نزد فلاسفه، به کسی می‌توان پیامبر اطلاق کرد که دست‎کم سه ویژگی‎ عمده‎ در‎ او جمع باشد: اطلاع از غیب، انجام کارهای خارق‎العاده و دیدن فرشتگان و شنیدن کلامشان.
در ششمین موقف کتاب در تعریف نبوت، ایجی کلمه نبی را منقول عرفی از معنای لغوی می‌گیرد. برخی گفته‌اند: به‎لحاظ لغوی، نبی در اصل «منبئ» بوده و از ماده «نبأ» برگرفته شده است؛ زیرا‎ پیامبر‎ کسی‎ است که از خداوند خبر‎ می‌دهد‎. برخی‎ آن را از «نبوة»، به معنای رفعت، مشتق کرده‌اند و دلیلشان نیز علو مرتبت و مکانت نبی در میان مخلوقات، یا در میان‎ بشر‎ است‎. گروه دیگر آن را از «طریق» برگرفته‌اند؛ زیرا‎ نبی‎ وسیله‌ای جهت رسیدن آدمی به خداوند است. اشعریان معتقدند نبی کسی است که خداوند او را برای ابلاغ مطالبی‎ به‎سوی‎ مردم فرستاده است. شرایط و استعداد خاصی نیز لازم نیست تا‎ با تحقق آنها کسی پیامبر شود؛ خداوند هرکه را بخواهد به پیامبری برمی‌گزیند و خود می‌داند رسالتش را‎ کجا‎ قرار‎ دهد. عدم لزوم شرط و استعداد خاص، برای نقد دیدگاه فیلسوفان است؛ زیرا‎ فیلسوفان شرایط، احوال و اوصاف ویژه را برای نبی در نظر گرفته‌اند که بدون آن کسی نمی‌تواند‎ پیامبر‎ باشد‎. نزد فلاسفه، به کسی می‌توان پیامبر اطلاق کرد که دست‎کم سه ویژگی‎ عمده‎ در‎ او جمع باشد: اطلاع از غیب، انجام کارهای خارق‎العاده و دیدن فرشتگان و شنیدن کلامشان.


[[المرصد الثاني في تعريف مطلق العلم|ایجی]]‎ در‎ بیان‎ این ویژگی‎ها و اینکه نباید کسی منکر امکان و تحقق آنها شود، بیشتر دیدگاه‌هایی را که‎ ابن‎ سینا‎ در نمط دهم اشارات و تنبیهات، به‎عنوان راه‌های توجیه امکان امور فوق بیان‎ کرده‎ است‎، ذکر می‌کند. امکان اطلاع از امور غیب به این دلیل باید به دیده قبول‎ نگریسته‎ شود که نفوس انسانی مجردند و با عوالمی‌که صور این عالم در آنها منتقش‎ شده‎، ارتباط‎ دارند. با مشاهده صور موجود در مجردات و اجرام فلکی، آن‎را برای دیگران نقل می‌کنند و بدین‎ طریق‎ از‎ غیب خبر می‌دهند. حتی کسانی‎که مریض یا در خوابند و تعلقشان با عالم‎ مادی‎ کمتر‎ شده، می‌توانند از غیب اطلاع دهند، چه رسد به نفوس انبیا که منخرط در سلک‎ قدس‎ بوده‎ و مدام بدان متصلند.
[[المرصد الثاني في تعريف مطلق العلم|ایجی]]‎ در‎ بیان‎ این ویژگی‎ها و اینکه نباید کسی منکر امکان و تحقق آنها شود، بیشتر دیدگاه‌هایی را که‎ ابن‎ سینا‎ در نمط دهم اشارات و تنبیهات، به‌عنوان راه‌های توجیه امکان امور فوق بیان‎ کرده‎ است‎، ذکر می‌کند. امکان اطلاع از امور غیب به این دلیل باید به دیده قبول‎ نگریسته‎ شود که نفوس انسانی مجردند و با عوالمی‌که صور این عالم در آنها منتقش‎ شده‎، ارتباط‎ دارند. با مشاهده صور موجود در مجردات و اجرام فلکی، آن‎را برای دیگران نقل می‌کنند و بدین‎ طریق‎ از‎ غیب خبر می‌دهند. حتی کسانی‎که مریض یا در خوابند و تعلقشان با عالم‎ مادی‎ کمتر‎ شده، می‌توانند از غیب اطلاع دهند، چه رسد به نفوس انبیا که منخرط در سلک‎ قدس‎ بوده‎ و مدام بدان متصلند.


وی این نگرش را مردود می‌انگارد؛ زیرا اطلاع‎ از‎ تمام امور غیبی برای پیامبران واجب نیست و اطلاع از برخی امور غیبی، اختصاص به پیامبران ندارد‎ و دیگران‎ نیز می‌توانند بدان نایل شوند. از سوی دیگر، چگونه می‌توان اخبار از‎ غیب‎ را به نفوس نسبت داد، درحالی‎که‎ تمام‎ نفوس‎ در نوع، اشتراک دارند؛ مگر اینکه نفوس‎ را‎ نه نوع، بلکه جنس بینگاریم و نفوس انبیا را نوع خاصی بدانیم و مدعی شویم‎ که‎ طبق آن، بر این قبیل‎ امور‎ توانا می‌شوند<ref>ر.ک: افضلی، سید محمدمهدی، ص65-64؛ متن کتاب، ص337</ref>.  
وی این نگرش را مردود می‌انگارد؛ زیرا اطلاع‎ از‎ تمام امور غیبی برای پیامبران واجب نیست و اطلاع از برخی امور غیبی، اختصاص به پیامبران ندارد‎ و دیگران‎ نیز می‌توانند بدان نایل شوند. از سوی دیگر، چگونه می‌توان اخبار از‎ غیب‎ را به نفوس نسبت داد، درحالی‎که‎ تمام‎ نفوس‎ در نوع، اشتراک دارند؛ مگر اینکه نفوس‎ را‎ نه نوع، بلکه جنس بینگاریم و نفوس انبیا را نوع خاصی بدانیم و مدعی شویم‎ که‎ طبق آن، بر این قبیل‎ امور‎ توانا می‌شوند<ref>ر.ک: افضلی، سید محمدمهدی، ص65-64؛ متن کتاب، ص337</ref>.  
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش