پرش به محتوا

دیوان ویسی: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۶ سپتامبر ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ی‎م' به 'ی‌م'
جز (جایگزینی متن - 'قدس سره' به 'قدس‌سره')
جز (جایگزینی متن - 'ی‎م' به 'ی‌م')
خط ۴۸: خط ۴۸:
و درود نامحدود بر آل کرام و اصحاب عظام او باد.
و درود نامحدود بر آل کرام و اصحاب عظام او باد.


اما بعد نکوهیده‎کردار، راجی رحمت کردگار، بدترین خلائق زمن، فقیر سید محمد میر حسن، ولد مولوی سید محمد سید حسن ابن مولوی سید احسان‎علی مرحوم مغفور شاهپوری مرشدآبادی، می‌گویم که چون مرغ روح قدس جناب... پارسای خداپرست، مست شراب الست، رهنمای آذرمنشان ضلیل، آتش محبت خدا را خلیل... جناب مولوی صوفی فتحعلی صاحب قدس‌سره الجليل، از قید تن برمید و در آشیانه گلشن فردوس بیارمید، هر فرد از معتقدین و هر واحد از معتمدین درخور قابلیت خود از خرمن کراماتش خوشه گرفت و از سفره بضاعتش توشه؛ یکی از حسن معاشرت و یکی از آداب مذاکرت و یکی از هنجار خجسته و یکی از رفتار شایسته و یکی از سر مقامات و یکی از رمز مناجات و یکی از مثانی عود لاهوت و یکی از مثالث رود ناسوت و یکی از خُلق ملیح و یکی از نطق فصیح و یکی از نیک محاوره و یکی از حسن محاضره و یکی از خصائل حمیده و یکی از شمائل پسندیده و یکی از فقر و قناعت و یکی از عجز و ضراعت و یکی از خوبی تقریر و یکی از نیکویی تحریر و یکی از فطرت ارجمند و یکی از همت بلند و یکی از اسباب معیشت و یکی از امتعه مؤنت؛ آخر چون نه میخانه باقی ماند و نه پیمانه و ساقی، از درر منتشره سخنانش لآلی چند برانگیختم و آن در ریخته را با هم درآمیختم؛ اعنی قصائد و غزلیات و رباعیات و مقطعات، متضمن مناقب و مدائح جناب ختمی‎مآب(ص)، نوک‎ریز قلم جادورقم آن در یکتای بحر معرفت که جابه‎جا مانند برات رزقم پریشان بود دریافتم، دُرّ یافتم. تو گویی هر غزلی چون چشم غزالان ماهرو و هر قطعه‌ای قاطع صبر حسینان غالیه‎مو و رباعیات مانند عناصر اربعه با هم‎ آمیخته و قصائد همچون قصیده بنات النعش در هم ریخته. شعر:
اما بعد نکوهیده‎کردار، راجی رحمت کردگار، بدترین خلائق زمن، فقیر سید محمد میر حسن، ولد مولوی سید محمد سید حسن ابن مولوی سید احسان‎علی مرحوم مغفور شاهپوری مرشدآبادی، می‌گویم که چون مرغ روح قدس جناب... پارسای خداپرست، مست شراب الست، رهنمای آذرمنشان ضلیل، آتش محبت خدا را خلیل... جناب مولوی صوفی فتحعلی صاحب قدس‌سره الجليل، از قید تن برمید و در آشیانه گلشن فردوس بیارمید، هر فرد از معتقدین و هر واحد از معتمدین درخور قابلیت خود از خرمن کراماتش خوشه گرفت و از سفره بضاعتش توشه؛ یکی از حسن معاشرت و یکی از آداب مذاکرت و یکی از هنجار خجسته و یکی از رفتار شایسته و یکی از سر مقامات و یکی از رمز مناجات و یکی از مثانی عود لاهوت و یکی از مثالث رود ناسوت و یکی از خُلق ملیح و یکی از نطق فصیح و یکی از نیک محاوره و یکی از حسن محاضره و یکی از خصائل حمیده و یکی از شمائل پسندیده و یکی از فقر و قناعت و یکی از عجز و ضراعت و یکی از خوبی تقریر و یکی از نیکویی تحریر و یکی از فطرت ارجمند و یکی از همت بلند و یکی از اسباب معیشت و یکی از امتعه مؤنت؛ آخر چون نه میخانه باقی ماند و نه پیمانه و ساقی، از درر منتشره سخنانش لآلی چند برانگیختم و آن در ریخته را با هم درآمیختم؛ اعنی قصائد و غزلیات و رباعیات و مقطعات، متضمن مناقب و مدائح جناب ختمی‌مآب(ص)، نوک‎ریز قلم جادورقم آن در یکتای بحر معرفت که جابه‎جا مانند برات رزقم پریشان بود دریافتم، دُرّ یافتم. تو گویی هر غزلی چون چشم غزالان ماهرو و هر قطعه‌ای قاطع صبر حسینان غالیه‎مو و رباعیات مانند عناصر اربعه با هم‎ آمیخته و قصائد همچون قصیده بنات النعش در هم ریخته. شعر:


{{شعر}}
{{شعر}}
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش