پرش به محتوا

تذكرة المعاصرين: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۳: خط ۳۳:
|-class='articleCode'
|-class='articleCode'
|کد اتوماسیون  
|کد اتوماسیون  
|data-type='automationCode'|11640
|data-type='automationCode'|AUTOMATIONCODE11640AUTOMATIONCODE
|}
|}
</div>
</div>
خط ۱۰۱: خط ۱۰۱:
و له:
و له:


{|  class="wikitable poem"
{{شعر}}
|-
{{ب|''«به ارباب جهان كى مى‌رسد فرياد مسكينى''|2=''كه مانند صدف دارند از دُر گوش سنگينى»''}}
!«به ارباب جهان كى مى‌رسد فرياد مسكينى !! كه مانند صدف دارند از دُر گوش سنگينى»
{{پایان شعر}}
|}.
 
 


و له:
و له:


{|  class="wikitable poem"
{{شعر}}
|-
{{ب|''«دو عالم را جزاى قاتل من ده خداى من''|2='' كه بس باشد همين ذوق شهادت خون‌بهاى من»''}}
!«دو عالم را جزاى قاتل من ده خداى من !! كه بس باشد همين ذوق شهادت خون‌بهاى من»
{{ب|''«چو نفى نفى اثبات است از مردن نمى‌ترسم''|2='' بقاى من چو شمع كشته باشد در فناى من»''}}
|}؛
|} (ر.ك: همان، ص128-130).
{{پایان شعر}}
 


{|  class="wikitable poem"
|-
!«چو نفى نفى اثبات است از مردن نمى‌ترسم !! بقاى من چو شمع كشته باشد در فناى من»
|} (ر.ك: همان، ص128-130).


3. مولى صدرالدين جيلانى، از بلده رشت است كه تختگاه سلاطين اسحاقيه گيلان بود. سال‌ها در [مدارس] دارالسلطنه اصفهان به اكتساب علوم مشغول و حاوى فروع و اصول گشته، معاودت به گيلان نمود. سودايى عالى به‌غايت تمكين در مزاجش بود و راقم حروف در سنه تسع و ثلاثين و مائة بعد ألف كه به گيلان رفت، عزم خراسان داشت. نوبت ديگر در بلده رشت با مولانا ملاقات نموده، عمرش به هشتاد رسيده شيخ الاسلامى آن بلده به وى تعلّق داشت و در خلال فراغ از مشاغل به انتظام نظم همت مى‌گماشت و اشعار خود را نزد اين خاكسار آورده، مى‌خواند و بر اصلاح آن مى‌كوشيد. «بينا» تخلّص اوست... از اشعار اوست:
3. مولى صدرالدين جيلانى، از بلده رشت است كه تختگاه سلاطين اسحاقيه گيلان بود. سال‌ها در [مدارس] دارالسلطنه اصفهان به اكتساب علوم مشغول و حاوى فروع و اصول گشته، معاودت به گيلان نمود. سودايى عالى به‌غايت تمكين در مزاجش بود و راقم حروف در سنه تسع و ثلاثين و مائة بعد ألف كه به گيلان رفت، عزم خراسان داشت. نوبت ديگر در بلده رشت با مولانا ملاقات نموده، عمرش به هشتاد رسيده شيخ الاسلامى آن بلده به وى تعلّق داشت و در خلال فراغ از مشاغل به انتظام نظم همت مى‌گماشت و اشعار خود را نزد اين خاكسار آورده، مى‌خواند و بر اصلاح آن مى‌كوشيد. «بينا» تخلّص اوست... از اشعار اوست:


{|  class="wikitable poem"
{|  class="wikitable poem"
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش