پرش به محتوا

كشف الحقایق (نسفی): تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۳ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'می‎ک' به 'می‌ک'
جز (جایگزینی متن - 'ب‎ه' به 'ب‌ه')
جز (جایگزینی متن - 'می‎ک' به 'می‌ک')
خط ۳۷: خط ۳۷:
کتاب دربردارنده سرآغاز، مقدمه مصحح، مقدمه مؤلف، محتوای مطالب در ده رساله و خاتمه است. بى‎شک نسفى در تهیه مباحث کتابش به کتب برخى از حکما و عرفاى متقدم نظر داشته و در بسیارى از موارد از مندرجات کتب ایشان نقل و یا اقتباس کرده است. برخى از آن مراجع و مآخذ عبارتند از:
کتاب دربردارنده سرآغاز، مقدمه مصحح، مقدمه مؤلف، محتوای مطالب در ده رساله و خاتمه است. بى‎شک نسفى در تهیه مباحث کتابش به کتب برخى از حکما و عرفاى متقدم نظر داشته و در بسیارى از موارد از مندرجات کتب ایشان نقل و یا اقتباس کرده است. برخى از آن مراجع و مآخذ عبارتند از:


آثار و تألیفات ابن‎سینا بخصوص شفا و اشارات؛ تألیفات غزالى بخصوص إحیاء العلوم و مشكاة الأنوار و «المستظهري یا فضائح الباطنية»؛ تألیفات عین القضاه میانجی، خصوصاً زبدة الحقائق و یزدان شناخت و تمهیدات؛ تألیفات سهروردى بالأخص حكمة الإشراق؛ تألیفات ابن عربى، خصوصاً فصوص الحكم و فتوحات مكیة؛ عوارف المعارف سهروردى؛ منقولاتى که نویسنده مُسنداً از شیخ و مراد خود سعدالدین حمویه نقل می‎کند؛ احتمالاً کتاب «مرصاد العباد» نجم‎الدین رازى؛ آثار سنایی غزنوى بخصوص حديقة الحقيقة و دیوانش؛ آثار ابوبکر بیهقى بخصوص «الأسماء و الصفات».<ref>ر.ک: مقدمه مصحح، صفحات ده و یازده</ref>
آثار و تألیفات ابن‎سینا بخصوص شفا و اشارات؛ تألیفات غزالى بخصوص إحیاء العلوم و مشكاة الأنوار و «المستظهري یا فضائح الباطنية»؛ تألیفات عین القضاه میانجی، خصوصاً زبدة الحقائق و یزدان شناخت و تمهیدات؛ تألیفات سهروردى بالأخص حكمة الإشراق؛ تألیفات ابن عربى، خصوصاً فصوص الحكم و فتوحات مكیة؛ عوارف المعارف سهروردى؛ منقولاتى که نویسنده مُسنداً از شیخ و مراد خود سعدالدین حمویه نقل می‌کند؛ احتمالاً کتاب «مرصاد العباد» نجم‎الدین رازى؛ آثار سنایی غزنوى بخصوص حديقة الحقيقة و دیوانش؛ آثار ابوبکر بیهقى بخصوص «الأسماء و الصفات».<ref>ر.ک: مقدمه مصحح، صفحات ده و یازده</ref>


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
از اواخر قرن ششم به بعد فلسفه و کلام در تألیفات صوفیه نفوذ کرد و اصطلاحات حکما و متکلمان در کتاب‌هایشان راه یافت و مسائل فلسفى و کلامى از قبیل وجود و حقیقت آن و ذات بارى‎تعالى و صفات و افعال او و حقیقت عالم و مبدأ و معاد و حدوث و قدم کلام حق و جبر و اختیار و غیره در مباحث و کلمات صوفیه نیز وارد شد و تصوف تا حدى اساس علمى و فلسفى یافت و زمینه این مطالب که در قرن ششم آماده شده بود به قرن هفتم کشید. این مباحث در این قرن با ظهور محیى‎الدین بن العربى تکمیل و ترتیب یافت. در حقیقت باید او را نقطه تحول تصوف عملى به تصوف نظرى و فلسفى شمرد؛ زیرا فقط پس از انتشار عقاید و آثار او بود که صوفیه عموماً روش خود را در تألیف و تصنیف بر روش او منطبق ساختند و هرکس از صوفیه چیزى نگاشت خواه در تأیید و خواه در رد عقاید محیى‎الدین به شیوه خود محیى‎الدین نگاشت و عده‌اى نیز منحصراً به نقل و نقد یا شرح و تبیین و تفسیر عقاید او پرداختند و این شرح و تفسیر در بعضى موارد توأم با احتیاط و ملاحظه‎کارى و گاهى هم تعقید بود یعنى به تکلف تمام سعى مى‎شد تا پاره‌اى از عقاید محیى‎الدین که به‎ظاهر و در بادى امر بر ظواهر شرع و مبانى اعتقادى انطباق نداشت مانند مسائل: وحدت وجود، ولایت، معاد، نبوت... و غیره بر ظواهر شرع و نصوص کتاب و سنت منطبق شود؛ و بخصوص شاگردان و مریدان بى‎واسطه و به‎واسطه او همت و جدیت خود را بر نشر و تبلیغ آراء محیى‎الدین مصروف داشتند.
از اواخر قرن ششم به بعد فلسفه و کلام در تألیفات صوفیه نفوذ کرد و اصطلاحات حکما و متکلمان در کتاب‌هایشان راه یافت و مسائل فلسفى و کلامى از قبیل وجود و حقیقت آن و ذات بارى‎تعالى و صفات و افعال او و حقیقت عالم و مبدأ و معاد و حدوث و قدم کلام حق و جبر و اختیار و غیره در مباحث و کلمات صوفیه نیز وارد شد و تصوف تا حدى اساس علمى و فلسفى یافت و زمینه این مطالب که در قرن ششم آماده شده بود به قرن هفتم کشید. این مباحث در این قرن با ظهور محیى‎الدین بن العربى تکمیل و ترتیب یافت. در حقیقت باید او را نقطه تحول تصوف عملى به تصوف نظرى و فلسفى شمرد؛ زیرا فقط پس از انتشار عقاید و آثار او بود که صوفیه عموماً روش خود را در تألیف و تصنیف بر روش او منطبق ساختند و هرکس از صوفیه چیزى نگاشت خواه در تأیید و خواه در رد عقاید محیى‎الدین به شیوه خود محیى‎الدین نگاشت و عده‌اى نیز منحصراً به نقل و نقد یا شرح و تبیین و تفسیر عقاید او پرداختند و این شرح و تفسیر در بعضى موارد توأم با احتیاط و ملاحظه‎کارى و گاهى هم تعقید بود یعنى به تکلف تمام سعى مى‎شد تا پاره‌اى از عقاید محیى‎الدین که به‎ظاهر و در بادى امر بر ظواهر شرع و مبانى اعتقادى انطباق نداشت مانند مسائل: وحدت وجود، ولایت، معاد، نبوت... و غیره بر ظواهر شرع و نصوص کتاب و سنت منطبق شود؛ و بخصوص شاگردان و مریدان بى‎واسطه و به‎واسطه او همت و جدیت خود را بر نشر و تبلیغ آراء محیى‎الدین مصروف داشتند.


شیخ عزیز بن محمد نسفى همین شارحان و پیروان آراء و عقاید محیى‎الدین است. گرچه وی ظاهراً «کشف الحقایق» را به ادعاى خود و به ترتیبی که مقرر داشته است براى بیان سخن اهل شریعت و اهل حکمت و اهل وحدت ترتیب و تألیف کرده است اما روشن است که کتاب بر محور عقاید و آراء محیى‎الدین مى‎گردد و قصد اولى و واقعى عزیز نسفی متوجه توضیح و توجیه عقاید محیى‎الدین است؛ نسفی از او و پیروانش به اصحاب نور وحدت تعبیر می‎کند و اساساً اقوال صوفیه را منحصر به اقوال محیى‎الدین معرفى مى‎نماید و آراء محیى‎الدین را به‎صورت آراء صوفیه جلوه مى‎دهد و تقریباً به‎طور مستمر و مرتب هر مسئله‌اى را که بحث می‎کند در پایان بحث و پس از نقل اقوال اهل شریعت و اهل حکمت، عقیده محیى‎الدین را در آن مسئله به‎عنوان فصل الخطاب مى‎آورد. گرچه از نقل اقوال کسانى چون «ابن سبعین» که در برخى مسائل با محیى‎الدین موافقتى ندارد نیز خوددارى نمی‎کند ولى پیداست که نقل اقوال دیگر مشایخ متصوفه، استطرادى است‎.<ref>ر.ک: سرآغاز کتاب، صفحه هشت</ref>
شیخ عزیز بن محمد نسفى همین شارحان و پیروان آراء و عقاید محیى‎الدین است. گرچه وی ظاهراً «کشف الحقایق» را به ادعاى خود و به ترتیبی که مقرر داشته است براى بیان سخن اهل شریعت و اهل حکمت و اهل وحدت ترتیب و تألیف کرده است اما روشن است که کتاب بر محور عقاید و آراء محیى‎الدین مى‎گردد و قصد اولى و واقعى عزیز نسفی متوجه توضیح و توجیه عقاید محیى‎الدین است؛ نسفی از او و پیروانش به اصحاب نور وحدت تعبیر می‌کند و اساساً اقوال صوفیه را منحصر به اقوال محیى‎الدین معرفى مى‎نماید و آراء محیى‎الدین را به‎صورت آراء صوفیه جلوه مى‎دهد و تقریباً به‎طور مستمر و مرتب هر مسئله‌اى را که بحث می‌کند در پایان بحث و پس از نقل اقوال اهل شریعت و اهل حکمت، عقیده محیى‎الدین را در آن مسئله به‎عنوان فصل الخطاب مى‎آورد. گرچه از نقل اقوال کسانى چون «ابن سبعین» که در برخى مسائل با محیى‎الدین موافقتى ندارد نیز خوددارى نمی‌کند ولى پیداست که نقل اقوال دیگر مشایخ متصوفه، استطرادى است‎.<ref>ر.ک: سرآغاز کتاب، صفحه هشت</ref>


در این کتاب، مباحث مربوط به علت پیدایش مذاهب مختلف در امت محمد(ص) و تعیین مذهب مستقیم و در بیان (وجود) و (انسان) و (سلوک) و (توحید) و (معاد) و (دنیا و آخرت) و (هفت آسمان و هفت زمین) و (کتاب الله و کلام الله) و (حقیقت اسلام و ایمان و حقیقت صوم و صلاة) و (صاحب شریعت و قائم قیامت) و (ختم نبوت و ولایت) و متعلقات و متفرعات این مباحث به‎طور تفصیل تتبع و بررسى شده است.
در این کتاب، مباحث مربوط به علت پیدایش مذاهب مختلف در امت محمد(ص) و تعیین مذهب مستقیم و در بیان (وجود) و (انسان) و (سلوک) و (توحید) و (معاد) و (دنیا و آخرت) و (هفت آسمان و هفت زمین) و (کتاب الله و کلام الله) و (حقیقت اسلام و ایمان و حقیقت صوم و صلاة) و (صاحب شریعت و قائم قیامت) و (ختم نبوت و ولایت) و متعلقات و متفرعات این مباحث به‎طور تفصیل تتبع و بررسى شده است.
خط ۵۰: خط ۵۰:
از مطالعه این کتاب برمى‎آید که نسفى علاوه بر آنکه در تصوف مقامى شامخ دارد از حکمت و فلسفه و کلام و دیگر علوم عقلى متداول عصر خویش نیز اطلاع وافى دارد.
از مطالعه این کتاب برمى‎آید که نسفى علاوه بر آنکه در تصوف مقامى شامخ دارد از حکمت و فلسفه و کلام و دیگر علوم عقلى متداول عصر خویش نیز اطلاع وافى دارد.


نسفى در بحث راجع به امور عامه و الهیات و طبیعیات پس‎ازآنکه با رعایت کمال امانت اقوال فلاسفه را نقل می‎کند بدون اظهارنظر و رد یا قبول آن اقوال از آن مى‎گذرد و سپس به نقل اقوال و عقاید متصوفه مى‎پردازد و معمولاً قول متصوفه و بخصوص متصوفه اهل وحدت (قائلین به وحدت وجود- پیروان محیى‎الدین و دیگر قائلین به وحدت وجود) را در آخر کار و به‎عنوان «قول فصل» مى‎آورد.
نسفى در بحث راجع به امور عامه و الهیات و طبیعیات پس‎ازآنکه با رعایت کمال امانت اقوال فلاسفه را نقل می‌کند بدون اظهارنظر و رد یا قبول آن اقوال از آن مى‎گذرد و سپس به نقل اقوال و عقاید متصوفه مى‎پردازد و معمولاً قول متصوفه و بخصوص متصوفه اهل وحدت (قائلین به وحدت وجود- پیروان محیى‎الدین و دیگر قائلین به وحدت وجود) را در آخر کار و به‎عنوان «قول فصل» مى‎آورد.


سواى آن قسمت از متن حاضر که صحت انتساب آن به «نسفى» و ارتباط آن با «کشف الحقایق» مورد تردید است (یعنى از صفحات 93 الى 96 نسخه حاضر) و همان مطالب نیز در قدیم به‎عنوان اصول مسلم شناخته مى‎شده است مابقى کتاب مشتمل بر مباحث و مطالبی است که در باب خود تاکنون نیز به اعتبار و قوت باقی است و در نزد اهل‎فن (اعم از فلسفه و کلام و تصوف) مقبول است و نسفى در کتاب خود هیچ قول مردود یا ضعیف و شاذى را نیاورده است و این معنى مؤید آن است که به‎هرحال، نسفى مردى بصیر و مطلع و جامع بوده و در اقوال حکما و متکلمین و عرفا تتبع کافى داشته است.
سواى آن قسمت از متن حاضر که صحت انتساب آن به «نسفى» و ارتباط آن با «کشف الحقایق» مورد تردید است (یعنى از صفحات 93 الى 96 نسخه حاضر) و همان مطالب نیز در قدیم به‎عنوان اصول مسلم شناخته مى‎شده است مابقى کتاب مشتمل بر مباحث و مطالبی است که در باب خود تاکنون نیز به اعتبار و قوت باقی است و در نزد اهل‎فن (اعم از فلسفه و کلام و تصوف) مقبول است و نسفى در کتاب خود هیچ قول مردود یا ضعیف و شاذى را نیاورده است و این معنى مؤید آن است که به‎هرحال، نسفى مردى بصیر و مطلع و جامع بوده و در اقوال حکما و متکلمین و عرفا تتبع کافى داشته است.
خط ۶۹: خط ۶۹:
بر این نسخه‎ها بایستى نسخه اساس این کتاب که متعلق به احمد مهدوی دامغانی است و دو نسخه ناقص و جدیدالتحریر دیگر متعلق به کتابخانه ملى ملک را نیز افزود.<ref>ر.ک: همان، صفحه سیزده</ref>
بر این نسخه‎ها بایستى نسخه اساس این کتاب که متعلق به احمد مهدوی دامغانی است و دو نسخه ناقص و جدیدالتحریر دیگر متعلق به کتابخانه ملى ملک را نیز افزود.<ref>ر.ک: همان، صفحه سیزده</ref>


نسخه اساس متن حاضر در سال هزار و سی‎وسه هجرى قمرى به قطع رقعى به درخواست کسى که کاتب به کنایه از او با عبارت «خداوند مستنسخ» یاد می‎کند توسط «محمدصادق ناظم تبریزى» به خط نستعلیق متوسطى در «تعز» از شهرهای معروف «یمن» تحریر شده است.<ref>ر.ک: همان، صفحه پانزده</ref> با آنکه نسخه در بلاد عرب‎زبان نوشته شده ولى به‎خوبی پیداست که کاتب از عربیت فصیحى و حتى از قرائت و یا کتابت صحیح آیات شریفه عارى و بى‎بهره بوده است؛ زیرا مستمراً عبارات عربى را به صور ناصواب و غلط نوشته و ظاهراً بدون آنکه معانى آن را بفهمد آن را از نسخه مرجع و مستند خود به نحو نقاشى بر این نسخه منتقل کرده است و عند الاقتضاء به‎زعم خویش از اصلاح بعضى کلمات که به نظر او غلط مى‎آمده دریغ نورزیده است.<ref>ر.ک: همان، صفحه هجده</ref>
نسخه اساس متن حاضر در سال هزار و سی‎وسه هجرى قمرى به قطع رقعى به درخواست کسى که کاتب به کنایه از او با عبارت «خداوند مستنسخ» یاد می‌کند توسط «محمدصادق ناظم تبریزى» به خط نستعلیق متوسطى در «تعز» از شهرهای معروف «یمن» تحریر شده است.<ref>ر.ک: همان، صفحه پانزده</ref> با آنکه نسخه در بلاد عرب‎زبان نوشته شده ولى به‎خوبی پیداست که کاتب از عربیت فصیحى و حتى از قرائت و یا کتابت صحیح آیات شریفه عارى و بى‎بهره بوده است؛ زیرا مستمراً عبارات عربى را به صور ناصواب و غلط نوشته و ظاهراً بدون آنکه معانى آن را بفهمد آن را از نسخه مرجع و مستند خود به نحو نقاشى بر این نسخه منتقل کرده است و عند الاقتضاء به‎زعم خویش از اصلاح بعضى کلمات که به نظر او غلط مى‎آمده دریغ نورزیده است.<ref>ر.ک: همان، صفحه هجده</ref>


==پانویس==
==پانویس==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش