۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'میک' به 'میک') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - 'یگ' به 'یگ') |
||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
[[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در باب اول، در فصل اول تا چهارم، معانی مختلف «واحد» را برشمرده و سپس برای روشنتر شدن هریک از این معانی، مفهوم مقابل آنها را نیز توضیح داده است. این معانی به ترتیب عبارتند از: واحد در جنس، نوع یا عرض؛ واحد بالعدد؛ چیزی که شأنیت انقسام را داراست و چیزی که با ماهیت خویش منحاز و مستقل است<ref>ر.ک: متن کتاب، ص36-51</ref>. | [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در باب اول، در فصل اول تا چهارم، معانی مختلف «واحد» را برشمرده و سپس برای روشنتر شدن هریک از این معانی، مفهوم مقابل آنها را نیز توضیح داده است. این معانی به ترتیب عبارتند از: واحد در جنس، نوع یا عرض؛ واحد بالعدد؛ چیزی که شأنیت انقسام را داراست و چیزی که با ماهیت خویش منحاز و مستقل است<ref>ر.ک: متن کتاب، ص36-51</ref>. | ||
[[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در توضیح مفهوم مقابل «واحد» به معنی «منحاز بماهيته» | [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در توضیح مفهوم مقابل «واحد» به معنی «منحاز بماهيته» میگوید: این معنای از واحد در مقابل کثیر نیست؛ یعنی نفی آن (غير منحاز بماهيته)، مستلزم کثرت نیست، بلکه موجب «انحیاز» به ماهیت دیگری اعم از ماهیت اول است؛ بنابراین انحیاز یا تمایز مورد نظر [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]]، نافی امکان اطلاق بر امور کثیر و مستلزم جزئیت نیست و موجود بودن یا به تعبیر دیگر «وجود داشتن» به این معنا، هرچند متمایز بودن شیء را در خود دارد، ولی به معنای نفی اشتراک با غیر نیست. به عقیده [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]]، موجود در این معنا، خود عبارت است از آنچه ماهیتش آن را خارج از نفس متمایز از غیر میکند؛ صرف نظر از اینکه ما در نفسمان تصوری از آن شیء داشته باشیم یا نه. ظاهراً [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] این معنا را به مجموعه معانی «موجود» که ارسطو آنها را ذکر کرده بود، افزوده است. فارابی متذکر میشود که این معنا اخص از «منحاز بماهية ما علی الإطلاق» است؛ چراکه نمیتواند شامل صورتهای ذهنیای شود که هیچ ما بهازایی در خارج ندارند و یا با ما بهازایشان مطابقت ندارند و در نتیجه کاذب هستند. به همین جهت است که او مفهوم «شیء» را اعم از مفهوم موجود میداند. فارابی در این رساله، چهارمین معنای «واحد» را «منحاز بماهيته» و مساوق «موجود» دانسته است، اعم از اینکه این ماهیت منقسم باشد یا غیر منقسم و همینطور اعم از اینکه خارج از نفس باشد یا متصور در نفس. توجه به این نکته ضروری است که این معنای از «موجود» به دلیل رهایی از قید «في الخارج» که در کتاب «[[كتاب الحروف|الحروف]]» [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] آمده، مساوق «شیء» هم میشود. هرچند اضافه شدن قید «في الخارج» به این معنا در کتاب «[[كتاب الحروف|الحروف]]» ناشی از نقطه نظر خاصی است، ولی فارابی در برخی دیگر از آثارش مثلاً «آراء أهل المدينة الفاضلة» و «السياسة المدنية» معنای مورد نظر در «الواحد و الوحدة» را اخذ و استفاده کرده است<ref>ر.ک: شهیدی، فاطمه، ص60-61</ref>. | ||
در باب دوم، در فصل پنجم تا هفتم، به معرفی و بررسی معناهای مختلف «کثیر» پرداخته شده است. این معانی به ترتیب عبارتند از: کثیر در مقابل واحد؛ کثیر حادث از واحد؛ موضوع الواحد المقول علی كثير<ref>ر.ک: متن کتاب، ص57-71</ref>. | در باب دوم، در فصل پنجم تا هفتم، به معرفی و بررسی معناهای مختلف «کثیر» پرداخته شده است. این معانی به ترتیب عبارتند از: کثیر در مقابل واحد؛ کثیر حادث از واحد؛ موضوع الواحد المقول علی كثير<ref>ر.ک: متن کتاب، ص57-71</ref>. |
ویرایش