پرش به محتوا

عقائد السلف: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۳ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'می‎ک' به 'می‌ک'
جز (جایگزینی متن - 'ی‎د' به 'ی‌د')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'می‎ک' به 'می‌ک')
خط ۷۲: خط ۷۲:


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
جهمیه (که مطالب این مجموعه در انتقاد ار افکار آنها نگاشته شده)، از فرقه‎های متقدم اسلامی، پیروان جهم بن صفوان است. جهم در عالَم فاعلی غیر از خدا نمی‌دید و نسبت دادن افعال به مردم را از روی مجاز می‌دانست. بدین ترتیب، او قائل به جبر بود و اندیشه‌اش از این حیث کاملاً در تقابل با اندیشه جعد – که قدری‎مسلک و قائل به اختیار بود – قرار می‌گرفت. برخی عقاید او عبارت است از اینکه او ایمان را به معرفت و قلب می‌دانست نه به اقرار و کفر را هم صرفاً جهل به خدا تلقی می‎کرد. او خدا را شیء نمی‌دانست، بلکه به‎وجودآوردنده اشیاء می‌دانست. برخی صفات همچون تکلم را از خدا سلب می‌نمود. قرآن را مخلوق می‌دانست. بهشت و دوزخ را جاودانی نمی‌دانست و...<ref>ر.ک: هاشمی، محمدمنصور، ج11، ص536-537</ref>.
جهمیه (که مطالب این مجموعه در انتقاد ار افکار آنها نگاشته شده)، از فرقه‎های متقدم اسلامی، پیروان جهم بن صفوان است. جهم در عالَم فاعلی غیر از خدا نمی‌دید و نسبت دادن افعال به مردم را از روی مجاز می‌دانست. بدین ترتیب، او قائل به جبر بود و اندیشه‌اش از این حیث کاملاً در تقابل با اندیشه جعد – که قدری‎مسلک و قائل به اختیار بود – قرار می‌گرفت. برخی عقاید او عبارت است از اینکه او ایمان را به معرفت و قلب می‌دانست نه به اقرار و کفر را هم صرفاً جهل به خدا تلقی می‌کرد. او خدا را شیء نمی‌دانست، بلکه به‎وجودآوردنده اشیاء می‌دانست. برخی صفات همچون تکلم را از خدا سلب می‌نمود. قرآن را مخلوق می‌دانست. بهشت و دوزخ را جاودانی نمی‌دانست و...<ref>ر.ک: هاشمی، محمدمنصور، ج11، ص536-537</ref>.


در بخشی از مقدمه، بیان شده است که افکار جهمیه برگرفته از افکار و آراء فلاسفه، صابئین و یهودیان است<ref>ر.ک: مقدمه، ص7</ref>. با پیدایش افکار جهمیه، تأویل که ریشه فتنه در تعطیل نصوص بشمار می‎آید پدید آمد و تأویل روایات و نصوص از معانی لغوی و شرعی به معانی باطنی و عرفانی دنبال شد و این نوع تأویلات باعث گمراهی و از بین رفتن شریعت می‌شد؛ بنابراین برخی از علمای سلف با این تفکر به مبارزه برخاستند و آثاری را خلق نمودند<ref>ر.ک: همان، ص7-8</ref>.
در بخشی از مقدمه، بیان شده است که افکار جهمیه برگرفته از افکار و آراء فلاسفه، صابئین و یهودیان است<ref>ر.ک: مقدمه، ص7</ref>. با پیدایش افکار جهمیه، تأویل که ریشه فتنه در تعطیل نصوص بشمار می‎آید پدید آمد و تأویل روایات و نصوص از معانی لغوی و شرعی به معانی باطنی و عرفانی دنبال شد و این نوع تأویلات باعث گمراهی و از بین رفتن شریعت می‌شد؛ بنابراین برخی از علمای سلف با این تفکر به مبارزه برخاستند و آثاری را خلق نمودند<ref>ر.ک: همان، ص7-8</ref>.
خط ۸۱: خط ۸۱:
این اثر [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]]، از مهم‎ترین آثاری است که در رد زنادقه و مشککان در قرآن به نگارش درآمده است<ref>همان، ص11</ref>.
این اثر [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]]، از مهم‎ترین آثاری است که در رد زنادقه و مشککان در قرآن به نگارش درآمده است<ref>همان، ص11</ref>.


[[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]]، این کتاب را بر دو قسم تقسیم نموده است: بخش اول کتاب، در پاسخ به زنادقه نگاشته شده است؛ آن‎هایی مردم را درباره قرآن به شک می‌افکندند. آنان، آیات معینی را بریده از سیاق آنها و جداشده از مجموعه قرآن، در نظر می‌گرفتند و ادعا می‎کردند که اینها با آیات دیگر متناقضند و...
[[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]]، این کتاب را بر دو قسم تقسیم نموده است: بخش اول کتاب، در پاسخ به زنادقه نگاشته شده است؛ آن‎هایی مردم را درباره قرآن به شک می‌افکندند. آنان، آیات معینی را بریده از سیاق آنها و جداشده از مجموعه قرآن، در نظر می‌گرفتند و ادعا می‌کردند که اینها با آیات دیگر متناقضند و...
بخش دوم کتاب مشتمل بر رد بر فرقه جهمیه و بنیان‎گذار آن است<ref>ر.ک: همان، ص14-15</ref>.
بخش دوم کتاب مشتمل بر رد بر فرقه جهمیه و بنیان‎گذار آن است<ref>ر.ک: همان، ص14-15</ref>.


خط ۹۲: خط ۹۲:
[[بخاری، محمد بن اسماعیل|محمد بن اسماعیل‎ بخاری‎]] (متوفی ٢٥٦ق)، از پیشوایان برجسته اصحاب حدیث در سده سوم، تبیینی ارائه کرده است که بعدها از سوی ابن تیمیه (م. ٧٢٨ق) نیز شرح و بسط داده شده و راه‎ حلی برای مشکل‎ تاریخی‎ جبر‎ و تفویض دانسته شده است<ref>ر.ک: طالقانی، سید حسن، ص30</ref>.
[[بخاری، محمد بن اسماعیل|محمد بن اسماعیل‎ بخاری‎]] (متوفی ٢٥٦ق)، از پیشوایان برجسته اصحاب حدیث در سده سوم، تبیینی ارائه کرده است که بعدها از سوی ابن تیمیه (م. ٧٢٨ق) نیز شرح و بسط داده شده و راه‎ حلی برای مشکل‎ تاریخی‎ جبر‎ و تفویض دانسته شده است<ref>ر.ک: طالقانی، سید حسن، ص30</ref>.


او در کتابی با عنوان «خلق أفعال العباد‎»، از یحیی بن سعید نقل کرده است: «همیشه از اصحاب و [بزرگانمان] می‌شنیدم که می‌گفتند: افعال بندگان مخلوق است». [[بخاری، محمد بن اسماعیل|بخاری]] در توضیح این کلام می‌نویسد: «حرکات‎، صداها، اکتساب و نوشتن افراد‎، مخلوق‎ خداست». وی به آیات و روایات متعددی تمسک می‎کند که همه امور و از جمله فعل انسان را مخلوق خداوند می‌شمارد. ابن تیمیه نیز بارها در آثار خود‎ به نقل از پیشوایان اصحاب حدیث، خداوند را خالق اعمال عباد معرفی کرده است و مدعی است که جمهور اهل سنت از اصحاب حدیث و فقه و تفسیر و تصوف در این مسئله اجماع دارند<ref>ر.ک: همان، ص36</ref>.
او در کتابی با عنوان «خلق أفعال العباد‎»، از یحیی بن سعید نقل کرده است: «همیشه از اصحاب و [بزرگانمان] می‌شنیدم که می‌گفتند: افعال بندگان مخلوق است». [[بخاری، محمد بن اسماعیل|بخاری]] در توضیح این کلام می‌نویسد: «حرکات‎، صداها، اکتساب و نوشتن افراد‎، مخلوق‎ خداست». وی به آیات و روایات متعددی تمسک می‌کند که همه امور و از جمله فعل انسان را مخلوق خداوند می‌شمارد. ابن تیمیه نیز بارها در آثار خود‎ به نقل از پیشوایان اصحاب حدیث، خداوند را خالق اعمال عباد معرفی کرده است و مدعی است که جمهور اهل سنت از اصحاب حدیث و فقه و تفسیر و تصوف در این مسئله اجماع دارند<ref>ر.ک: همان، ص36</ref>.


در این میان، [[بخاری، محمد بن اسماعیل|بخاری]] در کتاب مزبور به مطلبی اشاره کرده است که می‌تواند‎ نظریه‌ای جدید برای جمع‎ خالقیت‎ خدا و فاعلیت انسان نسبت به افعال اختیاری باشد. وی پس از بیان اختلاف مردم در مسئله فعل و فاعل و مفعول، می‌گوید: قدریه همه افعال را از انسان دانسته و از خداوند‎ سلب‎ می‎کنند؛ در مقابل، جبریه همه افعال را از خدا می‌دانند و برای انسان سهمی قائل نیستند؛ اما ازنظر وی، دیدگاه اهل علم و نظریه قابل‎قبول این است که‎ افعال‎ بندگان، مخلوق‎ خدا و درعین‎حال فعل انسان است، نه فعل خداوند. آنچه فعل خداست خلق کردن است، اما‎ مخلوق یا همان مفعول، فعل او نیست؛ زیرا فعل و مفعول دو‎ چیز‎ است. [[بخاری، محمد بن اسماعیل|بخاری]] در این بیان تلاش کرده است نظریه اصحاب حدیث را در مقابل دیدگاه ‎‎جهمیه‎ و قدریه قرار دهد و در حقیقت، راه سومی میان جبر و تفویض معرفی کند. در‎ این‎ نظریه‎، در عین باور به خالق بودن خداوند نسبت به اعمال بندگان، فاعلیت حقیقی انسان نیز‎ پذیرفته می‌شود<ref>ر.ک: همان، ص38</ref>.
در این میان، [[بخاری، محمد بن اسماعیل|بخاری]] در کتاب مزبور به مطلبی اشاره کرده است که می‌تواند‎ نظریه‌ای جدید برای جمع‎ خالقیت‎ خدا و فاعلیت انسان نسبت به افعال اختیاری باشد. وی پس از بیان اختلاف مردم در مسئله فعل و فاعل و مفعول، می‌گوید: قدریه همه افعال را از انسان دانسته و از خداوند‎ سلب‎ می‌کنند؛ در مقابل، جبریه همه افعال را از خدا می‌دانند و برای انسان سهمی قائل نیستند؛ اما ازنظر وی، دیدگاه اهل علم و نظریه قابل‎قبول این است که‎ افعال‎ بندگان، مخلوق‎ خدا و درعین‎حال فعل انسان است، نه فعل خداوند. آنچه فعل خداست خلق کردن است، اما‎ مخلوق یا همان مفعول، فعل او نیست؛ زیرا فعل و مفعول دو‎ چیز‎ است. [[بخاری، محمد بن اسماعیل|بخاری]] در این بیان تلاش کرده است نظریه اصحاب حدیث را در مقابل دیدگاه ‎‎جهمیه‎ و قدریه قرار دهد و در حقیقت، راه سومی میان جبر و تفویض معرفی کند. در‎ این‎ نظریه‎، در عین باور به خالق بودن خداوند نسبت به اعمال بندگان، فاعلیت حقیقی انسان نیز‎ پذیرفته می‌شود<ref>ر.ک: همان، ص38</ref>.


===الإختلاف في اللفظ و الرد علی الجهمیة و المشبهة===
===الإختلاف في اللفظ و الرد علی الجهمیة و المشبهة===
خط ۱۰۹: خط ۱۰۹:
بشر مریسی (متوفی 218ق)، از حنفیان بغداد بود. او در مظان این اتهام قرار داشت که مقدمات جریان محنه را از نظر فکری (ایدئولوژی) فراهم کرده است؛ ازاین‎رو، موردانتقاد شدید اصحاب حدیث قرار گرفت. خود بشر نه عراقی بود و نه ایرانی، بلکه از مصر برخاسته بود و شافعی را از آنجا می‌شناخت.
بشر مریسی (متوفی 218ق)، از حنفیان بغداد بود. او در مظان این اتهام قرار داشت که مقدمات جریان محنه را از نظر فکری (ایدئولوژی) فراهم کرده است؛ ازاین‎رو، موردانتقاد شدید اصحاب حدیث قرار گرفت. خود بشر نه عراقی بود و نه ایرانی، بلکه از مصر برخاسته بود و شافعی را از آنجا می‌شناخت.


او از طرف‎داران خلق قرآن بود و در کتاب خود، «كفر المشبهة»، اصحاب حدیث را به ارائه تصویر نادرست و گمراه‎کننده‌ای از خداوند و به‌این‎ترتیب به بی‌ایمانی متهم نمود. او به اختیار انسان اعتقاد نداشت؛ ازاین‎رو، اصحاب حدیث او را با جهم بن صفوان مقایسه می‎کردند<ref>یوزف فان اس، ج19، ص76</ref>.
او از طرف‎داران خلق قرآن بود و در کتاب خود، «كفر المشبهة»، اصحاب حدیث را به ارائه تصویر نادرست و گمراه‎کننده‌ای از خداوند و به‌این‎ترتیب به بی‌ایمانی متهم نمود. او به اختیار انسان اعتقاد نداشت؛ ازاین‎رو، اصحاب حدیث او را با جهم بن صفوان مقایسه می‌کردند<ref>یوزف فان اس، ج19، ص76</ref>.


اصحاب حدیث، شروع به تاختن بر تعقیب‎کنندگان سابق خود و هم‎طراز کردن آنان با کفار آن زمان، یعنی زنادقه، نمودند؛ بهترین مثال، «الردّ علی الزنادقة و الجهمية» از احمد بن‎ حنبل است. مؤلف دیگر، [[دارمی، عثمان بن سعید|عثمان بن سعید دارمی]] است که ابتدا در کتاب «الرد علی الجهمية» کوشیده بود بر پیشانی «جهمیه» داغ ننگ و رسوایی زندقه بزند و بدین ‎وسیله آنان را خارج از حوزه اسلام قرار دهد؛ هنگامی‎که با اعتراض و مخالفت مواجه شد، کتاب دیگری با نام «الرد على بشر المريسي العنيد» نوشت<ref>ر.ک: همان، ص76-77</ref>.
اصحاب حدیث، شروع به تاختن بر تعقیب‎کنندگان سابق خود و هم‎طراز کردن آنان با کفار آن زمان، یعنی زنادقه، نمودند؛ بهترین مثال، «الردّ علی الزنادقة و الجهمية» از احمد بن‎ حنبل است. مؤلف دیگر، [[دارمی، عثمان بن سعید|عثمان بن سعید دارمی]] است که ابتدا در کتاب «الرد علی الجهمية» کوشیده بود بر پیشانی «جهمیه» داغ ننگ و رسوایی زندقه بزند و بدین ‎وسیله آنان را خارج از حوزه اسلام قرار دهد؛ هنگامی‌که با اعتراض و مخالفت مواجه شد، کتاب دیگری با نام «الرد على بشر المريسي العنيد» نوشت<ref>ر.ک: همان، ص76-77</ref>.


در وقع نزاع در اصل بر سر تصویر خدا بود. بشر به خداوند چند صفت ذاتی قدیم که به‎طور نظری قابل استنتاجند، یعنی قدرت، علم، اراده و «تخلیق»، نسبت داده بود؛ اما از اینکه از اسماء خداوند که در قرآن کریم وجود داشتند، صفاتی بسازد، امتناع ورزید؛ زیرا قرآن مخلوق است و این اسماء «مستعارند»؛ یعنی برگرفته از زبان انسانند. او این مطلب را با آن آیات قرآنی که در آن‎ها خداوند چون یک انسان توصیف می‌شود، درحالی‎که از دستانش، چشمانش و جز آن سخن به میان می‎آید، اثبات می‌نمود. به‌این‎ترتیب، بحث‎ و جدل به مسئله تشبیه موکول شد. اصحاب حدیث به این کشمکش دامن زدند؛ بدین ترتیب که افزون بـر قرآن کریم احـادیث بی‌شماری را که در قالبی تشبیه‎گرایانه بیان شده بودند، مطرح کردند<ref>ر.ک: همان، ص77</ref>.
در وقع نزاع در اصل بر سر تصویر خدا بود. بشر به خداوند چند صفت ذاتی قدیم که به‎طور نظری قابل استنتاجند، یعنی قدرت، علم، اراده و «تخلیق»، نسبت داده بود؛ اما از اینکه از اسماء خداوند که در قرآن کریم وجود داشتند، صفاتی بسازد، امتناع ورزید؛ زیرا قرآن مخلوق است و این اسماء «مستعارند»؛ یعنی برگرفته از زبان انسانند. او این مطلب را با آن آیات قرآنی که در آن‎ها خداوند چون یک انسان توصیف می‌شود، درحالی‎که از دستانش، چشمانش و جز آن سخن به میان می‎آید، اثبات می‌نمود. به‌این‎ترتیب، بحث‎ و جدل به مسئله تشبیه موکول شد. اصحاب حدیث به این کشمکش دامن زدند؛ بدین ترتیب که افزون بـر قرآن کریم احـادیث بی‌شماری را که در قالبی تشبیه‎گرایانه بیان شده بودند، مطرح کردند<ref>ر.ک: همان، ص77</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش