پرش به محتوا

التفسير و المفسرون في المغرب الأقصی: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۲ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ی‎گ' به 'ی‌گ'
جز (جایگزینی متن - 'ی‎ش' به 'ی‌ش')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'ی‎گ' به 'ی‌گ')
خط ۳۸: خط ۳۸:


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
نویسنده در مقدمه می‎گوید: بسیاری از علمای مسلمان نسبت به کتاب قرآن عنایت داشته و به دنبال کشف اسرار آن و درک آیاتی که نکته‌های ظریف در خود نهفته دارند، بوده‌اند؛ لذا دست به تألیف و تصنیفاتی در این‎باره زده‌اند. او معتقد است این حرکت علمی اختصاص به علمای مشرق حکومت اسلامی نداشته، بلکه عالمانی از مغرب حکومت اسلامی نیز در این حرکت علمی واردشده‌اند؛ لذا این اثر را به جهت روشن نمودن این حرکت نوشته است<ref>ر.ک: مقدمه، ص8-9</ref>.
نویسنده در مقدمه می‌گوید: بسیاری از علمای مسلمان نسبت به کتاب قرآن عنایت داشته و به دنبال کشف اسرار آن و درک آیاتی که نکته‌های ظریف در خود نهفته دارند، بوده‌اند؛ لذا دست به تألیف و تصنیفاتی در این‎باره زده‌اند. او معتقد است این حرکت علمی اختصاص به علمای مشرق حکومت اسلامی نداشته، بلکه عالمانی از مغرب حکومت اسلامی نیز در این حرکت علمی واردشده‌اند؛ لذا این اثر را به جهت روشن نمودن این حرکت نوشته است<ref>ر.ک: مقدمه، ص8-9</ref>.


ایشان در ادامه، عللی را که باعث شد تا در این‎باره دست ‎به ‎قلم ببرد، برشمرده است<ref>ر.ک: همان، ص9-10</ref>.
ایشان در ادامه، عللی را که باعث شد تا در این‎باره دست ‎به ‎قلم ببرد، برشمرده است<ref>ر.ک: همان، ص9-10</ref>.
خط ۴۸: خط ۴۸:
باب اول مشتمل بر مقدمه‌ای در باب پیدایش تفسیر در مغرب اقصی (مراکش) و دلیل کندی حرکت نگارش و تألیف در آنجاست.
باب اول مشتمل بر مقدمه‌ای در باب پیدایش تفسیر در مغرب اقصی (مراکش) و دلیل کندی حرکت نگارش و تألیف در آنجاست.


هرچند که عالمان مغرب‎زمین نسبت به علم تفسیر اهتمام ویژه‌ای داشته‎ و این علم را در مراکز علمی، طی دو قرن اول و دوم هجری جای ‎داده و به فراگیری آن توجه نموده‌اند، اما زمان ورود تفسیر و مباحث آن به مغرب از مسائلی است که کتب و منابع به آن نپرداخته‌اند؛ بنابراین با مشکلی جدی در این‎باره مواجه هستیم<ref>ر.ک: متن کتاب، ص37</ref>. نویسنده در این قسمت از کتاب با ذکر تاریخچه‌ای از ورود علم تفسیر قرآن به این بخش از جامعه اسلامی می‎گوید: پیدایش علم تفسیر در مغرب اقصی در قرن پنجم صورت گرفته و دوران رشد و بلوغ آن در خلال دو قرن ششم و هفتم هجری بوده که توسط گروهی از مفسرین با عمل به شیوه‌های مختلف، نگارش‎های خیره‎کننده‌ای خلق شده که سهم بسزایی در این‎باره در جامعه اسلامی داشته‌اند<ref>ر.ک: همان، ص40</ref>؛ لکن شکل‎گیری علم تفسیر در این منطقه با حرکتی ضعیف صورت گرفته است. نویسنده دلایل این حرکت کند را سیطره فقه و فقها و روش‎های تربیتی و آموزشی مرسوم در آنجا می‌داند<ref>ر.ک: همان، ص41-55</ref>.
هرچند که عالمان مغرب‎زمین نسبت به علم تفسیر اهتمام ویژه‌ای داشته‎ و این علم را در مراکز علمی، طی دو قرن اول و دوم هجری جای ‎داده و به فراگیری آن توجه نموده‌اند، اما زمان ورود تفسیر و مباحث آن به مغرب از مسائلی است که کتب و منابع به آن نپرداخته‌اند؛ بنابراین با مشکلی جدی در این‎باره مواجه هستیم<ref>ر.ک: متن کتاب، ص37</ref>. نویسنده در این قسمت از کتاب با ذکر تاریخچه‌ای از ورود علم تفسیر قرآن به این بخش از جامعه اسلامی می‌گوید: پیدایش علم تفسیر در مغرب اقصی در قرن پنجم صورت گرفته و دوران رشد و بلوغ آن در خلال دو قرن ششم و هفتم هجری بوده که توسط گروهی از مفسرین با عمل به شیوه‌های مختلف، نگارش‎های خیره‎کننده‌ای خلق شده که سهم بسزایی در این‎باره در جامعه اسلامی داشته‌اند<ref>ر.ک: همان، ص40</ref>؛ لکن شکل‎گیری علم تفسیر در این منطقه با حرکتی ضعیف صورت گرفته است. نویسنده دلایل این حرکت کند را سیطره فقه و فقها و روش‎های تربیتی و آموزشی مرسوم در آنجا می‌داند<ref>ر.ک: همان، ص41-55</ref>.


فصل اول از باب اول، به بیان مشارکت علمای مغرب (مراکش) در علم تفسیر اختصاص یافته است. نویسنده در این بخش از کتاب به دنبال نمونه‌های کتب تفسیری بوده تا ثابت کند عالمان آن دیار نسبت به این علم نه‎تنها بی‌تفاوت نبوده، بلکه مشتاقانه دست‎به‎قلم شده و آثاری را از خود برجای نهاده‌اند. کتب تفسیری که نویسنده درصدد استخراج آنهاست، شامل اقسام شش‎گانه زیر است: تفسیر تمام سوره‌ها (تفسیر کامل)؛ تفسیر بخشی از قرآن (آیه، آیات، سوره یا چند سوره)؛ تفسیر مشکلات، متشابهات و آیات غریب قرآن؛ پرسش و پاسخ‎های تفسیری؛ حاشیه و تعلیقه بر تفاسیر مشهور یا خلاصه‌ای از آن تفاسیر؛ تألیفات دیگر در موضوع تفسیر<ref>ر.ک: همان، ص65</ref>.
فصل اول از باب اول، به بیان مشارکت علمای مغرب (مراکش) در علم تفسیر اختصاص یافته است. نویسنده در این بخش از کتاب به دنبال نمونه‌های کتب تفسیری بوده تا ثابت کند عالمان آن دیار نسبت به این علم نه‎تنها بی‌تفاوت نبوده، بلکه مشتاقانه دست‎به‎قلم شده و آثاری را از خود برجای نهاده‌اند. کتب تفسیری که نویسنده درصدد استخراج آنهاست، شامل اقسام شش‎گانه زیر است: تفسیر تمام سوره‌ها (تفسیر کامل)؛ تفسیر بخشی از قرآن (آیه، آیات، سوره یا چند سوره)؛ تفسیر مشکلات، متشابهات و آیات غریب قرآن؛ پرسش و پاسخ‎های تفسیری؛ حاشیه و تعلیقه بر تفاسیر مشهور یا خلاصه‌ای از آن تفاسیر؛ تألیفات دیگر در موضوع تفسیر<ref>ر.ک: همان، ص65</ref>.
خط ۵۸: خط ۵۸:
در باب دوم به این موضوع اشاره شده که هرچند بسیاری از علمای مغرب (مراکش)، در موضوع تفسیر کتابی ننوشته‌اند و اثری از خود برجای نگذاشته‌اند، لکن معتقد بودند این علم دارای اهمیت ویژه‌ای است. نویسنده در ادامه گرایش‎های تفسیری رایج در آن مکان را مورد بحث و بررسی قرار داده است<ref>ر.ک: همان، ص219</ref>.
در باب دوم به این موضوع اشاره شده که هرچند بسیاری از علمای مغرب (مراکش)، در موضوع تفسیر کتابی ننوشته‌اند و اثری از خود برجای نگذاشته‌اند، لکن معتقد بودند این علم دارای اهمیت ویژه‌ای است. نویسنده در ادامه گرایش‎های تفسیری رایج در آن مکان را مورد بحث و بررسی قرار داده است<ref>ر.ک: همان، ص219</ref>.


[[اشقر، سعاد|سعاد اشقر]] در ابتدا فرق بین روش تفسیری و گرایش تفسیری را بیان کرده و در این‎باره می‎گوید: مقصود از گرایش (اتجاه) تفسیری، مجموعه آراء و افکاری است که در تفسیر دخالت دارند و در بندبند تفسیر جاری‌اند<ref>ر.ک: همان</ref> و مقصود از روش (منهج) تفسیری، شکل و قالب فنی‌ای است که از خلال آن، اتجاه تفسیری محقق می‎گردد<ref>ر.ک: همان</ref>.
[[اشقر، سعاد|سعاد اشقر]] در ابتدا فرق بین روش تفسیری و گرایش تفسیری را بیان کرده و در این‎باره می‌گوید: مقصود از گرایش (اتجاه) تفسیری، مجموعه آراء و افکاری است که در تفسیر دخالت دارند و در بندبند تفسیر جاری‌اند<ref>ر.ک: همان</ref> و مقصود از روش (منهج) تفسیری، شکل و قالب فنی‌ای است که از خلال آن، اتجاه تفسیری محقق می‌گردد<ref>ر.ک: همان</ref>.


نویسنده به دنبال این مقدمه، تفاسیر آن منطقه را از حیث گرایش تفسیری لغوی، صوفیانه (عرفانی) و اصلاحی سلفی، طی سه فصل مورد بررسی قرار داده است. ایشان معتقد است که مفسرین اندلسی برتری چشم‎گیری در زمینه نحو و لغت داشته‌اند؛ چنان‎که عنایت به نحو و لغت، همچون قاعده و اصلی است که روش آنها در تفسیر بر آن استوار است. در این‎باره قاضی عبدالحق بن عطیه غرناطی (متوفی 546) در تفسیر «المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز» و اثیرالدین ابوحسان غرناطی نفزی (متوفی 754ق) در تفسیر «البحر المحيط» از کسانی بوده‌اند که از نحو و لغت در تفاسیرشان بسیار استفاده نموده‌اند<ref>ر.ک: همان، ص224</ref>.
نویسنده به دنبال این مقدمه، تفاسیر آن منطقه را از حیث گرایش تفسیری لغوی، صوفیانه (عرفانی) و اصلاحی سلفی، طی سه فصل مورد بررسی قرار داده است. ایشان معتقد است که مفسرین اندلسی برتری چشم‎گیری در زمینه نحو و لغت داشته‌اند؛ چنان‎که عنایت به نحو و لغت، همچون قاعده و اصلی است که روش آنها در تفسیر بر آن استوار است. در این‎باره قاضی عبدالحق بن عطیه غرناطی (متوفی 546) در تفسیر «المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز» و اثیرالدین ابوحسان غرناطی نفزی (متوفی 754ق) در تفسیر «البحر المحيط» از کسانی بوده‌اند که از نحو و لغت در تفاسیرشان بسیار استفاده نموده‌اند<ref>ر.ک: همان، ص224</ref>.


علمای مغرب (مراکش) نیز گرایش لغوی در تفسیر را شناخته و شهر سبته، محل تشکیل حلقات درسی در این‎باره بود. نویسنده در این‎باره تنها به «تفسير القرآن العظيم» ابن ابی‌ربیع سبتی (متوفی 688ق) اشاره می‌کند و می‎گوید: از میان مفسران مغرب اقصی، کسی را که در تفسیر با گرایش لغوی، صاحب تألیف باشد، جز ابن ابی‌ربیع نیافتیم<ref>ر.ک: همان، 224-225</ref>. [[اشقر، سعاد|اشقر]] در ادامه، بخش‎هایی از کتاب ابن ابی‌ربیع را می‎آورد که ایشان اهتمام ویژه‌ای به مسائل لغوی، نحوی، شواهد شعری و بلاغت داشته است<ref>ر.ک: همان، ص225-232</ref>.
علمای مغرب (مراکش) نیز گرایش لغوی در تفسیر را شناخته و شهر سبته، محل تشکیل حلقات درسی در این‎باره بود. نویسنده در این‎باره تنها به «تفسير القرآن العظيم» ابن ابی‌ربیع سبتی (متوفی 688ق) اشاره می‌کند و می‌گوید: از میان مفسران مغرب اقصی، کسی را که در تفسیر با گرایش لغوی، صاحب تألیف باشد، جز ابن ابی‌ربیع نیافتیم<ref>ر.ک: همان، 224-225</ref>. [[اشقر، سعاد|اشقر]] در ادامه، بخش‎هایی از کتاب ابن ابی‌ربیع را می‎آورد که ایشان اهتمام ویژه‌ای به مسائل لغوی، نحوی، شواهد شعری و بلاغت داشته است<ref>ر.ک: همان، ص225-232</ref>.


فصل دوم به گرایش صوفیانه (عارفانه) در آثار تفسیری مغرب (مراکش) اختصاص یافته است. نویسنده به نقل از ابن خلدون درباره تصوف می‎گوید: تصوف به معنای عکوف در عبادت و انقطاع الی الله تعالی و اعراض از زیبایی‎های دنیا و زهد ورزیدن از هر لذت و مال و مقامی که به شخص رو نماید و گوشه‎گیری برای درک بهتر عبادت است<ref>ر.ک: همان، ص241</ref>.
فصل دوم به گرایش صوفیانه (عارفانه) در آثار تفسیری مغرب (مراکش) اختصاص یافته است. نویسنده به نقل از ابن خلدون درباره تصوف می‌گوید: تصوف به معنای عکوف در عبادت و انقطاع الی الله تعالی و اعراض از زیبایی‎های دنیا و زهد ورزیدن از هر لذت و مال و مقامی که به شخص رو نماید و گوشه‎گیری برای درک بهتر عبادت است<ref>ر.ک: همان، ص241</ref>.


آثار عرفانی را می‌توان از حیث نظری، ارشادی و فیضی مورد بحث و بررسی قرار داد. در نوع اول، آیاتی از قرآن کریم بر نظرات صوفیانه تطبیق می‌شود؛ چنان‎که ابن عربی درباره آیه '''من يطع الرسول فقد أطاع الله''' (نساء: 80)، می‎گوید: خداوند در این آیه طاعت سول را طاعت خود دانسته؛ زیرا او جز از طرف خدا سخن نمی‎گوید، بلکه جز با خدا سخن نمی‎گوید، بلکه خداوند سخن نمی‎گوید جز از زبان او؛ زیرا او صورت خداست<ref>ر.ک: همان، 241-242</ref>. در تفاسیر ارشادی عارف به معانی باطنی آیات اکتفا نمی‌کند، بلکه به معانی ظاهری آنها نیز اقرار دارد؛ چون آن معانی، قبل از معانی دیگر مراد خداوند می‎باشد. سهل بن عبدالله (متوفی 283) از علمای پیشگام در این حوزه است<ref>ر.ک: همان، ص243</ref>. مفسرانی چون سعدالدین تفتارانی، ابن عطاءالله سکندری و شیخ زروق نیز بر این عمل صحه گذاشته‌اند<ref>ر.ک: همان، ص246-245</ref> و برخی دیگر برای این نوع تفسیر شروطی را در نظر گرفته‌اند<ref>ر.ک: همان، ص246</ref>.
آثار عرفانی را می‌توان از حیث نظری، ارشادی و فیضی مورد بحث و بررسی قرار داد. در نوع اول، آیاتی از قرآن کریم بر نظرات صوفیانه تطبیق می‌شود؛ چنان‎که ابن عربی درباره آیه '''من يطع الرسول فقد أطاع الله''' (نساء: 80)، می‌گوید: خداوند در این آیه طاعت سول را طاعت خود دانسته؛ زیرا او جز از طرف خدا سخن نمی‌گوید، بلکه جز با خدا سخن نمی‌گوید، بلکه خداوند سخن نمی‌گوید جز از زبان او؛ زیرا او صورت خداست<ref>ر.ک: همان، 241-242</ref>. در تفاسیر ارشادی عارف به معانی باطنی آیات اکتفا نمی‌کند، بلکه به معانی ظاهری آنها نیز اقرار دارد؛ چون آن معانی، قبل از معانی دیگر مراد خداوند می‎باشد. سهل بن عبدالله (متوفی 283) از علمای پیشگام در این حوزه است<ref>ر.ک: همان، ص243</ref>. مفسرانی چون سعدالدین تفتارانی، ابن عطاءالله سکندری و شیخ زروق نیز بر این عمل صحه گذاشته‌اند<ref>ر.ک: همان، ص246-245</ref> و برخی دیگر برای این نوع تفسیر شروطی را در نظر گرفته‌اند<ref>ر.ک: همان، ص246</ref>.


افرادی همچون عبدالرحمن فاسی (متوفی 1036ق) در «تفسير الفاتحة بالإشارة» و ابن عجیبه تطوانی (متوفی 1224ق) در تفسیر «البحر المديد في تفسير القرآن المجيد»، عالمانی از سرزمین مغرب (مراکش) هستند که از شیوه عرفان ارشادی در تفاسیر خویش بهره برده‌اند. نویسنده با ذکر نمونه‌هایی از این تفاسیر به این موضوع پرداخته است<ref>ر.ک: همان، ص248-269</ref>.
افرادی همچون عبدالرحمن فاسی (متوفی 1036ق) در «تفسير الفاتحة بالإشارة» و ابن عجیبه تطوانی (متوفی 1224ق) در تفسیر «البحر المديد في تفسير القرآن المجيد»، عالمانی از سرزمین مغرب (مراکش) هستند که از شیوه عرفان ارشادی در تفاسیر خویش بهره برده‌اند. نویسنده با ذکر نمونه‌هایی از این تفاسیر به این موضوع پرداخته است<ref>ر.ک: همان، ص248-269</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش