۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'یف' به 'یف') |
جز (جایگزینی متن - 'یگ' به 'یگ') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۷۶: | خط ۷۶: | ||
ملاحظه میفرمایید که چه زیبا واژه تخلص «روشن» را آورده است. شاعر یک لحظه زندگی را بی دوست نگذرانیده و در این راه گرچه مشقت زیادی را هم پذیرفته، اما حرمت دوست و قدر دوستی را نشکسته و دلی را نرنجانیده است.<ref>ر.ک: مقدمه کنیپور، ص12</ref>. | ملاحظه میفرمایید که چه زیبا واژه تخلص «روشن» را آورده است. شاعر یک لحظه زندگی را بی دوست نگذرانیده و در این راه گرچه مشقت زیادی را هم پذیرفته، اما حرمت دوست و قدر دوستی را نشکسته و دلی را نرنجانیده است.<ref>ر.ک: مقدمه کنیپور، ص12</ref>. | ||
بااینکه از دیرزمان، حتی قرنها پیش، سرقت ادبی و دزدیدن مضمونهای دیگران، رسم و باب بوده و امروزه هم متأسفانه از این صفت مذموم و نکوهیده، دور نماندهایم، [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] مرد و مردانه قد علم کرده و | بااینکه از دیرزمان، حتی قرنها پیش، سرقت ادبی و دزدیدن مضمونهای دیگران، رسم و باب بوده و امروزه هم متأسفانه از این صفت مذموم و نکوهیده، دور نماندهایم، [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] مرد و مردانه قد علم کرده و میگوید: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''خوشهچینی سازگار طبع روشن نیست نیست ''|2=''خوشهای نایاب و دور از دسترس باید مرا''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص12-13</ref>. | {{ب|''خوشهچینی سازگار طبع روشن نیست نیست ''|2=''خوشهای نایاب و دور از دسترس باید مرا''}}{{پایان شعر}}<ref>ر.ک: همان، ص12-13</ref>. | ||
او مانند همه نازکطبعان و شکستهدلان، از جور روزگار مینالد و | او مانند همه نازکطبعان و شکستهدلان، از جور روزگار مینالد و میگوید: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''مرغ جانها را کند دلتنگ، تنگیهای دهر ''|2=''روزگار آزرده «روشن» خاطر شاد مرا''<ref>ر.ک: همان، ص13</ref>}}{{پایان شعر}}. | {{ب|''مرغ جانها را کند دلتنگ، تنگیهای دهر ''|2=''روزگار آزرده «روشن» خاطر شاد مرا''<ref>ر.ک: همان، ص13</ref>}}{{پایان شعر}}. | ||
خط ۹۹: | خط ۹۹: | ||
{{ب|''زاد سفر دعای سحر بس که چون مسیح''|2='' از شام آخرین دمدت صبح اولین''<ref>ر.ک: همان، ص13-14</ref>}}{{پایان شعر}}. | {{ب|''زاد سفر دعای سحر بس که چون مسیح''|2='' از شام آخرین دمدت صبح اولین''<ref>ر.ک: همان، ص13-14</ref>}}{{پایان شعر}}. | ||
شاعرانی که وصف طبیعت و زیباییهای آن را کردهاند، بسیارند. استاد منوچهری دامغانی، تقریبا از سرآمدان این هنر است که پاییز را بهگونهای ابتکاری در زمان خود وصف کرده است. [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] بی آنکه کوچکترین نمونهبرداری از این استاد کرده باشد، در یک دوبیتی پیوسته | شاعرانی که وصف طبیعت و زیباییهای آن را کردهاند، بسیارند. استاد منوچهری دامغانی، تقریبا از سرآمدان این هنر است که پاییز را بهگونهای ابتکاری در زمان خود وصف کرده است. [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] بی آنکه کوچکترین نمونهبرداری از این استاد کرده باشد، در یک دوبیتی پیوسته میگوید: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''ای ساقی شوخچشم شورانگیز ''|2=''برخیز دوباره، گویمت برخیز''}} | {{ب|''ای ساقی شوخچشم شورانگیز ''|2=''برخیز دوباره، گویمت برخیز''}} | ||
خط ۱۱۰: | خط ۱۱۰: | ||
{{ب|''خزان سال جوان را بود بهار بهار''|2=''بهار سال بود پیر را خزان خزان''<ref>ر.ک: همان، ص14</ref>}}{{پایان شعر}}. | {{ب|''خزان سال جوان را بود بهار بهار''|2=''بهار سال بود پیر را خزان خزان''<ref>ر.ک: همان، ص14</ref>}}{{پایان شعر}}. | ||
ازآنجاکه شاعر، حساسترین و رقیقترین مردم روزگاران است، [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] هم که به معنای دقیق کلمه، از این قاعده برکنار نیست، دردهای مردم را میشناسد و نیازمندان را درک میکند. رنج دیگران آزارش میدهد و شادی آنان او را به وجد میآورد. آزادی و آزادمنشی و آزادگی را موجب آرامش روح و جان شاعر میداند؛ حتی اگر معشوق باعث سلب آن شود، | ازآنجاکه شاعر، حساسترین و رقیقترین مردم روزگاران است، [[وثوقی، کيومرث|وثوقی]] هم که به معنای دقیق کلمه، از این قاعده برکنار نیست، دردهای مردم را میشناسد و نیازمندان را درک میکند. رنج دیگران آزارش میدهد و شادی آنان او را به وجد میآورد. آزادی و آزادمنشی و آزادگی را موجب آرامش روح و جان شاعر میداند؛ حتی اگر معشوق باعث سلب آن شود، میگوید: | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
{{ب|''گهی بازیچه دست نگار است ''|2='' گهی پامال دلبر قلب شاعر''}} | {{ب|''گهی بازیچه دست نگار است ''|2='' گهی پامال دلبر قلب شاعر''}} | ||
خط ۱۳۲: | خط ۱۳۲: | ||
{{ب|''نوبهار هر خزانی ای گل گلزار نرگس''|2='' خرمیبخش جنانی، خرما، خوشا، ظهورت''}} | {{ب|''نوبهار هر خزانی ای گل گلزار نرگس''|2='' خرمیبخش جنانی، خرما، خوشا، ظهورت''}} | ||
{{ب|''آرزوی جانی و در سینه امیدآفرینی ''|2='' بر همه امیدواران تهنیت بادا ظهورت''}} | {{ب|''آرزوی جانی و در سینه امیدآفرینی ''|2='' بر همه امیدواران تهنیت بادا ظهورت''}} | ||
{{ب|''عرشیان تا حشر تسبیح تو | {{ب|''عرشیان تا حشر تسبیح تو میگویند و «روشن» ''|2=''جز به نعت تو نخواهد لب گشودن تا ظهورت''<ref>ر.ک: همان، ص15-16</ref>}} | ||
{{پایان شعر}}. | {{پایان شعر}}. | ||
ویرایش