۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'هه' به 'هه') |
جز (جایگزینی متن - 'مید' به 'مید') |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
رساله حاضر، اثر نفیسى است از فاضل کامل، بهائى لاهیجى که در عالم مثال نوشته شده است. مسئله عالم برزخ و مثال، یکى از مباحث مهم فلسفى و عرفانى و کلامى است که از قدیمالایام مورد بحث و تحقیق واقع شده است. قبل از ارسطو، دوران افلاطون و قبل از او سقراط و نیز قبل از سقراط و همچنین در ایران باستان جمع زیادى از حکماى فرس معتقد به عوالم سه گانه بودهاند. عالم ماده و اجسام مادى، یعنى دار حرکات و متحرکات و عالم کون و فساد و عالم مثال و برزخ، یعنی عالم اشباح مثالیه و اجسام برزخى که داراى شکل و مقدارند، ولى از ماده و استعداد و جهت قبولِ تابع هیولى و متفرع بر ماده و حرکت، مبرا و معرا میباشند<ref>ر.ک: مقدمهای بر رساله نوریه لاهیجی، ص43</ref>. | رساله حاضر، اثر نفیسى است از فاضل کامل، بهائى لاهیجى که در عالم مثال نوشته شده است. مسئله عالم برزخ و مثال، یکى از مباحث مهم فلسفى و عرفانى و کلامى است که از قدیمالایام مورد بحث و تحقیق واقع شده است. قبل از ارسطو، دوران افلاطون و قبل از او سقراط و نیز قبل از سقراط و همچنین در ایران باستان جمع زیادى از حکماى فرس معتقد به عوالم سه گانه بودهاند. عالم ماده و اجسام مادى، یعنى دار حرکات و متحرکات و عالم کون و فساد و عالم مثال و برزخ، یعنی عالم اشباح مثالیه و اجسام برزخى که داراى شکل و مقدارند، ولى از ماده و استعداد و جهت قبولِ تابع هیولى و متفرع بر ماده و حرکت، مبرا و معرا میباشند<ref>ر.ک: مقدمهای بر رساله نوریه لاهیجی، ص43</ref>. | ||
نویسنده در نور اول کتاب، عالم مثال را اینگونه توضیح | نویسنده در نور اول کتاب، عالم مثال را اینگونه توضیح میدهد: «دانسته باش، عرفائى که اقاویل صادقه، و اعتقادات حقه خود را بنا بر مصدوقه: | ||
'''پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت بیتمکین بود'''، | '''پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت بیتمکین بود'''، | ||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
سپس در اشراق اول، عالم برزخ را اینگونه توصیف میکند: «بباید دانست که عرفا از مشاهدات خود چنین دیدهاند که: برزخى که میان غیب و شهادت واقع است، غیر برزخى است که ارواح بعد از مفارقت نشئه دنیا در آن خواهند بود و صور جمیع اعمال و اخلاق حسنه و سیئه که در نشئه دنیا کسب کردهاند، چنانکه در آیات و احادیث وارد شده، در آنجا باشد و گفتهاند که: برزخى که روح بعد از مفارقت بدانجا منتقل میشود، برزخى است که میان ارواح و اجساد است.<ref>ر.ک: همان، ص174</ref>. | سپس در اشراق اول، عالم برزخ را اینگونه توصیف میکند: «بباید دانست که عرفا از مشاهدات خود چنین دیدهاند که: برزخى که میان غیب و شهادت واقع است، غیر برزخى است که ارواح بعد از مفارقت نشئه دنیا در آن خواهند بود و صور جمیع اعمال و اخلاق حسنه و سیئه که در نشئه دنیا کسب کردهاند، چنانکه در آیات و احادیث وارد شده، در آنجا باشد و گفتهاند که: برزخى که روح بعد از مفارقت بدانجا منتقل میشود، برزخى است که میان ارواح و اجساد است.<ref>ر.ک: همان، ص174</ref>. | ||
وی دلیل انکار عالم مثال توسط فلاسفه مشاء را اینطور توضیح | وی دلیل انکار عالم مثال توسط فلاسفه مشاء را اینطور توضیح میدهد: فلاسفه مشائین چون انفکاک بین صورت و ماده را محال و از دائره امکان بیرون شمردهاند، انکار عالم مثال که صورت بدون ماده است نمودهاند و چون حکم مشهدى و موطنى غیر مشهدى دیگر است، چنانکه حکما افتراق میان هیولى و صورت را در موطن خارج جایز ندانسته، در ذهن این انفکاک را قائل شدهاند و صور جواهر قائم به ذوات را در مشعر ذهن، عرض قائم به غیر میدانند<ref>ر.ک: همان، ص178</ref>. | ||
لاهیجی در نور چهارم، حواس ظاهری و باطنی بدن مثالی را همانند بدن جسمانی دانسته و در عالم مثال متنعم بودن بهشتیان و معذب بودن دوزخیان را با جمیع انواع لذت و آلام جسمانی نیز متحقق | لاهیجی در نور چهارم، حواس ظاهری و باطنی بدن مثالی را همانند بدن جسمانی دانسته و در عالم مثال متنعم بودن بهشتیان و معذب بودن دوزخیان را با جمیع انواع لذت و آلام جسمانی نیز متحقق میداند: «بدان که در عالم مثال جمیع مواعید نبوت که تنعیم اهل جنت و تعذیب اهل نیران است با جمیع انواع لذت و آلام جسمانیه نیز متحقّق است؛ چه، حکم بدن مثالى حکم بدن حسى عنصرى دارد در وجود حواس ظاهره و باطنه و مدرک بودن نفس ناطقه<ref>ر.ک: همان، ص193</ref>. | ||
در لمعه اول کتاب به نقل از [[طوسی، محمد بن حسن|شیخ طوسی]] در «[[تهذيب الأحكام]]»، از یونس بن ظبیان از [[امام جعفر صادق(ع)]] به روایتی در رابطه با اثبات غیب محالی و اوضاع ارواح مؤمنین در عالم دیگر اشاره کرده است. نکته جالبی که نویسنده متذکر میشود عبارت است از اشتباه قاضی میر حسین میبدی در شرح دیوان منسوب به [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین(ع)]] که این روایت را به امام حسین(ع) نسبت داده؛ درحالیکه یونس بن ظبیان از راویان [[امام جعفر صادق(ع)]] است. به تعبیر نویسنده: «ظاهراً منشأ اشتباه او این است که چون در حدیث، تعبیر از [[امام جعفر صادق(ع)|حضرت صادق(ع)]] به ابیعبدالله(ع) کردهاند، گمان کرده که ابیعبدالله الحسین(ع) است<ref>ر.ک: همان، ص195</ref>. | در لمعه اول کتاب به نقل از [[طوسی، محمد بن حسن|شیخ طوسی]] در «[[تهذيب الأحكام]]»، از یونس بن ظبیان از [[امام جعفر صادق(ع)]] به روایتی در رابطه با اثبات غیب محالی و اوضاع ارواح مؤمنین در عالم دیگر اشاره کرده است. نکته جالبی که نویسنده متذکر میشود عبارت است از اشتباه قاضی میر حسین میبدی در شرح دیوان منسوب به [[امام على(ع)|امیرالمؤمنین(ع)]] که این روایت را به امام حسین(ع) نسبت داده؛ درحالیکه یونس بن ظبیان از راویان [[امام جعفر صادق(ع)]] است. به تعبیر نویسنده: «ظاهراً منشأ اشتباه او این است که چون در حدیث، تعبیر از [[امام جعفر صادق(ع)|حضرت صادق(ع)]] به ابیعبدالله(ع) کردهاند، گمان کرده که ابیعبدالله الحسین(ع) است<ref>ر.ک: همان، ص195</ref>. | ||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
بررسی عقول عرضیه یا مثل نوریه مطلبی است که در خاتمه کتاب آمده است. در میان عقول عرضیه بین فلاسفه اختلاف است. اشراقیون آن را ثابت و مشائین آن را انکار میکنند. مراد از عقول عرضیه این است که هر نوع مادی، علاوه بر اینکه افرادی مادی دارد، یک فرد مجرد از جمیع جهات هم دارد که ذاتاً و فعلاً مجرد است؛ مثلاً انسان در این عالم، نوعی است که افرادی مادی دارد، ولی یک فرد مجرد از هر جهت هم دارد که عقل است و مدبر تمام افراد این نوع میباشد و به اذن الله خالق و مدبر آنها میباشد؛ «معلوم باشد که کبار حکماى متألهین مثل افلاطن و هرمس و فیثاغورس و حکماى فرس، معتقدند بر آنکه هرنوع از افلاک کواکب و بسایط عنصرى و اجسام را ربى مجرد در عالم قدس و نور هست که عقل مدبر آن نوع است. اما اعراض و اوصاف را اجناساً و انواعاً، رب مدبر نیست، بلکه هر وصفى و عرضى که قائم به جسم و غیر جسم است، رب آن تربیت آن با اعراض و اوصاف آن خواهد کرد؛ چنانکه الوان غریبه و نقوش عجیبه در پر طاوس و غیر او ظلال اشراقات نوریه رب النوع اوست»<ref>ر.ک: همان، ص210-209</ref>. | بررسی عقول عرضیه یا مثل نوریه مطلبی است که در خاتمه کتاب آمده است. در میان عقول عرضیه بین فلاسفه اختلاف است. اشراقیون آن را ثابت و مشائین آن را انکار میکنند. مراد از عقول عرضیه این است که هر نوع مادی، علاوه بر اینکه افرادی مادی دارد، یک فرد مجرد از جمیع جهات هم دارد که ذاتاً و فعلاً مجرد است؛ مثلاً انسان در این عالم، نوعی است که افرادی مادی دارد، ولی یک فرد مجرد از هر جهت هم دارد که عقل است و مدبر تمام افراد این نوع میباشد و به اذن الله خالق و مدبر آنها میباشد؛ «معلوم باشد که کبار حکماى متألهین مثل افلاطن و هرمس و فیثاغورس و حکماى فرس، معتقدند بر آنکه هرنوع از افلاک کواکب و بسایط عنصرى و اجسام را ربى مجرد در عالم قدس و نور هست که عقل مدبر آن نوع است. اما اعراض و اوصاف را اجناساً و انواعاً، رب مدبر نیست، بلکه هر وصفى و عرضى که قائم به جسم و غیر جسم است، رب آن تربیت آن با اعراض و اوصاف آن خواهد کرد؛ چنانکه الوان غریبه و نقوش عجیبه در پر طاوس و غیر او ظلال اشراقات نوریه رب النوع اوست»<ref>ر.ک: همان، ص210-209</ref>. | ||
خاتم الخاتم، مطلب انتهایی کتاب در رد اعتقاد به تناسخ است. نویسنده بدفهمی کلام فیثاغورس و سقراط و افلاطون از سوی گروهی را اینگونه توضیح | خاتم الخاتم، مطلب انتهایی کتاب در رد اعتقاد به تناسخ است. نویسنده بدفهمی کلام فیثاغورس و سقراط و افلاطون از سوی گروهی را اینگونه توضیح میدهد: بنابراین مدبر صایبالفکر را مىسزد که آنچه منسوب به قدماى حکماست، مثل «هرمس الهرامسه مصرى» که معروف به ادریس نبى(ع) و مدون نجوم و طلسمات و بسیارى از عجایب است و «آغاثازیمون» که او را شیث(ع) میدانند و فیثاغورس و سقراط و افلاطون که ایشان گفتهاند که: نفوس ناقصه در ابدان انسانیه مترددند و از بدنى به بدنى منتقل میشوند تا کامل شوند، به این نوع تأویل کنند که مراد قدما و مطلب حکما آن بوده که هر نفس را در آخرت، بدنى مکتسب مثالى هست، مناسب اعمال و اخلاق او، بعضى بهصورت انسان و بعضى به هیئت حیوان؛ از این است که اهل اشراق گویند که انواع حیوانات عالم مثال را نفوس ناطقه است و اتباع ایشان پنداشتهاند که سخن در بدن عنصرى است و به تناسخ حمل کردهاند<ref>ر.ک: همان، ص214</ref>. | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== |
ویرایش