۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'یت' به 'یت') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - 'یخ' به 'یخ') |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
عبارات [[حسن دهلوی، حسن بن علی|دهلوی]] پس از حمد و ثنای خداوند، در مقدمه کتابش درباره این مطلب چنین است: «اما بعد حمد و ثنا و نعت میگوید بنده [[حسن دهلوی، حسن بن علی|حسن علاء سجزی]] که عشق لفظی است ترکیبیافته از سه حرف عین و شین و قاف. هر حرفی از حالات عشق و مقالات محبت حاکی است. عین را معانی بسیار است...»<ref>ر.ک: متن کتاب، ص59</ref>. | عبارات [[حسن دهلوی، حسن بن علی|دهلوی]] پس از حمد و ثنای خداوند، در مقدمه کتابش درباره این مطلب چنین است: «اما بعد حمد و ثنا و نعت میگوید بنده [[حسن دهلوی، حسن بن علی|حسن علاء سجزی]] که عشق لفظی است ترکیبیافته از سه حرف عین و شین و قاف. هر حرفی از حالات عشق و مقالات محبت حاکی است. عین را معانی بسیار است...»<ref>ر.ک: متن کتاب، ص59</ref>. | ||
«[[حسن دهلوی، حسن بن علی|حسن]] از حرفهای عین، شین، قاف سهتا فصل جداگانه میسازد و هر فصل چند نکته دارد. در هر یکی از این فصلها، او از هیئت ظاهری آن حرف و هم از جنبههای مختلف معنوی آن مفهوم تازه را ابلاغ میکند و با برهان و دلائل زیبا و | «[[حسن دهلوی، حسن بن علی|حسن]] از حرفهای عین، شین، قاف سهتا فصل جداگانه میسازد و هر فصل چند نکته دارد. در هر یکی از این فصلها، او از هیئت ظاهری آن حرف و هم از جنبههای مختلف معنوی آن مفهوم تازه را ابلاغ میکند و با برهان و دلائل زیبا و معنیخیز ماهیت عشق عرفانی را برای ما تشریح میدهد. حسن موفق شده است معنیهای مختلف عشق و واردات و کیفیات آن را هم از شکل حروف و هم از معنای آن استنباط بکند و بین آنها ارتباطی و پیوند مخصوص نشان بدهد. به نظر وی جنبههای گوناگون و مراحل مهم و متنوع این جاذبه بین عاشق و معشوق و بنده و معبود، عبارتند از یگانگی، حقیقتجویی، پرستش، اهتزار روح، فیاضیت عشق، ابتلا و مصیبت، محویت، تلطیف عواطف، توحد، تمرکز، از بین رفتن تشتت و تفرق، تجمع، الهامبخشی و صدها عاطفههای دیگر که ناشی از رابطهای بین عاشق و معشوق میباشد»<ref>ر.ک: مقدمه مصحح، ص24-25</ref>. | ||
فصل اول درباره حرف اول عشق، یعنی «عین» است. حسن میگوید: «عین را معانی بسیار است. یک معنی عین چشم است و تخم عشق چشم است»... در نظر وی محرک عشق «چشم» است؛ یعنی دیدار معشوق... | فصل اول درباره حرف اول عشق، یعنی «عین» است. حسن میگوید: «عین را معانی بسیار است. یک معنی عین چشم است و تخم عشق چشم است»... در نظر وی محرک عشق «چشم» است؛ یعنی دیدار معشوق... | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
[[حسن دهلوی، حسن بن علی|حسن]] معتقد است بین چشم و عشق رابطهها و نسبتها و پیوندهاست: «نبشته شده است که یک معنی عین چشم است. چشم و عشق با همدگر مناسبتی دارند؛ چنانکه در چشم سه چیز میباید، در عشق نیز سه صفت میباید. برای وجود چشم سه صفت لازم است: سواد و بیاض و نور. همچنین سه صفت مستلزم عشق است که بدون آ ن وجود عشق ممکن نیست: فقر و حزن و حضور. چنانکه چشم بی سواد و بی بیاض و بی نور درست نباشد، عشق هم بی سواد (الفقر سواد الوجه في الدارين) و بی بیاض ('''و ابيضت عيناه من الحزن''' (یوسف: 84)) و بی حضور (رأيت ربي في قلبي) تمام نباشد». حسن میگوید: مرید هم باید مثل عاشق که همه تن متوجه معشوق خودش است، با ارادت و بیعت خود را در وجود پیر خود گم کند. اگر چنین نیست، او فقط یک مرید رسمی است؛ چنانکه چندین مسلمانان رسمی هستند. او میگوید: چشم سِرّ عاشق باید روشنتر از چشم سر باشد که به سرمه عشق مکحل باشد<ref>ر.ک: همان، ص25-28</ref>. | [[حسن دهلوی، حسن بن علی|حسن]] معتقد است بین چشم و عشق رابطهها و نسبتها و پیوندهاست: «نبشته شده است که یک معنی عین چشم است. چشم و عشق با همدگر مناسبتی دارند؛ چنانکه در چشم سه چیز میباید، در عشق نیز سه صفت میباید. برای وجود چشم سه صفت لازم است: سواد و بیاض و نور. همچنین سه صفت مستلزم عشق است که بدون آ ن وجود عشق ممکن نیست: فقر و حزن و حضور. چنانکه چشم بی سواد و بی بیاض و بی نور درست نباشد، عشق هم بی سواد (الفقر سواد الوجه في الدارين) و بی بیاض ('''و ابيضت عيناه من الحزن''' (یوسف: 84)) و بی حضور (رأيت ربي في قلبي) تمام نباشد». حسن میگوید: مرید هم باید مثل عاشق که همه تن متوجه معشوق خودش است، با ارادت و بیعت خود را در وجود پیر خود گم کند. اگر چنین نیست، او فقط یک مرید رسمی است؛ چنانکه چندین مسلمانان رسمی هستند. او میگوید: چشم سِرّ عاشق باید روشنتر از چشم سر باشد که به سرمه عشق مکحل باشد<ref>ر.ک: همان، ص25-28</ref>. | ||
او نکات جالبی درباره سماع صوفیه در این فصل بیان میکند<ref>ر.ک: همان، ص28</ref>. «به عقیده [[حسن دهلوی، حسن بن علی|حسن]] کیفیت سماع را نمیتوان در تحریر و تقریر گنجانید. او میگوید: کسی که سؤال در کیفیت سماع میکند، در عالم تفرقه میباشد؛ درحالیکه مجیب، یعنی صاحب سماع جامع اوصاف عشق و مرکز جاذبه عرفان است... نمیتوانیم کیفیات و واردات سماع را بر صفحه قرطاس بیان کنیم. حسن میگوید: در کتب حکایت عرب، اثر سماع در حیوانها هم ذکر شده و یک حکایت معروف را نقل میکند که قبیلهای بود که وقتی که | او نکات جالبی درباره سماع صوفیه در این فصل بیان میکند<ref>ر.ک: همان، ص28</ref>. «به عقیده [[حسن دهلوی، حسن بن علی|حسن]] کیفیت سماع را نمیتوان در تحریر و تقریر گنجانید. او میگوید: کسی که سؤال در کیفیت سماع میکند، در عالم تفرقه میباشد؛ درحالیکه مجیب، یعنی صاحب سماع جامع اوصاف عشق و مرکز جاذبه عرفان است... نمیتوانیم کیفیات و واردات سماع را بر صفحه قرطاس بیان کنیم. حسن میگوید: در کتب حکایت عرب، اثر سماع در حیوانها هم ذکر شده و یک حکایت معروف را نقل میکند که قبیلهای بود که وقتی که میخواست آهو را شکار کند، به صیدگاه میرفت و شروع به آواز خواندن میکرد. آهو وقتی که صدای آنها را میشنید، چنان دلباخته و مست و بیخود میشدند که پیششان میآمدند و شکار میشدند»<ref>ر.ک: همان، ص29</ref>. | ||
«بیان معنای دوم «عین»، ماهیت عشق و درد و لازم و ملزوم بودن آنها را در بر میدارد... معراج عرفانی، مولود دو عامل عشق و مصیبت است... و تا انسان نرسد به ذات حق این دلهره و اضطراب از بین نمیرود...»<ref>ر.ک: همان، ص30</ref>. [[حسن دهلوی، حسن بن علی|حسن]] در این مورد میگوید: «یک معنی عین چشمهای است که از کوهسار بلا ترشح میکند و جریان او بر کشتزار دلهای زار میباشد و هر گیاهی که به مدد آن چشمه از صحن سینه بیرون میآید، آن را شمشیر پندار که شکوه او از تیغ کوه قویتر است. مردی باید که فرهادوار از این کوه در کاو کاو طلب باشد. ای فرهاد تو را با شربت تلخ هجران میباید ساخت. تیشه آن نیست که به پای خود میزنی. باش تا فرستاده پرویز تیغ زبان در تو کشد و کار تو بدان تیشه تمام کند»<ref>ر.ک: همان، ص31</ref>. | «بیان معنای دوم «عین»، ماهیت عشق و درد و لازم و ملزوم بودن آنها را در بر میدارد... معراج عرفانی، مولود دو عامل عشق و مصیبت است... و تا انسان نرسد به ذات حق این دلهره و اضطراب از بین نمیرود...»<ref>ر.ک: همان، ص30</ref>. [[حسن دهلوی، حسن بن علی|حسن]] در این مورد میگوید: «یک معنی عین چشمهای است که از کوهسار بلا ترشح میکند و جریان او بر کشتزار دلهای زار میباشد و هر گیاهی که به مدد آن چشمه از صحن سینه بیرون میآید، آن را شمشیر پندار که شکوه او از تیغ کوه قویتر است. مردی باید که فرهادوار از این کوه در کاو کاو طلب باشد. ای فرهاد تو را با شربت تلخ هجران میباید ساخت. تیشه آن نیست که به پای خود میزنی. باش تا فرستاده پرویز تیغ زبان در تو کشد و کار تو بدان تیشه تمام کند»<ref>ر.ک: همان، ص31</ref>. |
ویرایش