تبصرة الأدلة في أصول‌الدين علی طريقة الإمام أبي‌منصور الماتريدي: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'ی‎ش' به 'ی‌ش'
جز (جایگزینی متن - 'ی‎ت' به 'ی‌ت')
جز (جایگزینی متن - 'ی‎ش' به 'ی‌ش')
خط ۳۹: خط ۳۹:
اهمیت نشر این اثر ازاین‎روست که شناساندن مکتب ماتریدیه (با تمام اهمیتی که در علم کلام دارد) در دوران حاضر، مهجور مانده؛ همان طور که در گذشته هم به اندازه اشاعره در شناساندن آن اهتمام نشده است. از نظر محقق کتاب، در مقایسه میان دو مکتب اشعری و ماتریدی، ممکن است بگوییم ماتریدیان در ابتکار حلول بر اشاعره برتری دارند. همچنین از میان دو مکتبی که در مقابل اشعریان قرار می‎گیرند، ماتریدیان ادله‎ای به‎مراتب قوی‌تر و اصیل‎تر از معتزله ارائه کرده‎اند. در این اثر (التبصرة...) آرای بسیاری از متکلمین و فرقه‎های کلامی پیشین و هم‎دوره نویسنده آن، ارائه شده است. علت این امر آن است که سال وفات ابوالمعین نسفی 508ق، بوده که در آن زمان علم کلام مراحل تأسیس و تشکیل فرقه‎های متعدد را از سر گذرانده بود و در مرحله بلوغ به سر می‎برد<ref>ر.ک: همان</ref>.
اهمیت نشر این اثر ازاین‎روست که شناساندن مکتب ماتریدیه (با تمام اهمیتی که در علم کلام دارد) در دوران حاضر، مهجور مانده؛ همان طور که در گذشته هم به اندازه اشاعره در شناساندن آن اهتمام نشده است. از نظر محقق کتاب، در مقایسه میان دو مکتب اشعری و ماتریدی، ممکن است بگوییم ماتریدیان در ابتکار حلول بر اشاعره برتری دارند. همچنین از میان دو مکتبی که در مقابل اشعریان قرار می‎گیرند، ماتریدیان ادله‎ای به‎مراتب قوی‌تر و اصیل‎تر از معتزله ارائه کرده‎اند. در این اثر (التبصرة...) آرای بسیاری از متکلمین و فرقه‎های کلامی پیشین و هم‎دوره نویسنده آن، ارائه شده است. علت این امر آن است که سال وفات ابوالمعین نسفی 508ق، بوده که در آن زمان علم کلام مراحل تأسیس و تشکیل فرقه‎های متعدد را از سر گذرانده بود و در مرحله بلوغ به سر می‎برد<ref>ر.ک: همان</ref>.


با دقت در کتاب، مشاهده می‌کنیم که بخش زیادی از مطالب آن به مناظره و بحث با معتزله و رد مقولات آنان اختصاص دارد. در کتاب، قرائنی دال بر این هست که معتزلیان تا زمان حیات مؤلف وجود داشته‎اند. از جمله این قرائن، عبارت‎های «بعض المعتزلة في زماننا» یا «بعض المعتزلة في ديارنا»، در نوشته‎های اوست. نویسنده، در بسیاری از مواضع نیز درگیر بحث با اشاعره است؛ وی گاهی در بحث با آنان موافق است و گاهی به مخالفت با آنان برمی‌خیزد و در بسیاری از موارد با عنوان «خصوم» از آنان یاد می‌کند. علاوه بر اشاعره و معتزله، نویسنده با بسیاری از فرقه‎های کلامی دیگر نیز درگیری دارد. در کل، گاهی حس می‎شود که نویسنده با برخی آرای معتزله توافق ضمنی دارد، هرچند عبارات و استدلالات وی در بیان آن مطلب با آنان متفاوت است.<ref>ر.ک: همان، صفحات ز و ح</ref>.
با دقت در کتاب، مشاهده می‌کنیم که بخش زیادی از مطالب آن به مناظره و بحث با معتزله و رد مقولات آنان اختصاص دارد. در کتاب، قرائنی دال بر این هست که معتزلیان تا زمان حیات مؤلف وجود داشته‎اند. از جمله این قرائن، عبارت‎های «بعض المعتزلة في زماننا» یا «بعض المعتزلة في ديارنا»، در نوشته‎های اوست. نویسنده، در بسیاری از مواضع نیز درگیر بحث با اشاعره است؛ وی گاهی در بحث با آنان موافق است و گاهی به مخالفت با آنان برمی‌خیزد و در بسیاری از موارد با عنوان «خصوم» از آنان یاد می‌کند. علاوه بر اشاعره و معتزله، نویسنده با بسیاری از فرقه‎های کلامی دیگر نیز درگیری دارد. در کل، گاهی حس می‌شود که نویسنده با برخی آرای معتزله توافق ضمنی دارد، هرچند عبارات و استدلالات وی در بیان آن مطلب با آنان متفاوت است.<ref>ر.ک: همان، صفحات ز و ح</ref>.


معظم مطالب کتاب را مباحث جدلی تشکیل می‌دهد که هدف نویسنده بیشتر در آنها اثبات نظر خودش و رد دیدگاه‎های مخالفان است تا صِرف بیان حقیقت. شیوه او در گسترش دیدگاه‎هایش و بیان مطالب کتاب چنین است: در ابتدای هر فصل، مختصری از گرایش و نظریه خودش در آن را بیان می‌کند، سپس به بیان آرا و نظریات فرقه‎ها یا اشخاص (متکلمین) مخالف با این نظریه می‌پردازد، بعد از این امر، بحث را به شرح و تفصیل و پرسش و پاسخ می‌کشاند و در این میان به آرای مخالفانش مراجعه می‌کند. شیوه مراجعه او گاهی به‎نحوی است که آرایی را که با هم تداخل و هم‎پوشانی دارند با یکدیگر می‎آمیزد و این امر گاهی، فهم آن رأی و تشخیص اینکه این رأی از آنِ کدام‎یک از فرقه‎هاست را دشوار می‌سازد<ref>ر.ک: همان، صفحه ح</ref>.
معظم مطالب کتاب را مباحث جدلی تشکیل می‌دهد که هدف نویسنده بیشتر در آنها اثبات نظر خودش و رد دیدگاه‎های مخالفان است تا صِرف بیان حقیقت. شیوه او در گسترش دیدگاه‎هایش و بیان مطالب کتاب چنین است: در ابتدای هر فصل، مختصری از گرایش و نظریه خودش در آن را بیان می‌کند، سپس به بیان آرا و نظریات فرقه‎ها یا اشخاص (متکلمین) مخالف با این نظریه می‌پردازد، بعد از این امر، بحث را به شرح و تفصیل و پرسش و پاسخ می‌کشاند و در این میان به آرای مخالفانش مراجعه می‌کند. شیوه مراجعه او گاهی به‎نحوی است که آرایی را که با هم تداخل و هم‎پوشانی دارند با یکدیگر می‎آمیزد و این امر گاهی، فهم آن رأی و تشخیص اینکه این رأی از آنِ کدام‎یک از فرقه‎هاست را دشوار می‌سازد<ref>ر.ک: همان، صفحه ح</ref>.
خط ۴۵: خط ۴۵:
میمون بن محمد نسفی، در بحث ارزاق می‌نویسد: از نظر ما هرکسی روزی حلال یا حرام خودش را می‌خورد و اینکه انسان، چیزی را که به‎عنوان رزق وی قرار داده شده، نخورد، یا اینکه دیگری رزق او را بخورد، امری است غیر قابل تصور. معتزله معتقدند: این امر (که انسان رزقش را نخورد یا رزق دیگری را بخورد یا دیگری رزق او را بخورد) ممکن است.<ref>ر.ک: متن کتاب، ج2، ص688</ref>.
میمون بن محمد نسفی، در بحث ارزاق می‌نویسد: از نظر ما هرکسی روزی حلال یا حرام خودش را می‌خورد و اینکه انسان، چیزی را که به‎عنوان رزق وی قرار داده شده، نخورد، یا اینکه دیگری رزق او را بخورد، امری است غیر قابل تصور. معتزله معتقدند: این امر (که انسان رزقش را نخورد یا رزق دیگری را بخورد یا دیگری رزق او را بخورد) ممکن است.<ref>ر.ک: متن کتاب، ج2، ص688</ref>.


رزق در لغت، اسم است برای قوت مقدّر؛ ازاین‎رو مرزدارانی را که هر ماه چیزی مقدر را از سلطان دریافت می‌کنند، مرتزقة نامیده‎اند. گاهی لفظ رزق به‎کار رفته و «ملک مطلق» از آن اراده شده است و گاهی منظور از این لفظ در کلمه، غذاء است؛ قال الله تعالی '''مَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّـهِ رِزْقُهَا''' ﴿هود: ٦﴾» و از آنجایی که جنبندگان (حیوانات) به‎لحاظ اسباب شرعی ملکیتی ندارند، منظور از کلمه رزق در آیه شریفه امری خواهد بود که غذا از آن حاصل می‎شود. اگر رزق در این آیه را به معنی ملک بگیریم، امر حرام رزق نخواهد بود؛ درحالی‎که گاهی انسان رزق غیرش، یعنی ملک او را می‌خورد و گاهی دیگری، رزق او را. اگر رزق را بر غذا حمل کنیم، حرام نیز داخل محدوده رزق خواهد بود؛ زیرا خدای متعال ما را تغذیه می‌کند؛ به این معنی که تغذّی و نمو را در بدن‎های ما خلق کرده است و خدای متعال در خلقتش متفرّد است و بندگانش را به این وادی راهی نیست. پس محال است که اسم رزق را تنها بر ملک (بدون غذا) حمل کنیم، بلکه رزق بر هر دوی آنها واقع می‎شود. در کل، قبیح است بگوییم: «فلانی صد سال عمر کرد و هیچ‎‍گاه از رزق الهی نخورد»..<ref>ر.ک: همان</ref>.
رزق در لغت، اسم است برای قوت مقدّر؛ ازاین‎رو مرزدارانی را که هر ماه چیزی مقدر را از سلطان دریافت می‌کنند، مرتزقة نامیده‎اند. گاهی لفظ رزق به‎کار رفته و «ملک مطلق» از آن اراده شده است و گاهی منظور از این لفظ در کلمه، غذاء است؛ قال الله تعالی '''مَا مِن دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّـهِ رِزْقُهَا''' ﴿هود: ٦﴾» و از آنجایی که جنبندگان (حیوانات) به‎لحاظ اسباب شرعی ملکیتی ندارند، منظور از کلمه رزق در آیه شریفه امری خواهد بود که غذا از آن حاصل می‌شود. اگر رزق در این آیه را به معنی ملک بگیریم، امر حرام رزق نخواهد بود؛ درحالی‎که گاهی انسان رزق غیرش، یعنی ملک او را می‌خورد و گاهی دیگری، رزق او را. اگر رزق را بر غذا حمل کنیم، حرام نیز داخل محدوده رزق خواهد بود؛ زیرا خدای متعال ما را تغذیه می‌کند؛ به این معنی که تغذّی و نمو را در بدن‎های ما خلق کرده است و خدای متعال در خلقتش متفرّد است و بندگانش را به این وادی راهی نیست. پس محال است که اسم رزق را تنها بر ملک (بدون غذا) حمل کنیم، بلکه رزق بر هر دوی آنها واقع می‌شود. در کل، قبیح است بگوییم: «فلانی صد سال عمر کرد و هیچ‎‍گاه از رزق الهی نخورد»..<ref>ر.ک: همان</ref>.


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش