۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ها' به 'ها') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - 'ید' به 'ید') |
||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
دکتر مهدی محقق در مقدمهاش بر پیشینه علمی ایرانیان و علم دوستی آنان اشاره میکند و برای این امر از کلام عالمانی چون [[مسعودی، علی بن حسین|مسعودی]]، [[ابن حوقل، محمد بن حوقل|ابن حوقل]]، [[یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله|یاقوت حموی]]، ابن طیفور، ابن هانی اندلسی و... نمونه میآورد.<ref>ر.ک: مقدمه اول، صفحات یازده تا سیزده</ref> | دکتر مهدی محقق در مقدمهاش بر پیشینه علمی ایرانیان و علم دوستی آنان اشاره میکند و برای این امر از کلام عالمانی چون [[مسعودی، علی بن حسین|مسعودی]]، [[ابن حوقل، محمد بن حوقل|ابن حوقل]]، [[یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله|یاقوت حموی]]، ابن طیفور، ابن هانی اندلسی و... نمونه میآورد.<ref>ر.ک: مقدمه اول، صفحات یازده تا سیزده</ref> | ||
وی سپس از پذیرش علوم سایر کشورها و ترجمه آنها در قرون اولیه اسلامی یاد میکند و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|بوعلی]] و [[رازی، محمد بن زکریا|رازی]] و [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] را از ثمرات این امر | وی سپس از پذیرش علوم سایر کشورها و ترجمه آنها در قرون اولیه اسلامی یاد میکند و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|بوعلی]] و [[رازی، محمد بن زکریا|رازی]] و [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] را از ثمرات این امر میداند. وی از باهم خوانده شدن فلسفه و طب در زمانه پیشین سخن میگوید. او این دوره را با این عبارات توصیف میکند «از ممیزات این دوره تساهل و تسامح در اظهارنظر علمی بود. دانشمندان اندیشههای مخالف را تحمل میکردند و مجال رد و نقض و شکوک و ایراد را باز میگذاشتند.»<ref>همان، صفحه شانزده</ref> | ||
اما این فضا دیری نپایید و با نفی فلسفه از جانب غزالی با نگارش تهافت الفلاسفه و طب، از جانب برخی دیگر که آن را دخالت در امر الهی | اما این فضا دیری نپایید و با نفی فلسفه از جانب غزالی با نگارش تهافت الفلاسفه و طب، از جانب برخی دیگر که آن را دخالت در امر الهی میدانستند، جدال میان اهل دین و فلسفه بالا گرفت. تا جایی که [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابنسینا]] از چهرههای نحس زمان بهحساب آمدند و فلسفه بهطعنه فل (کند ذهنی) و سفه (سفاهت) نامیده شد.<ref>ر.ک: همان، صفحات شانزده تا هجده</ref> | ||
در این میان تلاشهایی از سوی ناصرخسرو در شرق عالم اسلامی با نگارش «[[جامع الحكمتين|جامع الحکمتین]]» و [[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد اندلسی]] در غرب عالم اسلامی با نگارش «فصل المقال فیما بین الحکمة و الشریعة من الاتصال» برای آشتی دادن میان دین و فلسفه صورت گرفت که ناکام ماندند.<ref>ر.ک: همان، صفحه نوزده</ref> | در این میان تلاشهایی از سوی ناصرخسرو در شرق عالم اسلامی با نگارش «[[جامع الحكمتين|جامع الحکمتین]]» و [[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد اندلسی]] در غرب عالم اسلامی با نگارش «فصل المقال فیما بین الحکمة و الشریعة من الاتصال» برای آشتی دادن میان دین و فلسفه صورت گرفت که ناکام ماندند.<ref>ر.ک: همان، صفحه نوزده</ref> | ||
اما تلاشهای اهل حکمت متعالیه یعنی افرادی مانند [[میرداماد، محمدباقر بن محمد|میرداماد]] و [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] و [[فیض کاشانی، محمد بن شاهمرتضی|فیض کاشانی]] و [[لاهیجی، عبدالرزاق بن علی|عبدالرزاق لاهیجی]] و [[سبزواری، هادی|حاجی سبزواری]] که از متفکران ایرانی بودند که با مکتب تشیع و سنت ائمه اطهار سروکار داشتند با همگام کردن فلسفه با آیات قرآن و احادیث و تغییر نام آن به حکمت، در رفع این شکاف جواب داد.<ref>ر.ک: همان، صفحات نوزده و بیست</ref>برخی هم کوشیدند تا اندیشههای هریک از فلاسفه را به وحی متصل کنند مثلاً عامری نیشابوری که در «الامد علی الابد» میگوید: انباذقلس (امپدوکلس) یونانی از لقمان حکیم، فیثاغورس از سلیمان و سقراط و افلاطون و [[ارسطو]] از فیثاغورس اخذ حکمت کردهاند و ازاینرو این پنج فیلسوف، حکیم هستند.<ref>ر.ک: همان، صفحه بیستویک</ref> «با این تمهیدات همان کتاب شفا که شقا خوانده میشد مورد تکریم و تبجیل علما و دانشمندان قرار گرفت و دانشمندانى همچون سید احمد علوى شاگرد و داماد میرداماد، مفتاح الشفاء و [[دشتکی، منصور بن محمد|غیاثالدین منصور دشتکى]]، مغلقات الشفاء و [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلى]] فقیه و محدث کشف الخفا فى شرح الشفاء را به رشته تحریر درآوردند و از همه مهمتر آنکه [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهین]] یعنى [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدراى شیرازى]] تعلیقه بر الهیات شفا نوشت تا راه فهم و درک اندیشههاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابنسینا]] را هموار سازد. با این عوامل سنت سینوى یا فلسفه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابنسینا]] که در جهان تسنن متروک و منسوخ گردیده بود در جهان تشیع و ایران، راه تحول و تکامل خود را پیمود و جانى دوباره یافت و ازاینجهت است که [[نراقی، مهدی بن ابیذر|ملا مهدى نراقى]] که در فقه [[معتمد الشيعة في أحكام الشريعة|معتمد الشیعة]] را مینویسد؛ و در اخلاق [[جامع السعادات]] را به رشته تحریر درمیآورد؛ در فلسفه [[جامع الافكار و ناقد الانظار|جامع الافکار]] را تألیف میکند؛ و به شرح و گزارش شفاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابنسینا]] میپردازد.»<ref>همان، صفحات بیستودو و بیستوسه</ref> «این دوره که امتداد زمانى آن به چهارصد سال بالغ میگردد و به دوره حکمت اشتهار دارد و بزرگان آن را اصحاب حکمت متعالیه میخوانند از ادوار بسیار درخشان فلسفه اسلامى است زیرا در این دوره حکیمان کوشیدهاند از جهتى از میراث اساطین حکمت باستان همچون سقراط و افلاطون و [[ارسطو]] و شارحان [[ارسطو]] همچون ثامسطیوس و اسکندر افردویسى حداکثر بهرهبردارى را بکنند و با کمک از منقولات شیخ یونانى یعنى پلوتاینوس (پلوتن) که نزد آنان بهعنوان اثولوجیاى [[ارسطو]] شناخته شده بود، خشکى فلسفه را با عرفان ذوقى چاشنى بزنند و از جهتى دیگر آراء و اندیشههاى مشائیان اسلامى همچون [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابنسینا]] را به محک بررسى درآورند و آن را با نوآوریهاى [[سهروردی، یحیی بن حبش|شیخ اشراق شهابالدین سهروردى]] تلطیف سازند. اینان اندیشههاى کلامى اشعرى و [[غزالی، محمد بن محمد|غزالى]] و [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] را مورد نقد و بررسى قرار دادند و بیشتر بر آراء و اندیشههاى [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجهنصیرالدین طوسى]] که از او بهعنوان خاتم برعةالمحققین یاد مىشد تکیه کردند. خواجه اندیشههاى فلسفى- کلامى را از حشو و زوائد پرداخته و مجرد ساخته و کتاب تجرید العقائد را بهعنوان دستورنامهاى براى اندیشه درست خداشناسى و جهانشناسى مدون کرده بود که دانشمندان پس از او متجاوز از صد شرح و تعلیقه بر آن نگاشتند.»<ref>همان، صفحات بیستوسه و بیستوچهار</ref> این حکما متعلق به مکتب اصفهان بودهاند و آثاری داشتهاند که دکتر هانری کربن با کمک سید جلال آشتیانی به چاپ برخی از آنها در یک مجموعه چهار جلدی اقدام کرده است. دکتر محقق هدف از برگزاری همایش قرطبه و اصفهان را زدودن فکر غلط افول فلسفه و تفکر فلسفی پس از ابن رشد اندلسی، از ذهن غربیان و اعراب | اما تلاشهای اهل حکمت متعالیه یعنی افرادی مانند [[میرداماد، محمدباقر بن محمد|میرداماد]] و [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] و [[فیض کاشانی، محمد بن شاهمرتضی|فیض کاشانی]] و [[لاهیجی، عبدالرزاق بن علی|عبدالرزاق لاهیجی]] و [[سبزواری، هادی|حاجی سبزواری]] که از متفکران ایرانی بودند که با مکتب تشیع و سنت ائمه اطهار سروکار داشتند با همگام کردن فلسفه با آیات قرآن و احادیث و تغییر نام آن به حکمت، در رفع این شکاف جواب داد.<ref>ر.ک: همان، صفحات نوزده و بیست</ref>برخی هم کوشیدند تا اندیشههای هریک از فلاسفه را به وحی متصل کنند مثلاً عامری نیشابوری که در «الامد علی الابد» میگوید: انباذقلس (امپدوکلس) یونانی از لقمان حکیم، فیثاغورس از سلیمان و سقراط و افلاطون و [[ارسطو]] از فیثاغورس اخذ حکمت کردهاند و ازاینرو این پنج فیلسوف، حکیم هستند.<ref>ر.ک: همان، صفحه بیستویک</ref> «با این تمهیدات همان کتاب شفا که شقا خوانده میشد مورد تکریم و تبجیل علما و دانشمندان قرار گرفت و دانشمندانى همچون سید احمد علوى شاگرد و داماد میرداماد، مفتاح الشفاء و [[دشتکی، منصور بن محمد|غیاثالدین منصور دشتکى]]، مغلقات الشفاء و [[حلی، حسن بن یوسف|علامه حلى]] فقیه و محدث کشف الخفا فى شرح الشفاء را به رشته تحریر درآوردند و از همه مهمتر آنکه [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدرالمتألهین]] یعنى [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدراى شیرازى]] تعلیقه بر الهیات شفا نوشت تا راه فهم و درک اندیشههاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابنسینا]] را هموار سازد. با این عوامل سنت سینوى یا فلسفه [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابنسینا]] که در جهان تسنن متروک و منسوخ گردیده بود در جهان تشیع و ایران، راه تحول و تکامل خود را پیمود و جانى دوباره یافت و ازاینجهت است که [[نراقی، مهدی بن ابیذر|ملا مهدى نراقى]] که در فقه [[معتمد الشيعة في أحكام الشريعة|معتمد الشیعة]] را مینویسد؛ و در اخلاق [[جامع السعادات]] را به رشته تحریر درمیآورد؛ در فلسفه [[جامع الافكار و ناقد الانظار|جامع الافکار]] را تألیف میکند؛ و به شرح و گزارش شفاى [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابنسینا]] میپردازد.»<ref>همان، صفحات بیستودو و بیستوسه</ref> «این دوره که امتداد زمانى آن به چهارصد سال بالغ میگردد و به دوره حکمت اشتهار دارد و بزرگان آن را اصحاب حکمت متعالیه میخوانند از ادوار بسیار درخشان فلسفه اسلامى است زیرا در این دوره حکیمان کوشیدهاند از جهتى از میراث اساطین حکمت باستان همچون سقراط و افلاطون و [[ارسطو]] و شارحان [[ارسطو]] همچون ثامسطیوس و اسکندر افردویسى حداکثر بهرهبردارى را بکنند و با کمک از منقولات شیخ یونانى یعنى پلوتاینوس (پلوتن) که نزد آنان بهعنوان اثولوجیاى [[ارسطو]] شناخته شده بود، خشکى فلسفه را با عرفان ذوقى چاشنى بزنند و از جهتى دیگر آراء و اندیشههاى مشائیان اسلامى همچون [[فارابی، محمد بن محمد|فارابى]] و [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابنسینا]] را به محک بررسى درآورند و آن را با نوآوریهاى [[سهروردی، یحیی بن حبش|شیخ اشراق شهابالدین سهروردى]] تلطیف سازند. اینان اندیشههاى کلامى اشعرى و [[غزالی، محمد بن محمد|غزالى]] و [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخر رازى]] را مورد نقد و بررسى قرار دادند و بیشتر بر آراء و اندیشههاى [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|خواجهنصیرالدین طوسى]] که از او بهعنوان خاتم برعةالمحققین یاد مىشد تکیه کردند. خواجه اندیشههاى فلسفى- کلامى را از حشو و زوائد پرداخته و مجرد ساخته و کتاب تجرید العقائد را بهعنوان دستورنامهاى براى اندیشه درست خداشناسى و جهانشناسى مدون کرده بود که دانشمندان پس از او متجاوز از صد شرح و تعلیقه بر آن نگاشتند.»<ref>همان، صفحات بیستوسه و بیستوچهار</ref> این حکما متعلق به مکتب اصفهان بودهاند و آثاری داشتهاند که دکتر هانری کربن با کمک سید جلال آشتیانی به چاپ برخی از آنها در یک مجموعه چهار جلدی اقدام کرده است. دکتر محقق هدف از برگزاری همایش قرطبه و اصفهان را زدودن فکر غلط افول فلسفه و تفکر فلسفی پس از ابن رشد اندلسی، از ذهن غربیان و اعراب میداند؛ برای این کار برخی آثار و شخصیتها و افکار فیلسوفان حکمت متعالیه معرفی میشوند تا شکوفایی و پویایی فلسفه در این دوران برای آنان روشن شود.<ref>ر.ک: همان، صفحه بیستوشش</ref> | ||
[[نورانی، عبدالله|عبدالله نورانی]] در پیشگفتار درباره ترتیب مباحث این کتاب چنین مینویسد: «در آغاز این مجموعه «حکمت الهى در متون فارسى»، نمونههاى از نظم و نثر فارسى نوشته دانایان و سروده شاعران در حمد و تقدیس و بیان نشانههایی از معرفت پروردگار در پیشگفتار و سپس چند رساله در مباحث خداشناسى و مسائل مربوط به وجود و صفات خداوند تعالى و در پایان دو رساله، بهعلاوه آن، مشتمل بر ابواب نبوت و امامت و معاد و قیامت گردآورى شده است. این کیفیت تنظیم بیشتر به تذکر بعضى از دانشجویان و پژوهشگران علوم ادبى و انسانى غیر رشتههاى تخصصى حکمت و کلام و علاقهمند به مباحث عقلى، بهعنوان مباحث کمکآموزشی، جمعآورى شده است»<ref>پیشگفتار مصحح، ص1</ref> | [[نورانی، عبدالله|عبدالله نورانی]] در پیشگفتار درباره ترتیب مباحث این کتاب چنین مینویسد: «در آغاز این مجموعه «حکمت الهى در متون فارسى»، نمونههاى از نظم و نثر فارسى نوشته دانایان و سروده شاعران در حمد و تقدیس و بیان نشانههایی از معرفت پروردگار در پیشگفتار و سپس چند رساله در مباحث خداشناسى و مسائل مربوط به وجود و صفات خداوند تعالى و در پایان دو رساله، بهعلاوه آن، مشتمل بر ابواب نبوت و امامت و معاد و قیامت گردآورى شده است. این کیفیت تنظیم بیشتر به تذکر بعضى از دانشجویان و پژوهشگران علوم ادبى و انسانى غیر رشتههاى تخصصى حکمت و کلام و علاقهمند به مباحث عقلى، بهعنوان مباحث کمکآموزشی، جمعآورى شده است»<ref>پیشگفتار مصحح، ص1</ref> | ||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
دومین اثر، رساله اثبات واجب حکیم ملا رجبعلی تبریزی است. وی در ابتدای رساله مباحث آن را چنین تشریح میکند: «بدان که این نوشته مشتمل است بر مقدمه و پنج مطلب و خاتمه. مقدمه- در بیان معنى وجود و معنى اشتراک لفظى و معنوى در این مقام و ذکر اسامى جماعتى که قایلند که این اشتراک لفظ وجود و موجود میان واجب و ممکن اشتراک لفظى است. مطلب اول: در اثبات واجبالوجود بالذات. مطلب دوم: در اثبات احدیت واجبالوجود بالذات، یعنى نفى ترکیب. مطلب سوم: در اثبات واحدیت واجبالوجود بالذات، یعنى در نفى شریک بر سبیل اجمال. مطلب چهارم: در بیان آنکه صفت عین ذات نمیتواند بود. مطلب پنجم: در بیان آنکه اشتراک لفظ وجود و موجود میان واجب تعالى و ممکنات اشتراک لفظى است، نه معنوى. خاتمه- در بیان احادیثى که شاهدند بر این دو مطلب آخر.»<ref>همان، ص151</ref> | دومین اثر، رساله اثبات واجب حکیم ملا رجبعلی تبریزی است. وی در ابتدای رساله مباحث آن را چنین تشریح میکند: «بدان که این نوشته مشتمل است بر مقدمه و پنج مطلب و خاتمه. مقدمه- در بیان معنى وجود و معنى اشتراک لفظى و معنوى در این مقام و ذکر اسامى جماعتى که قایلند که این اشتراک لفظ وجود و موجود میان واجب و ممکن اشتراک لفظى است. مطلب اول: در اثبات واجبالوجود بالذات. مطلب دوم: در اثبات احدیت واجبالوجود بالذات، یعنى نفى ترکیب. مطلب سوم: در اثبات واحدیت واجبالوجود بالذات، یعنى در نفى شریک بر سبیل اجمال. مطلب چهارم: در بیان آنکه صفت عین ذات نمیتواند بود. مطلب پنجم: در بیان آنکه اشتراک لفظ وجود و موجود میان واجب تعالى و ممکنات اشتراک لفظى است، نه معنوى. خاتمه- در بیان احادیثى که شاهدند بر این دو مطلب آخر.»<ref>همان، ص151</ref> | ||
سومین رساله، در اثبات واجب و توحید جلالالدین محمد دوانی است. وی بهانه نگارش این کتاب را شهودی | سومین رساله، در اثبات واجب و توحید جلالالدین محمد دوانی است. وی بهانه نگارش این کتاب را شهودی میداند که بر او عارض شده است.<ref>ر.ک: همان، ص160-163</ref>. ایشان مینویسد: «خواستم که ثواقب معانى چند که اول ظهور ایشان از افق دل این حقیر بوده، به حکم سلطان وقت و قهرمان زمان، به مدد کلک بیان از حجاب عزت و کمون، به سرحد ظهور و عیان رساند؛ چه اتفاق انکشاف امثال این حقایق از خصایص اوقات تواند بود و به مشاعل نیرات حجج و برهان و قنادیل دلیل و بیان راه به نهانخانه اسرار نبوت نتوان برد... و شروع در ترصیص این رساله رفت مرتب بر دو مقام و در هر مقامی دو موقف، به حمدالله- تعالى- که معارف ذوقیش بر وجهى واقع شد که هوشمندان دانا که صرافان بازار معارفند، اگر به معیار ذوق سلیم بسنجند، به تمام عیارى آن ظاهراً قائل آیند و مباحث علمى و رسمى بر نهجى گزارش یافت که ممارسان صناعات نظرى را، قیاسا مجال جدال نماند و لیس البیان مثل العیان.»<ref>همان، ص163</ref> | ||
قاضی کمالالدین میرحسین میبدی در «جام گیتینما» مینویسد: «اما بعد، معروض ارباب الباب آنکه تمییز نوع انسان از سایر انواع حیوان به فضیلت تعقل است و هرچند کسى در تعقل اتم و اقوى است مرتبه او در انسانیت ارفع و اعلى است و کمال تعقل انسانى آن است که مرآت نفس او مرتسم شود به صور حقایق و احوال اشیاء، از واجبالوجود و عقول و نفوس و هیولى و صور جسمیه و نوعیه و افلاک و کواکب و عناصر بسیطه و مرکبات ناقصه و تامه که معدن و نبات و حیوان است، بتخصیص انسان که آخر مراتب وجود است و نفس ناطقه بهواسطه این ارتسام عالمى عقل شود که مشابه به عالم عینى بود؛ بنابراین معنى، قلم خجسته رقم، نقاب خفا از چهره حقایق به مداد توفیق الهى برداشت و این مختصر مسمى به جام گیتىنما بر وفق مشرب متأخرین حکما بر صحایف ظهور نگاشت... و این رساله مشتمل است بر فاتحه و سى مقصد و خاتمه»<ref>ر.ک: همان، ص189-190</ref> | قاضی کمالالدین میرحسین میبدی در «جام گیتینما» مینویسد: «اما بعد، معروض ارباب الباب آنکه تمییز نوع انسان از سایر انواع حیوان به فضیلت تعقل است و هرچند کسى در تعقل اتم و اقوى است مرتبه او در انسانیت ارفع و اعلى است و کمال تعقل انسانى آن است که مرآت نفس او مرتسم شود به صور حقایق و احوال اشیاء، از واجبالوجود و عقول و نفوس و هیولى و صور جسمیه و نوعیه و افلاک و کواکب و عناصر بسیطه و مرکبات ناقصه و تامه که معدن و نبات و حیوان است، بتخصیص انسان که آخر مراتب وجود است و نفس ناطقه بهواسطه این ارتسام عالمى عقل شود که مشابه به عالم عینى بود؛ بنابراین معنى، قلم خجسته رقم، نقاب خفا از چهره حقایق به مداد توفیق الهى برداشت و این مختصر مسمى به جام گیتىنما بر وفق مشرب متأخرین حکما بر صحایف ظهور نگاشت... و این رساله مشتمل است بر فاتحه و سى مقصد و خاتمه»<ref>ر.ک: همان، ص189-190</ref> |
ویرایش