پرش به محتوا

حکمت خاقانیه: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۲ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'ی‎ش' به 'ی‌ش'
جز (جایگزینی متن - 'ی‎ت' به 'ی‌ت')
جز (جایگزینی متن - 'ی‎ش' به 'ی‌ش')
خط ۴۳: خط ۴۳:
در مقدمه، به معرفی نویسنده و اثر وی، پرداخته شده است.
در مقدمه، به معرفی نویسنده و اثر وی، پرداخته شده است.


نویسنده مطالب را به سه فن علم منطق، علم طبیعی و علم الهی تقسیم کرده است. وی پس از بحث و بررسی درباره معنی دلالت و ماهیت مفهوم از حیث کلیت و جزئیت و مشکّک و متواطی، به ذکر اقسام مفهوم پرداخته و تعداد آن را به هفتادویک قسم بالغ دانسته است. بررسی اقسام هفتادویک گانه‎ مفهوم به آن صورت که در اثر حاضر آمده، در سایر کتب منطقی دیده‎ نمی‎شود. وی در مورد قضایای حملیه و قضایای شرطیه نیز از همین شیوه استفاده کرده و با یک محاسبه و بررسی دقیق اقسام هریک از این دو نوع قضیه را در یک رقم بسیار بالایی نشان داده است‎. او اقسام قضایای حملیه را به هزار و سیصد قسم و اقسام قضایای شرطیه را به چهار هزار و سی‌ودو قسم رسانده است. اقسام قضایا نیز به این صورت که موردتوجه [[فاضل هندی، محمد بن حسن|فاضل هندی]]‎ قرار گرفته، در سایر کتب منطقی دیده نمی‎شود<ref>همان</ref>.
نویسنده مطالب را به سه فن علم منطق، علم طبیعی و علم الهی تقسیم کرده است. وی پس از بحث و بررسی درباره معنی دلالت و ماهیت مفهوم از حیث کلیت و جزئیت و مشکّک و متواطی، به ذکر اقسام مفهوم پرداخته و تعداد آن را به هفتادویک قسم بالغ دانسته است. بررسی اقسام هفتادویک گانه‎ مفهوم به آن صورت که در اثر حاضر آمده، در سایر کتب منطقی دیده‎ نمی‌شود. وی در مورد قضایای حملیه و قضایای شرطیه نیز از همین شیوه استفاده کرده و با یک محاسبه و بررسی دقیق اقسام هریک از این دو نوع قضیه را در یک رقم بسیار بالایی نشان داده است‎. او اقسام قضایای حملیه را به هزار و سیصد قسم و اقسام قضایای شرطیه را به چهار هزار و سی‌ودو قسم رسانده است. اقسام قضایا نیز به این صورت که موردتوجه [[فاضل هندی، محمد بن حسن|فاضل هندی]]‎ قرار گرفته، در سایر کتب منطقی دیده نمی‌شود<ref>همان</ref>.


مسئله مهم دیگری که در بخش منطقیات این کتاب مطرح شده، مسئله حد تام و معرف نسبت به محدود و معرف است. نویسنده به مشکل مسئله دور در باب حد تام توجه داشته و کوشیده است به‌نوعی این مشکل را حل نماید. او در آغاز به طرح این مشکل پرداخته و می‎گوید: «قومی رفته‌اند به اینکه تعریف شئ ممکن نیست‎؛ زیرا که اگر معرف نفس معرف باشد، لازم می‎آید تعریف شئ به نفس و این مستلزم دور محال است و اگر جزء معرف باشد‎، لازم می‎آید که آن جزء، معرف نفس خود باشد‎؛ زیرا که آن جزء، معرف کل است و معرف کل، معرف جمیع اجزاء است؛ پس معرف خود خواهد بود»<ref>همان، ص20-21</ref>.
مسئله مهم دیگری که در بخش منطقیات این کتاب مطرح شده، مسئله حد تام و معرف نسبت به محدود و معرف است. نویسنده به مشکل مسئله دور در باب حد تام توجه داشته و کوشیده است به‌نوعی این مشکل را حل نماید. او در آغاز به طرح این مشکل پرداخته و می‎گوید: «قومی رفته‌اند به اینکه تعریف شئ ممکن نیست‎؛ زیرا که اگر معرف نفس معرف باشد، لازم می‎آید تعریف شئ به نفس و این مستلزم دور محال است و اگر جزء معرف باشد‎، لازم می‎آید که آن جزء، معرف نفس خود باشد‎؛ زیرا که آن جزء، معرف کل است و معرف کل، معرف جمیع اجزاء است؛ پس معرف خود خواهد بود»<ref>همان، ص20-21</ref>.


همان‌سان که در این عبارت مشاهده می‎شود، مشکل لزوم دور در مورد مسئله حد تام یک مشکل جدی است و باید به‌نوعی معقول از تنگنای آن بیرون رفت. مشکل لزوم دور در مورد حد تام بسیار شبیه است به آنچه نزد اندیشمندان مغرب زمین تحت عنوان حلقه انتقادی یا دور هرمنوتیکی مطرح شده است. دور هرمنوتیکی نزد اندیشمندان مغرب زمین به این صورت است که گفته می‎شود: «فهم اجزاء یک شئ برای فهم کل آن، همواره ضروری است. درحالی‎که برای فهم اجزاء آن شی‎ء بالضروره باید کل آن شئ فهمیده شود». همان‌سان که مشاهده می‎شود، مشکل بزرگ دور هرمنوتیکی همواره به فهم یک کل و اجزای آن مربوط می‎گردد و این همان چیزی است که در مورد حد تام منطقی و محدود آن نیز صادق است. البته دور هرمنوتیکی در مغرب زمین به اشکال گوناگون بیان گشته است، ولی محور اصلی همه آن‌ها جز مسئله کل اجزای آن چیز دیگری نیست<ref>همان</ref>.
همان‌سان که در این عبارت مشاهده می‌شود، مشکل لزوم دور در مورد مسئله حد تام یک مشکل جدی است و باید به‌نوعی معقول از تنگنای آن بیرون رفت. مشکل لزوم دور در مورد حد تام بسیار شبیه است به آنچه نزد اندیشمندان مغرب زمین تحت عنوان حلقه انتقادی یا دور هرمنوتیکی مطرح شده است. دور هرمنوتیکی نزد اندیشمندان مغرب زمین به این صورت است که گفته می‌شود: «فهم اجزاء یک شئ برای فهم کل آن، همواره ضروری است. درحالی‎که برای فهم اجزاء آن شی‎ء بالضروره باید کل آن شئ فهمیده شود». همان‌سان که مشاهده می‌شود، مشکل بزرگ دور هرمنوتیکی همواره به فهم یک کل و اجزای آن مربوط می‎گردد و این همان چیزی است که در مورد حد تام منطقی و محدود آن نیز صادق است. البته دور هرمنوتیکی در مغرب زمین به اشکال گوناگون بیان گشته است، ولی محور اصلی همه آن‌ها جز مسئله کل اجزای آن چیز دیگری نیست<ref>همان</ref>.


نویسنده در بخش طبیعیات نیز به‎ بررسی مسائل پرداخته و با این‎که از طرفداران سرسخت حکمت‎ مشائی شناخته می‎شود، در برخی موارد نظریه حکمای اشراقی‎ را‎ ترجیح داده است. او در باب حقیقت جسم به نقل اقوال پرداخته و سرانجام نظر حکمای اشراقی را ارجح اقوال شناخته است.<ref>همان، ص22</ref>.
نویسنده در بخش طبیعیات نیز به‎ بررسی مسائل پرداخته و با این‎که از طرفداران سرسخت حکمت‎ مشائی شناخته می‌شود، در برخی موارد نظریه حکمای اشراقی‎ را‎ ترجیح داده است. او در باب حقیقت جسم به نقل اقوال پرداخته و سرانجام نظر حکمای اشراقی را ارجح اقوال شناخته است.<ref>همان، ص22</ref>.


البته او در این کتاب به توضیح و تشریح درباره‎ مسئله جسم‎ نپرداخته ‎ ‎و گفته است: ما در حاشیه بر شرح عقاید نسفی این مسئله‎ را مورد بررسی و تحقیق قرار داده‌ایم<ref>همان</ref>.
البته او در این کتاب به توضیح و تشریح درباره‎ مسئله جسم‎ نپرداخته ‎ ‎و گفته است: ما در حاشیه بر شرح عقاید نسفی این مسئله‎ را مورد بررسی و تحقیق قرار داده‌ایم<ref>همان</ref>.
خط ۵۹: خط ۵۹:
[[فاضل هندی، محمد بن حسن|فاضل‎ هندی]]‎ در بخش الهیات و امور عامه نیز مواضع مستدل و مستحکمی‎ اتخاذ کرده و در برابر‎ سخنان‎ سست‎ و بی‌اساس متکلمان ایستاده است. او اعاده معدوم را ممتنع و محال دانسته و از دیدگاه‎ فلاسفه‎ در‎ این باب دفاع کرده است.<ref>همان، ص22-23</ref>.
[[فاضل هندی، محمد بن حسن|فاضل‎ هندی]]‎ در بخش الهیات و امور عامه نیز مواضع مستدل و مستحکمی‎ اتخاذ کرده و در برابر‎ سخنان‎ سست‎ و بی‌اساس متکلمان ایستاده است. او اعاده معدوم را ممتنع و محال دانسته و از دیدگاه‎ فلاسفه‎ در‎ این باب دفاع کرده است.<ref>همان، ص22-23</ref>.


باید توجه داشت که موضع [[فاضل هندی، محمد بن حسن|فاضل‎ هندی]] در‎ باب‎ قول‎ به امتناع اعاده معدوم، دارای اهمیت بسیار بوده و می‌تواند منشأ آثار بسیار گردد؛ زیرا او‎ یک‎ فقیه نیرومند و بسیار بزرگ شناخته می‎شود. این مسئله‎ نیز مسلم است که‎ وقتی‎ یک‎ فقیه عالی‌مقام اعاده معدوم را ممتنع بداند، حربه متکلمان کند می‎شود و کمتر می‌توانند حکما‎ را‎ در‎ ابراز این نظریه متهم به کفر و الحاد نمایند<ref>همان، ص23</ref>.
باید توجه داشت که موضع [[فاضل هندی، محمد بن حسن|فاضل‎ هندی]] در‎ باب‎ قول‎ به امتناع اعاده معدوم، دارای اهمیت بسیار بوده و می‌تواند منشأ آثار بسیار گردد؛ زیرا او‎ یک‎ فقیه نیرومند و بسیار بزرگ شناخته می‌شود. این مسئله‎ نیز مسلم است که‎ وقتی‎ یک‎ فقیه عالی‌مقام اعاده معدوم را ممتنع بداند، حربه متکلمان کند می‌شود و کمتر می‌توانند حکما‎ را‎ در‎ ابراز این نظریه متهم به کفر و الحاد نمایند<ref>همان، ص23</ref>.


نکته قابل‌ذکر این‎ است‎ که [[فاضل هندی، محمد بن حسن|فاضل هندی]] در قول به امتناع صدور کثیر از واحد نیز با فلاسفه هماهنگ بوده‎ و قاعده ‎«الواحد لا یصدر عنه الا الواحد» را معتبر و محکم می‎شناسد<ref>همان</ref>.
نکته قابل‌ذکر این‎ است‎ که [[فاضل هندی، محمد بن حسن|فاضل هندی]] در قول به امتناع صدور کثیر از واحد نیز با فلاسفه هماهنگ بوده‎ و قاعده ‎«الواحد لا یصدر عنه الا الواحد» را معتبر و محکم می‌شناسد<ref>همان</ref>.


[[فاضل هندی، محمد بن حسن|فاضل هندی]] بسیط بودن نفس ناطقه را از طریق ادراک بسایط به اثبات رسانده و چنین می‎گوید: «...شبهه نیست‎ در‎ اینکه هرکس‎ ادراک بسایط می‎کند-خواه‎ بنفسه و خواه در ضمن تصور مرکّب- و مدرک بسایط می‎باید بسیط باشد که اگر‎ مرکب باشد منقسم خواهد بود و از طریق انقسام آن، مدرکات نیز‎ منقسم‎ خواهد‎ بود. چه مدرک حلول کرده در مدرک و حال در یک شی‎ء منقسم می‎شود به سبب انقسام محل‎.‎پس‎ اگر مدرک قابل انقسام باشد، لازم می‎آید که مدرک نیز قابل انقسام‎ باشد‎ و حال‌آنکه‎ فرض بساطت مدرک شده است پس نفس بسیط باشد». همان‌سان که در این عبارت مشاهده‎ می‎شود وی با سادگی و روانی، به اثبات‎ یک مسئله‎ بسیار‎ مهم و اساسی پرداخته است.<ref>همان، ص24-25</ref>.
[[فاضل هندی، محمد بن حسن|فاضل هندی]] بسیط بودن نفس ناطقه را از طریق ادراک بسایط به اثبات رسانده و چنین می‎گوید: «...شبهه نیست‎ در‎ اینکه هرکس‎ ادراک بسایط می‎کند-خواه‎ بنفسه و خواه در ضمن تصور مرکّب- و مدرک بسایط می‎باید بسیط باشد که اگر‎ مرکب باشد منقسم خواهد بود و از طریق انقسام آن، مدرکات نیز‎ منقسم‎ خواهد‎ بود. چه مدرک حلول کرده در مدرک و حال در یک شی‎ء منقسم می‌شود به سبب انقسام محل‎.‎پس‎ اگر مدرک قابل انقسام باشد، لازم می‎آید که مدرک نیز قابل انقسام‎ باشد‎ و حال‌آنکه‎ فرض بساطت مدرک شده است پس نفس بسیط باشد». همان‌سان که در این عبارت مشاهده‎ می‌شود وی با سادگی و روانی، به اثبات‎ یک مسئله‎ بسیار‎ مهم و اساسی پرداخته است.<ref>همان، ص24-25</ref>.


از همان طریقی که او به اثبات بساطت نفس ناطقه دست یافته‎ است، می‌توان به اثبات تجرد نفس نیز نائل شد، ولی وی در این کتاب، عنوان تجرد نفس را مطرح نکرده و در این باب سخنی به میان نیاورده‎ است.<ref>همان، ص25</ref>.
از همان طریقی که او به اثبات بساطت نفس ناطقه دست یافته‎ است، می‌توان به اثبات تجرد نفس نیز نائل شد، ولی وی در این کتاب، عنوان تجرد نفس را مطرح نکرده و در این باب سخنی به میان نیاورده‎ است.<ref>همان، ص25</ref>.
خط ۷۱: خط ۷۱:
[[فاضل هندی، محمد بن حسن|فاضل هندی]] در آثار خود از حرکت جوهری که از کشفیات‎ صدرالمتألهین بشمار می‎آید سخن نگفته است. درباره حدوث‎ دهری‎ نیز‎ که‎ از آثار فکری میرداماد محسوب‎ می‎گردد‎ بحث‎ و بررسی‎ به عمل نیاورده است. درعین‎حال روی مسئله خلق از عدم و حدوث‎ عالم تکیه کرده و منکر-حتی مردد در آن- را کافر‎ دانسته‎ است‎<ref>همان</ref>.
[[فاضل هندی، محمد بن حسن|فاضل هندی]] در آثار خود از حرکت جوهری که از کشفیات‎ صدرالمتألهین بشمار می‎آید سخن نگفته است. درباره حدوث‎ دهری‎ نیز‎ که‎ از آثار فکری میرداماد محسوب‎ می‎گردد‎ بحث‎ و بررسی‎ به عمل نیاورده است. درعین‎حال روی مسئله خلق از عدم و حدوث‎ عالم تکیه کرده و منکر-حتی مردد در آن- را کافر‎ دانسته‎ است‎<ref>همان</ref>.


آنچه او در رساله بینش غرض آفرینش ابراز‎ داشته‎ همان چیزی‎ است که همه متکلمان روی آن اصرار ورزیده‌اند. کسانی که بدون‎ در نظر گرفتن حرکت جوهری جهان‎، روی‎ حدوث‎ زمانی عالم اصرار می‎ورزند، ناچار ملاک احتیاج معلول به علت‎ را حدوث می‎شناسند. این مسئله همان مسئله‌ای است ‎ ‎که میان متکلمان و فلاسفه مورد‎ اختلاف‎ بوده‎ و سال‎های متمادی در مورد آن با یکدیگر جنگ و ستیز داشته‌اند. حکما‎ در‎ مقابل متکلمان بر این عقیده‌اند که ملاک‎ نیازمندی معلول به علت جز امکان چیز دیگری نیست‎. نویسنده در این کتاب، نسبت به این مسئله موضعی اتخاذ کرده‎ که‎ نه‎ متکلمان‎ آن را می‎پذیرند و نه فلاسفه می‌توانند از آن خرسند باشند. او معتقد است که‎ ملاک‎ احتیاج‎ معلول به علت، تنها حدوث‎ نیست، چنانکه امکان نیز به‌تنهایی ملاک احتیاج معلول به‎ علت‎ شناخته نمی‎شود. به‌این‌ترتیب در نظر [[فاضل هندی، محمد بن حسن|فاضل هندی]] امکان همراه‎ با حدوث‎ ملاک‎ نیازمندی‎ به علت است.<ref>همان، ص26-27</ref>.
آنچه او در رساله بینش غرض آفرینش ابراز‎ داشته‎ همان چیزی‎ است که همه متکلمان روی آن اصرار ورزیده‌اند. کسانی که بدون‎ در نظر گرفتن حرکت جوهری جهان‎، روی‎ حدوث‎ زمانی عالم اصرار می‎ورزند، ناچار ملاک احتیاج معلول به علت‎ را حدوث می‌شناسند. این مسئله همان مسئله‌ای است ‎ ‎که میان متکلمان و فلاسفه مورد‎ اختلاف‎ بوده‎ و سال‎های متمادی در مورد آن با یکدیگر جنگ و ستیز داشته‌اند. حکما‎ در‎ مقابل متکلمان بر این عقیده‌اند که ملاک‎ نیازمندی معلول به علت جز امکان چیز دیگری نیست‎. نویسنده در این کتاب، نسبت به این مسئله موضعی اتخاذ کرده‎ که‎ نه‎ متکلمان‎ آن را می‎پذیرند و نه فلاسفه می‌توانند از آن خرسند باشند. او معتقد است که‎ ملاک‎ احتیاج‎ معلول به علت، تنها حدوث‎ نیست، چنانکه امکان نیز به‌تنهایی ملاک احتیاج معلول به‎ علت‎ شناخته نمی‌شود. به‌این‌ترتیب در نظر [[فاضل هندی، محمد بن حسن|فاضل هندی]] امکان همراه‎ با حدوث‎ ملاک‎ نیازمندی‎ به علت است.<ref>همان، ص26-27</ref>.


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش